تاریخ شفاهی (oral history ) و سنت شفاهی (oral tradition)

 
قدیمی تری انجیل (انجیل مرقس ) در سال 70 بعد از میلاد نوشته شد، حدود 35 سال ( یک نسل ) بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح. در سال 70، یعنی زمانی که مرقس زندگی نامه مسیح را نوشت، هنوز تعدادی از شاهدان اعدام مسیح زنده بودند و می توانستند مشاهدات ، یا خاطرات خود از به صلیب کشیده شدن مسیح را برای نویسنده اولین انجیل بازگو کنند ( تاریخ شفاهی) .
اولین و آخرین سند از زندگی محمد کتابی است از ابن اسحاق با نام ” زندگی نامه محمد ” . این کتاب به احتمال خیلی زیاد در سال 750 ، یعنی 120 سال بعد ( حدود سه ، یا چهار نسل ) از درگذشت محمد نوشته شد. به نقل از تاریخ نویسان سنتی اسلام اول آیشه (همسر محمد ) خاطرات خود از محمد را برای “عروه بن زبیر” (634 – 712 ) تعریف می کند ( آیشه عمه بن زبیر بود ) بعد بین زبیر برای “ابن شهاب زهری” (وفات 741 ) و زهری برای “ابن اسحاق” ( 704– 767) زندگی نامه را برای بازگو می کند.
 
سند زنجیره ای ابن اسحاق
کتاب زندگی نامه محمد از ابن اسحاق در دست نیست. اما نقل شده که ابن اسحاق متن این کتاب را برای شاگرد خود “زیاد بن عبدالئه بکایی” (وفات 799 ) تعریف کرده و در آخر بکایی گفته های ابن اسحاق را به اطلاع ابن هشام ( وفات 834 ) می رساند، یعنی حدود 200 سال بعد از درگذشت محمد کتاب ” زندگی نامه محمد” نوشته شد.
سند زنجیره ای ابن هشام
 
این دیگر تاریخ شفاهی نیست ( تاریخ شفاهی تاریخ زمان حال است و نه خاطرات نسل های بعدی، یعنی خاطره از خاطره ) ، بلکه سنت شفاهی است. سنت شفاهی بیشتر داستان های هستند که شب ها دور آتش ( در صحرای عربستان ) حکایت می شدند.
 

اعراب نستوری سده 7

 
رابرت هویلند ( اسلام شناس آمریکایی ) در کتاب ” اسلام از نگاه دیگران: بررسی مأخذ شناختی منابع مسیحی، یهودی و زرتشتی درباب اسلام ” 
Robert G. Hoyland:
 Seeing Islam As Others Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam
 
تمام اسناد و منابع بین سال های 630 تا 780 میلادی در رابطه با اسلام را جمع آوری و منتشر کرده. این کتاب کامل ترین اسناد این دوره را به خواننده ارائه می دهد، اما اشکال هویلند در این کتاب این است که او این اسناد را ، تا حدود خیلی زیاد، با رجوع به اسناد تاریخ نویسان ایرانی و عرب قرن 9 میلادی توضیح و تفسیر می کند، به این معنی که هویلند ، با کمی انتقاد، تاریخ سنتی اسلام را قبول دارد. این اسلام شناس آمریکایی ( متولد آلمان ) ، مانند بیشتر تاریخ شناسان سنتی اسلام ( تورج دریایی ) در ترجمه اسناد لاتین و یونانی که از اعراب نام برد اند به دلخواه واژه ها را نیز تغییر می دهد. یکی از این اسنادی که هویلند تغییر داده جواب نامه ای از ایشویاهب سوم ( وفات 659 ) به شکایت کشیش نینوا ( شمال عراق ) از اعراب است. به نقل از کشیش نینوا اعراب از مسیحیان مونوفیزیت (یعقوبی ها) پشتیبانی می کنند و ایشویاهب در جواب می نویسد :
مرتد ها (مونوفیزیت ها ) شما را اغفال می کنند وقتی آنها می گویند آنچه اتفاق افتاد به دستور اعراب اتفاق افتاد درست نیست. اعراب مسلمان ( طی هاجر tayyiiya Hagariten) به آنهای که می گویند خدا زجر کشید و درگذشت ( اینجا منظور مسیح است ) کمک نمی کنند. و اگر شما خواستنید به هر دلیلی هم به مسلمانان (هاجر ) کمک کنید به آنها اطلاع دهید و آنها را قانع کنید که چگونه بوده. برادران من به قیصر آن چیزی را بدهبد که به قیصر تعلق دارد و به خدا که به خدا تعلق دارد.
 
The heretics are deceiving you [when they say] there happens what happens by order of the Arabs, which is certainly not the case. For the Muslim Arabs (tayyiiye mhaggre) do not aid those who say that God, Lord of all, suffered and died. And if by chance they do help them for whatever reason, you can inform the Muslims ( mhaggre) and persuade them of this matter as it should be, if you care about it at all. So perform all things wisely, my brothers; give unto Caesar what is Caesar’s, and to God what is God’s.
 
این ترجمه را هویلند از نسخه اصلی که به زبان لاتین بود است بر داشته است، از اینجا :
 
R. Duval
Liber epistularum
 Išō’yahb Patriarchae III liber epistularum
 
در این نسخه اصلی دو بار به Tayyaye m-Hagger (طی م – هاجر ) اشاره شده و اسمی از مسلمانان برده نشده.
از قرار پیروان مسیحیت منوفیزیت در منطقه میان رودان با مسیحیت نستوری که ایشویاهب سوم پیرو آن بود رقابت می کردند ( ایشویاهب سوم همزمان با دوران حکمرانی معاویه بود)
 
نامه دوم ایشویاهب سوم به کشیش ریواردشیر، به سیمون نیز جالب است:
“اما در مورد اعراب که خداوند در این زمان سلطه بر جهان را به آنها ارزانی داشته است، شما خوب می دانید که با ما چگونه رفتار می کنند. آنها نه تنها با مسیحیت مخالفت نمی کنند بلکه عقیده ما را تحسین می کنند، به روحانیون و اولیای مسیح احترام می گذارند و به کلیساها و صومعه ها کمک می کنند
 
As for the Arabs, to whom God has at this time given rule ( shultiinii) over
the world, you know well how they act towards us. Not only do they not oppose Christianity, but they praise our faith, honour the priests and saints of our Lord, and give aid to the churches and monasteries.
 
 این چگونه اعراب مسلمانی بودند که به کلیساها کمک می کردند؟ اگر این اعراب گرایشی به مسیحیت نستوری نداشتند به کلیسای آنها کمک نمی کردند . و جالب تر توضیح
هویلند به نامه های ایشویاهب سوم است که این کشیش رابطه خوبی با مسلمانان داشته:
 
Isho’yahb is said to have been on good terms with the Muslims ( 1 
 
این دو نامه اسمی از مذهب جدید اعراب ( اسلام ) نبرده اند.
از طرف دیگر این نامه های ایشویاهب سوم قدیم ترین سندهای هستند که از نزدیک بودن اعراب دوران
معاویه به مسیحیت نستوری خبر می دهد.
 
——————————–

1 – Robert G. Hoyland: Seeing Islam As Others Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam, Periceton, 1997,P. 182

 
 

نمایان شدن وآژه “اسلام” برای اولین بار

 
قدیمی ترین وآژه اسلام در سنگ نبشته های عبادتگاه قبه صخره (اروشلیم ) مشاهده می شود:
در یکی از سنگ نبشته های که به دستور خلیفه عبدالملک مروان ساخته شد ( 692 ) این عبارت به خط کوفی حکاری شده است – ( سوره 3:19):
” در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى كه ميان آنان وجود داشت و هر كس به آيات خدا كفر ورزد پس [بداند] كه خدا زودشمار است„.
 
سنگ نبشته عبادتگاه قبه صخره با وآژه اسلام
 
کریستف لوکزنبرگ ، زبان شناس آلمانی – لبنانی ، این جمله در گنبد صخره را این چنین ترجمه می کند:
“ حقیقت پیش خدا همخوانی با کتاب است.“، یعنی آن مذهبی اعتبار دارد که مطابق و هماهنگ با کتاب مقدس باشد. واژه اسلام اینجا به معنی همخوانی، یا هماهنگی است و نه دین اسلام. منظور عبدالملک مروان از این جمله در گنبد صخره انتقادی است به مسیحیان که گفتار آنها همخوانی با انجیل نمی کند.
دو باستان‌شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جودیت کورن (Yehuda D. Nevo and Judith Koren) اشاره می کنند که در ادبیات بیزانس تا اوائل قرن 8 اسلام ناشناخته بود. نویسندگان سوری اسلام را به عنوان یک مذهب جدید دیرتر شناختند. باستان شناس انگلیسی و پژوهشگر زبان های سوری و آرامی سباستیان بروک ( Sebastian Brock) معتقد است که ما با Dionysios of Tellmahre (ديونيسيوس تلمحری ، 773 – 845) ، کشیش مسیحی ، از اسلام اطلاع پیدا کردیم. در حقیقت هیچ مدرک سوری ، یا یونانی قرن 7 اشاره ای به دین اسلام نکرده. دلایل زیادی بیان شدند که چرا در اسناد سوری و یونانی اسمی از دین اسلام برده نشده ، اما ساده ترین دلیل این است که مسیحیان قرن 7 اسلام را نمی شناختند
Byzantine literature displays no knowledge of Islamic teachings until the early 8th century
Syriac authors recognize Islam as a new religion only late in the day; as Brock points out, ” it was perhaps only with Dionysios of Tellmahre ( 773 – 845) ) that we really get a full awareness of Islam as a new religion. In fact not one early Syriac or Greek source describes the Arabs of the early 7th century as Muslim. Various reasons for this have been proposed ; none fits the case as well as the simple proposition that the 7th-century Christians did not discern Islam because it was not there to discern (1
 
اما به نقل از اسلام شناسان سنتی لشگر اسلام در نیمه اول قرن 7 بیشتر سرزمین های مسیحیان ( سوریه و فلسطین) را به تصرف خود درآورده بود و می بایست شهروندان مسیحی این مناطق از دین اسلام نام می بردند.
 
 
 
1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren، Crossroads to Islam: The Origins of the Arab Religion and the Arab State, 2003
 
 
 
 

به قدرت رسیدن اعراب در سوریه و فلسطین

به نقل از دو باستان‌شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جودیت کورن ” اعراب قدرت را در سرزمین های غربی بیزانس ( سوریه ، فلسطین و …) بدون جنگ (یرموک , … ) به دست گرفتند ، چون بیزانس تصمیم گرفته بود از خودش دفاع نکند و ارتش بیزانس مدت ها قبل از به قدرت رسیدن اعراب این مناطق را ترک کرده بود. هیچ حنگ بزرگی اتفاق نیفتاد، حداکثر درگیری اعراب با نیروهای محلی که تحت اداره نماینده (patrikios ) بیزانس بود روی داد”
 
The Arabs took over the eastern provinces of the Byzantine Empire without a struggle, because Bytantium had already decided not to defend them, and hat effectively withdrawn from the area long before the Arab takeover . There were no major battles ; at most, there were skirmishes with local troops called up by a local patrikios ( 1
 
نه فقط در جبهه غرب، بلکه در جبهه شرق ( ایران ) هم جنگی بین ایرانیان و اعراب ( قادسیه، نهاوند و
.. ) اتفاق نیفتاد، اینجا (در ایران ) نیز اعراب بدون جنگ به قدرت رسیدند
 
این دو باستان شناس ادامه می دهند : “اعراب زمان به دست گرفتن قدرت (در سوریه و فلسطین) بی دین بودند. مدت زمانی بعد بعضی از این اعراب و شاید تمام نخبگان عرب یک دین توحیدی یهودی – مسیحی را پذیرفتند. بعد از 100 تا 150 سال و تدریجی این دین یهودی – مسیحی به اسلام تبدیل شد. بعصی از اعراب در تمام مدت قرن 7 بی دین ماندند. سنت بی دینی اعراب در صحرای نگب تا نیمه دوم قرن 8، در دوران عباسیان، ادامه داشت. جاهلیتی که ادبیات اسلامی از ان نام برده این سنت بی دینی ( در نگب ) بود و نه در حجاز قرن 6”
 
The Arab were pagan at the time of the takeover. Soon afterwards some or all of the ruling elite adopted a very simple form of monotheism with Judaeo-Christian overtones. which gradually, over some 100-150 years, developed into Islam. Many Arabs, however, remained pagan throughout the 1st/7th century, and an active pagan Arab cult existed in the Negev desert until abolished in the second half of the 2nd/8th century by the Abbasids. This cult , and not that of the 6th-century Hijaz , provided the basis for the description of Jahili paganism extant in the Muslim  ( 2)
در هر حال، اعرابی که در سوریه ، فلسطین و … ( همچنین در ایران ) در نیمه اول قرن 7 به قدرت رسیدند مسلمان نبودند، حالا آیا این اعراب بی دین بودند یا نه پرسش دیگری است.
——————————-
 
1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren ، Crossroads to Islam: The Origins of the Arab Religion and the Arab State, 2003
2 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren

افسانه جنگ بدر

 
غزوه بدر یا بدر الکبری ،نخستین نبرد بزرگ دوران محمد میان مسلمانان و اهل مکه بود که در (مارس” 624 میلادی) پس از هجرت در  ناحیه بدر روی داد. وقتی خبر حرکت کاروان ثروتمند ابوسفیان از مکه به محمد رسید، قریب به سیصد تن از مسلمانان برای حمله به آن آماده شدند و در این میان، سپاه هزار نفری مکه برای مقابله با آنان وارد عمل شد و با وجود برتری در شمار نفرات، پیروزی کامل از آن  .” مسلمانان شد و بسیاری از مکیان کشته و اسیر شدند
(از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد)
 
 در جغرافیای شبه جزیره عربستان مکان بدر مشخص نشده است ، اما به نقل از طبری بدر نام برکه آبی بود که در مسیر راه مکه به مدینه قرار داشت
 
مکان بدر 
 
قران در سوره 3، آیه  123 به جنگ بدر اشاره کرده است:
 
وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
 
خداوند شما را در بدر ياری كرد (و بر دشمنان خطرناك پيروز شديد) در حالی كه شما (نسبت به آنها)  ناتوان بوديد پس از “خدا بپرهيزيد (و در برابر دشمن مخالفت فرمان پيامبر نكنيد) تا شكر نعمت او را بجا آورده
 وآژه نصر در این سوره به معنی “یاری کردن برای پیروزی” نیست (  چون اینجا جنگی اتفاق نیآفتاده بود) ، بلکه نصر به معنی “کمک کردن” است
  اصل سوره 3، آیه 123 بدون نقطه در این نسخه در دست است:
 
from the facsimile of the ḥiǧāzī codex of the Qurʾān BNF 328a, folio
5b, line 16
 
به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ در وآژه “ببدر” نقطه دوم از سمت راست را ویرایشگران اشتباهی گذاشتند ( زیادی گذاشتند ) درست آن “بدـدر” است و نه ببدر
 
همچنین دو دنده، یا دو خط وآژه متفاوت هستند ، اولی عمودی است و دومی به طرف چپ     خم شده است  (ܥ) ، اما دنده دومی ( حرف دومی ) که به طرف چپ خم شده است در زبان     سوری ع خوانده می شود: 
 ܥ  Syrica =  عـ  Arabic
  لوکرنبرگ اشاره می کند که اصل وآژه ”  ببدر” بدون نقطه بوده و کافی است نقطه دوم را حذف کنیم و به جای آن ع (در زبان سوری: ܥ ) بگذاریم که ببدر تبدیل می شود به بعذر
 bi-idr ܥ ( Syrica ) = بعذر (Arabic) 
 لوکزنبرگ ادامه می دهد ریشه وآژه بعذر ( bi-idr) در زبان سوری آرامی edra است به معنی گروه کمکی
the Syro-Aramaic word   /ʿeḏrā
 
  پس از تغییر “ببدر” به “بعذر” سوره 3، آیه 123 چنین خوانده می شود :
 
خداوند با یک گروه کمکی ( آسمانی ) از شما پشتیبانی کرد – پس از خدا بترسید تا شكر نعمت او را بجا آورده باشید .
ویرایشگران در برگداندن قران از سوری به عربی در سوره 3، آیه 123دچار اشتباه شدند ، آنها حرف     سوری – آرامی  ܥ که ع است ب فهمیدن و وآژه “بعذر” به معنی گروه کمکی ( در زبان سوری آرامی )   را به ببدر ( به مکان یک جنگ ) برگرداندند به زبان ساده تر: “گروه کمکی” در زبان سوری – آرامی تبدیل شد به “جنگ بدر” در زبان عربی 
 

چه کسی قران را نوشت و در چه زمانی؟

اسلام شناسان سنتی خبر داده اند که بعد از درگذشت محمد قران هنوز نوشته نشده بود و می بایست مدتی بعد تصمیم به نوشتن قران که تا آن زمان به طور شفاهی در گردش بود گرفته می شد. همچنین نقل شده که این تصمیم را عمر ، خلیفه دوم ، گرفت. عمر، بعد از کشته شدن بسیاری از جنگجویان اسلام در نبرد یمامه (632 میلادی )، نگران بود که سوره های قران که این کشته شده گان به خاطر داشتند فراموش شوند و به همین علت با ابوبکر مشورت کرد که یک نسخه از سوره های که شفاهی بودند نوشته شود . ابوبکر نخست مخالفت کرد، چون محمد چنین دستوری به او نداده بود، اما بعد قبول کرد که قران نوشته شود. عمر و ابوبکر به منشی محمد، به زید بن ثابت، ماموریت دادند قران را به تحریر درآورد. زید بن ثابت تمام نوشته ها ( وحی ) قران که بر روی پاپیروس، پوست حیوانات ، استخوان و چوب نوشته شده بودند جمع آوری کرد و همچنین از افرادی که آیه های قران را به خاطر داشتند نیز کمک گرفت. زید بن ثابت سوره های قران را بر روی ورق ها (صحف ) نوشت و به ابو بکر تحویل داد. بعد از مرگ ابوبکر این اوراق را عمر نگهداری کرد . پس از مرگ عمر صفحه ها قران در اختیار حفصه، دختر عمر و بیوه محمد، بود. در آخر قران در زمان عثمان، خلیفه سوم، بین سال های 650 تا 656 (میلادی ) تکمیل و نوشته شد. تا به امروز هیچ نمونه، یا سندی از این قران عثمان پیدا نشده است ، اما بیشتر اسلام شناسان (غربی ) این قران عثمان را واقعی می داند. اسلام شناس انگلیسی „ مونتگمری وات “ اشاره می کند:
هرچه می خواهد فرم سابق قران بوده باشد، این قرانی که ما امروز در دست داریم قران عثمان است

„Whatever may have been the form of the Quran previosly is certain that the book still in our hands is essentiallly the Uthmanic Quran“ (William Montgomery Watt)

از طرف دیگر „ ابن ابی داود“ ( 833- 928 میلادی ) در کتاب „المصاحف“ اشاره می کند که متن های گوناگونی از قران در دسترس بود.

در سال 1972 در بازسازی مسجد صنعا (یمن ) چندین صفحه قران بر روی پوست حیوان ( parchment ) پیدا شدند. پژوهشگران با متد کربن قدمت پوست را بین سال های 657 تا 690 و خط حجازی (سوره ها ) بر روی آنرا بین سال های 710 تا 715 مشخص کردند. این متن قران بدون نقطه است. اما قدیمی تر از قران صنعا سوره های 18 تا 20 هستند که در سال 2015 در کتابخانه دانشگاه بیرمنگام کشف شدند. این سوره به خط حجازی بر روی پوست گوسفند، یا بز نوشته شده اند. تاریخ خط حجازی سوره ها را نمی توان تعیین کرد، اما قدمت پوست با متد کربن بین سال های 568 – 645 مشخص شده است، یعنی قبل از تولد محمد تا حکومت عمر. همچنین یک صفحه از سوره 17 نیز در دانشگاه توبینگن ( آلمان ) به دست امده که بین سال های 649 تا 675 نوشته شده است

اینجا باید یادآوری کرد که قران اولیه بدون نقطه بود (scriptio defectiv ) و فقط زمانی امکان فهمیدن متن کتبی بود که خواننده با روایت شفاهی آن نیز آشنایی داشت. نقطه گذاری قران یک باره اتفاق نیافتاد ، بلکه یک روند تدریجی بود

„It is virtually certain that the scriptio plena did not come into existence at once, but only gradually by a series of experimental changes.

اسلام شناس آلمانی ریموند دکوین (Raymond Dequin) اشاره می کند که ویرایش متن قران همزمان بود با دوران عبدالملک مروان ( 685 -705) 

Koran ist insofern ein Text, dessen Redaktion viel besser in die zeit des Herrschers Abd al-Malik passt

به نقل از اسلام شناس دیگر آلمانی کورت بانگرت ( Kurt Bangert) ویرایش قران را فرمانده نظامی عبدالملک مروان „حجاح بن یوسف“ در بصره انجام داد و چند نسخه را در شهر های دیگر پخش کرد.

dass es möglicherweise gar nicht Abd al-malik selbst war, sondern sein mächtiger militärischer Befehlshaber al Hadschadsch, der die eigentliche redaktionelle Arbeit verantwortete und den fetiggestellte Koran in alle Lande verbreitete.

مُهر حجاج بن یوسف

ریموند دکوین ادامه می دهد در متن قران اول سوره های خشونت (جهاد ) و قوانین اجرایی (قانون ) نوشته نشده بودند. سوره های زور، مانند سوره های 2، 3، 4، 5 ، 9 ، 24 و … بعد ( در دوران عباسیان ) به قران اضافه شده اند.
و چون ابن هشام به ماجرای ازدواج محمد با زن طلاق داده پسرخوانده اش (سوره احزاب ، آیه 37 ) در کتاب خود “سیره محمد” اشاره ای نکرده می بایست این سوره هم بعد از وفات ابن هشام (833 ) به قران اضافه شده باشد

در کل می توان گفت که که سوره های قدیمی انسانی، روادار و مسیحی بودند تا سوره های جدید

Vielleicht lässt sich ganz allgemein sagen, dass ältere Texte eine größere Nähe zu humanen und toleranten – man könnte auch sagen: christlichen – Vorstellungen vermitteln als spätere

سوره القدر (سوره 97)، یا سوره کریسمس

این هشام ، تاریح نویس عرب قرن 9 ، که زندگینامه محمد را نوشت اشاره می کند : “ محمد بارها یک جوان مسیحی را ملاقات می کرد. این جوان مسیحی درس های را به محمد آموزش داد که بعد محمد این درس ها را بیان کرد“ ( وحی ؟ ). همچنین در زندگینامه محمد نقل شده که محمد در سن دوازده سالگى همراه عموى خود، ابوطالب، با کاروانی برای تجارت رهسپار دمشق شد. در روستایی در نزدیکی دمشق “ راهبى به نام بحیرى که در صومعه ای زندگی می کرد و از علوم مسیحى آگاه بود، برای ابوطالب و محمد غذا تهیه کرد“.
ابوطالب از راهب سوال می کند به چه دلیل ما را به غذا دعوت کردی و بحیرا جواب می دهد: „چون ابرى روشن بر سر رسول اکرم (ص) سایه افکنده بود „. این زندگینامه ادامه می دهد که راهب „برخى خصوصیات را در آن حضرت به دقّت بررسى کرد و خطاب به ایشان گفت: “ اى پسر تو را به لات و عزّى سوگند می دهم که از هر چه سؤال میکنم به من پاسخ دهى، حضرت فرمود مرا به آنها سوگند مده که از هیچ چیز به اندازه آن‏ها نفرت ندارم…. بحیرا سؤالاتى را مطرح کرد و حضرت پاسخ داد که مطابق دانسته‏ هاى آن راهب بود. آن گاه به مهر نبوّت که در میان دو شانه پیامبر بود نگریست“. نه فقط این هشام، بلکه مسیحیان نیز داستان راهب بحیرا را به طور دیگری و اینگونه تعریف کرده اند: راهب بحیرا 40 بیت ( سرود) از ایمانش را برای محمد خواند که بعد محمد این بیت ها را به عنوان وحی بازگو کرد. طبق این خبر مسیحیان از راهب بحیرا وحی محمد در حقیقت سرود های مسیحی بودند و قران یک متن مسیحی است. مسیحیان با پخش داستان راهب بحیرا در دوران مامون این هدف را دنبال می کردند که مسلمان به آزار و تعقیب مسیحیان خاتمه دهند، مالیات زیاد از آنها مطالبه نکنند. چون اصل، یا مبدا اسلام مسیحی است، اما این داستان راهب بحیرا یک واقعیت تاریخی را نیز بازگو می کند و آن گذار مذهب نستوری ( مسیحیت شرقی ) اعراب  و ایرانیان در ایران به اسلام در دوران عباسیان است.
    حالا مسیحیان ، برای اثبات نظریه مبدا مسیحیت اسلام ، به سوره 97 اشاره می کنند که این سوره در واقع از تولد مسیح (کریسمس ) خبر می دهد و نه از نازل شدن قران
 
سوره القدر: 

1 – ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ
2 – و از شب قدر چه آگاهت كرد
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
3 – شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است
يْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
4 – در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ
 5 – آن شب تا دم صبح صلح و سلام است
سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ

اول اینکه این سوره اشاره ای به قران نکرده است و همچنین قران در یک شب نیز نازل نشده، بلکه بر طبق روایات ها محمد سوره های قران را در طول ۲۳ سال دریافت کرده است. برای آشتی دادن این دو دیدگاه مفسران مسلمان این طرح را پیشنهاد کرده اند که فرشتگان ابتدا قران را در یک شب به پایین‌ترین سطح آسمان فرود آورده‌اند و جبرئیل از آن جا به طور تدریجی متن قران را به محمد در مکه و مدینه وحی کرد.

وآژه “قدر” در سوره های : 6، آیه 91 – سوره 39، آیه 67 – سوره 22، آیه 74 و سوره 65، آیه 3 نیز مشاهده می شوند، اما در هیچکدام از این سوره ها “قدر” به معنی ” سرنوشت”، یا ” حکم” ، آنطور که در سوره 97 بیان شده، نیست. در این سوره ها واژه قدر بیشتر به معنی ” برآورد”، ” اندازه گیری” و ” تخمین” است 

 به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ سوره 97 ( سوره القدر ) در اصل خبر از تولد مسیح می دهد و نه از نازل شدن قران. (1) ویرایشگران قران در برگرداندن وآژه های بی نقطه به نقطه دار دچار اشتباه شدند. در سطر 3 حرف ش در وآژه ” شهر” به معنی ماه باید به حرف س، به سهر، از ریشه سوری آرامی ( Shahra) به معنی ” نگهبان شب ” برگردانده شود که پس از حذف نقطه ش سطر 3 این معنی را می دهد: 

شب قدر از هزار نگهبان شب ارجمندتر است ” و نه از هزار ماه ارجمند تر است.

این امکان نیز هست که سطر 3 سوره 97 از “سرود تولد مسیح ” ( Christian Nativity hymns ) که کشیش مسیحی قرن 4 ” ماراپرم سریانی – Ephrem the Syrian  “ (وفات 373 ) آن را سروده است اقتباس شده باشد :

 ما نمی خواهیم بیدار ماندن امروزمان را مانند بیدار ماندن معمولی به شمار بیآوریم – یک جشن است که اجرت آن صدبار بیشتر است.

Let us not count our vigil as everyday vigils;—it is a feastday whose wage increases a hundredfold. (2

سرود (21 ) ماراپرم سریانی” شروع می شود با …… سرودی به مناسبت تولد مسیح. .خواننده سرود می خواند در شب تولد مسیح و نگهبان هست، مانند فرشته ها “

this hymn begins with ….. the singer of the birthday of Christ. One who sings and keeps vigil on the eve of the Nativity becomes like the angels (3

در سطر 4 وآژه عربی ” امر” از وآژه سوری “زمار” (zmar) به معنی سرود خواندن گرفته شده است. کشیش سریانی مارپرم سریانی در سطر 5 “سرود تولد مسیح ” از این وآژه استفاده کرده 

noting that the correct Syriac term here would have been a form of zmar, which is what Ephrem’s Hymn No. 21 uses in its fifth strophe to describe the song sung by the Christmas celebrant: “But let us sing [nzammer] the birth of the First-born”

همچنین ریشه عربی وآژه “مزمار ” (mizmār ) به معنی سرود از زبان سوری (zmr ) گرفته شده است :

Borrowings from the Syriac zmr root are attested in Arabic as chant (mizmār)  

در قران وآژه امر همانند زمار است 

In the Qur’ānic rasm, the word zmar would be identical to amr ( 4

    پس از این ریشه یابی وآژه “امر” به معنی سرود سطر 4 سوره القدر این خبر را می دهد  : 

 در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى سرور خود ( مسیح) سرود فرود آورند – سرود آوردند

 سرود ( 21) “ماراپرم سریانی” نیز به فرشتگان اشاره می کند که فرود می آیند :

   “امروز فرشته و ابر فرشته ( اسرافیل ) فرود آمدند و یک سرود جدید برای ستایش زمین خوانند”

Today the angels and even the archangels—came down to sing a new song of
praise on earth.— by this mystery they come down and rejoice with vigils (5

 لوکزنبرگ ادامه می دهد  که وآژه های شب، محافظان شب ، فرشته ، روح و صلح که سوره 97 به آنها اشاره کرده است وآژه های هستند که در انجیل ” لوقا  2″ نیز مشاهده می شوند. این بخش از انجیل اشاره به فرشته ای می کند که شب به چوپان های که از دام های خود حفاظت می کردند خبر تولد مسیح و صلح بر روی زمین ( سطر 5 سوره 97 ) را می دهد :

And there were shepherds residing in the fields nearby, keeping watch over their flocks by night. Just then, an angel of the Lord stood before them, and the glory of the Lord shone around them, and they were terrified. But the angel said to them, “Do not be afraid! For behold, I bring you good news of great joy that will be for all the people: Today in the city of David a Savior has been born to you…..and on earth peace to men (6

 به امکان زیاد سوره 97 سرود ” تولد مسیح” از کشیش مسیحی “ماراپرم سریانی “ به  عربی است :

Yet the Incarnation focus of Q 97, and its dominating Nativity Hymn No. 21 subtext, do not prove that the sūrah was originally composed to extol Christmas in Arabic; that is just one possibility, albeit the one that seems most likely ( 7

متن سوره 97 پس از تصحیح وآژه ها :

  1- ما [مسیح را] در شب قدر فرستادیم   
2 – از شب قدر چه آگاهت كرد
3 – شب قدر از هزار نگهبان ارجمند تر شب
  در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان سرود های را با خود آوردند- 4                         آن شب تا دم صبح صلح برقرار است – 5 

———————————-

1 – Christoph Luxenberg, Weihnachten im Koran, in: Streit um den Koran, Berlin 2004, P. 62-68

 1 – Danial A. Beck,The Annunciation of Surat al-Qadar, in: http://almuslih.org/…/Beck,%20D%20-%20The%20Annunciation.pdf 

3 – Kathleen E. McVey, Ephrem the Syrian: hymns, Newyork, 1989, P. 173

4 – Daniel A. Beck

5- https://biblehub.com/bsb/luke/2.htm

6 – Daniel A. Beck

7 – Daniel A. Beck

 

سوره وزوجنهم بحور عین ( سوره 44 آیه 54 )

” وزوجنهم بحور عین ” :  [آرى] چنين [خواهد بود] و آنها را با حوريان درشت‏ چشم همسر مى‏ گردانيم 

قدیمی ترین نسخه قران بدون نقطه نوشته شده بود ( نگاه کنید به قران بیرمنگام ). اوائل قرن 8 ( در دوران خلافت عبدالملک مروان) ویرایشگران قران را نقطه گذاری کردند. به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ ( 1 ) در قران ” آیات مبهم”، یا واژه های نامفهومی مشاهده می شوند. این آیات مبهم را ویرایشگران نتوانستند به درستی نقطه گذاری کنند (نقطه گذاری حرف های بی نقطه ) و به عربی برگردانند. لوکزنبرگ برای توضیح این بخش های نامفهوم  قران به ریشه های آرامی – سوری این حروف رجوع می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که می توان با مشخص کردن ریشه های آرامی – سوری این حروف نامفهوم معنی درست این آیات مبهم قران را فهمید. به عنوان مثال لوکزنبرگ به آیه ” وزوجنهم بحور عین ” اشاره می کند. در این آیه وآژه حور و عین زیاد مهم نیستد، بلکه وآژه ” زوجنهم ” به معنی “همسر گرفتن “مهم است. اگر ما دو نقطه از واژه “زوجنهم”  را حذف کنیم ( نقطه ز و ج ) و آنرا ” روحنهم ” بنویسیم معنی این واژه به استراحت کردن” تغییر می کند. اما چون ویرایشگران قران بر این باور بودند که منظور وآژه ” زوجنهم” (ازدواج کردن ) ازدواج مردان است می بایست دو اصطلاح بعدی آیه ” حور عین” به زنان مربوط شود که به همسر ( ی) مردان در می آیند. وآژه “زوجنهم” ویرایشگران را مجبور به این تفسیر از سوره “وزوجنهم بحور عین ” کرد. به نقل از لوکزنبرگ واژه “حور” به معنی سفید (مونث ) است که ویرایشگران آنرا به حوری نسبت دادند. ویرایشگران بر این باور بودند که وآژه حور از حوری ( که در قران نیآمده ) مشتق می شود. دانشنامه اسلام  (Encyclopaedia of Islam ) واژه “حور” را اینگونه توضیح داده است:

زنی که چشم های بزرگ سیاه دارد که مغایر است با سفید بودن پوست او . جمع حور ،  حوریان، در قران به دخترانی ( باکره ) نسبت داده شده که در بهشت در خدمت دینداران  :هستند

a woman whose big black eyes are in contrast to their whites and to the whiteness of the skin. The plural hur is a substantival adjective used in the Kuran for the virgins of paradise promised to the believers (2

   اما ریشه واژه حور به معنی “سفید” سوری – آرامی (hawwərā) است و به گیاهان نسبت داده شده :

The Arabic term for the popolar is probably borrowed from Classical Syrica ܚܘܪܐ‎ (ḥawwərā), considering that the range of distribution of the white poplar  is outside Arabia, but inside the Aramaic language area

Syriac root as well as this Syriac word are in broader use for terms related to whiteness in general and in botanical application ….the Arabic has multiple vocalizations, ḥawwar, ḥawar, hawr (dialectally also ḥōr and ḥūr)

ریشه سوری واژه حور هیچ ارتباطی با حوریان بهشت ندارد 

وآژه سوری آرامی ” عین” (حالت جمع ) از صفت عیناء را ویرایشگران به معنی “چشم های بررگ” تفسیر کردند و آنرا به چشم های بزرگ حوری ارتباط دادند. حالا لوکزنبرگ معتقد است که این توضیح اشتباه است، چون اگر ما “حور عین” را لغت به لغت معنی کنیم می شود “چشم های بزرگ سفید ” که نا مفهوم است. پس باید ” حور عین ” معنی دیگری داشته باشد. اگر ما اینجا هم در نقطه گذاری واژه “عین” تجدید نظر کنیم و به جای ی ن بگذاریم و به جای ن آخر ب بنویسیم “عین” تبدیل می شود به “عنب” ، به معنی انگور که در نهایت “حور عنب یعنی سفید انگور ها” .

 لوکزنبرگ همچنین اشاره به حرف اضافه ب (بحور ) می کند که به معنی “بین”، یا  ” زیر ” است

پس از ویراستاری (نقطه گذاری) سوره “وزوجنهم حور عین” تغییر می کند به ” روحنهم حور  عنب” به معنی :

” ما می گذاریم آنها زیر کریستال های سفید (شفاف ) ( انگور ) استراحت کنند

اما شاید ویرایشگران قران ایده سوره “حور عین” را از نوشته کشیش سوری قرن 4 ” Ephrem the  Syrian – ماراپرم سریانی ” (وفات 373 ) گرفتند  :

هر کس در روی زمین شراب ننوشد در بهشت دسترسی به انگور های فراوان دارد و هر کسی که “روی زمین پاکدامن باشد در بهشت سینه ( زنان) را در آغوش می گیرد:

“Whoever has abstained from wine on earth, for him do the vines of Paradiese yearn. Each one of them holds out to him a bunch of grapes . And if a man has lived in chastity, they [ fem] receive him into a pure bosom, because he as “a monk did not fall into the bosom and bed of earthly love” ( 3

 اما به نقل از Edmund Beck  مردم پرهیز کار این گفته استعاره ای (تصویری ) کشیش سوری را وآژه به وآژه ( معنایی ) فهمیدند ( که حوریان از پرهیزکاران پذیرایی می کنند ) و نمی توان به شهروندان بت پرست مکه ایراد گرفت که باور به حوریان در بهشت داشتند

Popular piety certainly interpreted this daring imagery in a crass and literal sense, and under such circumstances one cannot blame a citizen of pagan mecca for doing the same thing (4

    انگور در تاریخ رستگاری مسیحیت از اهمیت زیادی برخور دار است. در تورات نقل شده:

یهوه، خدای تورات، گفت خوشه های انگور محتوی آب آنگور هستند، مردم می گویند آنگور ها را از بین نبرید زیرا در آن دعای خیر نهفته است و من هم به خواسته خدمتکار خود عمل می کنم و انگور ها را نابود نمی کنم

Yahweh says this: As when a bunch of grapes is found still to have juice in it, people say, ‘Do not destroy it, for it contains a blessing,’ so I shall act for my servants’ sake, I shall not destroy them all.( 5

فرهاد، یا افراهات قدیس ( Aphrahat) ، معروف به دانای پارسی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مسیحیتِ قرن چهارم این نقل از تورات را چنین تفسیر می کند :

 انگور در خوشه نشان می دهد که خوشه از بین نرفته و نماد درستکاری است. فرهاد این موهبت الهی در انگور را از آدم تا مسیح دنبال می کند

The grape in the cluster shows that as the cluster is not destroyed because of the righteous. (6)

Aphrahat traces down the blessing in the grape from Adam to Christ

  و به همین علت، به علت موهبت الهی بودن انگور در مسیحیت، عبدالملک مروان خوشه انگور را در عبادتگاه مسیحی قبه صخره حکاری کرد:
خوشه انگور در عبادتگاه (مسجد ) قبه صخره
 
قران، به عنوان یک متن سوری – آرامی کلیسای شرق، نیز به اهمیت انگور در سوره ” روحنهم حور عنب” اشاره می کند و نه به حوریان بهشت
 
1 – Christoph Luxenberg, Die Syro-Aramäische Lesart des Koran
2 – Encyclopaedia of Islam, Leiden: London 1971: Vol.III, P. 581b
3 – Sidney Griffith: Christian Lore and the Arabic Qur’an, In Gabriel Said Reynolds, London , 2008, P. 112 
4 – Tor Andrae: Mohammad. The Man and His Faith, Allan  & Unwin, London 1936 P. 88
6 – Lukyn Willians, Adversus Judaeos: A Bird’s-Eye View of Christian Apologiae Until the Renaissance, cambridge press, P. 102
 

سوره عادیات

 سوره 100 (عادیات )

 سوره عادیات یکی از کوتاه ترین و نامفهوم ترین سوره های قران است. نام سوره 100 ” عادیات ” به  معنی “دوندگان” است و 11 آیه دارد. به نظر می رسد که ویرایشگران سوره 100 در نقطه گذاری حرف ها و برگرداندن وآژه ها با ریشه های سوری – هبری به عربی دچار اشتباه شده اند. این نوشته به تناقضات 6 آیه اول سوره عادیات اشاره می کند 

 شش آیه اول سوره 100 :

1- عادیات ضبحا
و سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند
2 – فالموریات قدحا
و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند
3 – فالمغیرات صبحا
و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند
4 – فأثرن به نقعا
و به وسیله آن هجوم، گرد و غبار فراوانی بر انگیزند
5 – فوسطن به جمعا
و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند
6 – ان الانسان لربه لکبود
به راستی انسان با افتخار خدا را سپاس می کند

متن 6 آیه اول سوره 100 در قران به عربی و انگلیسی و بعد از تغییر نقطه گذاری 

تفسیر سوره عادیات در ادبیات اسلامی:

http://ensani.ir/file/download/article/20110219094521

برای برخی از اسلام شناسان مبهم بودن سوره “عادیات” به علت بی نظیر و برتری بودن ادبیات وحی است که فهم آن را مشکل می کند. ثریا مهدی حجاجی ( Soraya M. Hajjaji-Jarrah)، اسلام شناس دانشگاه مونترال، اشاره به سوره 100 می کند: ” سوره 100 یک مجموعه ی خیره کنند از واژه ها و آواهای را ارائه می دهد که فرق دارند با اشعار ( saǧ) و ادبیات کلاسیک عربی. ساختار سوره 100 ریتم نافذ چشم گیری دارد و متقاعد کننده است. این سوره پیام مهم قران عربی را بیان می کند :

surat al-adiyat ( Q 100 ) offer an excellent example of how the Quranic arabiyya brings forth a dazzling assembly of word meaning and sound defying the contention of both the Arabian saǧ ( rhymed prose ) and the literary rules of classical Arabic literature. It represents the persuasive, arresting construction, pervasive rhythm, and important message of the Quranic arabiyya which has selected and expressed these materials in just this way (1)

و برخی دیگر از مفسران قران برای فهم سوره 100 یک آیه و یا واژه های را از خارج به این سوره اضافه کردند: به طور مثال آیت الئه انصاریان آیه 1 سوره 100 ” عادیات ضبحا ” را چنین تفسیر می کند 
 “سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند“. آیه 1 نه اسمی از اسب برده و نه از جنگ و به همین علت “به سوی  جنگ” در کمانک گذاشته شده 
     طبری اشاره می کند که آیه اول و دوم سوره 100 در رابطه با اسب است. (2 

اما به نقل از “منذر عبد اللطيف یونس” ( Munther Abdullatif Younes) ،پژوهشگر زبان عربی در دانشگاه کرنل ایتاکا (آمریکا )، “ساختار متن اصلی سوره عادیات از بین رفته و عنصرهای زبانی اولیه که با یک دیگر هم جور بودند جای خود را به حروف دیگری دادند که دیگر با هم همخوان نیستند”.

because the original structure was destroyed and linguistic elements which fit with one another at one point were replaced with other that do not (3

مشکل دیگر این است که قران اولیه بدون نقطه نوشته شده بود و به همین علت در خواندن آن اشتباه می شد :

and the Quran continued to be read without dots, which resulted in erroneous reading (4

یونس ادامه می دهد : اگر ما در آیه اول (عادیات ضبحا ) ع در ” عادیات ” ( به معنی دوندگان) را پاک کنیم به جای آن غ بگذاریم، یعنی “عادیات” را به غادیات برگردانیم معنی آیه تغییر می کند، چون غادیات از ریشه غادی به معنای ” کسی که در ‌بامداد می‌رود ” است  

غادی=http://www.vajehyab.com/?q

و همچنین اگر نقطه ض در واژه ضبحا (به معنی  همهمه کنان) را حذف کنیم و به جای آن ص، صبحا ( به معنی صبح ) بگذاریم آیه ” عادیات ضبحا” به آیه ” غادیات صبحا ” تبدیل می شود، با این معنی: ” آنها صبح زود بیرون می روند 

And those going out in the ( early) morning. ( 5

  :در آیه 2  “فالموریات قدحا ” واژه “قدحا” به جرقه زدن ترجمه شده

“و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند ” به نقل از یونس این ترجمه بی معنی است. ریشه واژه  “قدحا” در زبان هبری و سوری به معنی آتش روشن کردن است و نه جرقه زدن :

As used in the sura, this is typically glossed as ” a spark produced by the hooves of running horses”. In both Biblical Hebrew and Syrica, one of the main meanings of the root q-d-h is fire , or kindling a fire, as shown above. A “lighted fire” in Syrica is ywra d-qdha ( 6

در آیه چهار “ فأثرن به نقعا “ نیز مترجمان (ویرایشگران ) در برگردان از متن اصلی به عربی اشتباه کرده اند. در متن اولیه به جای همزه بر روی الف ( فأثرن ) حرف آ (فآثرن ) نوشته شده بود. فأثر (با همزه ) از ” فتثیر”، از مادّه “اثاره” به معناى منتشر ساختن و پراکندن است 

http://www.alketab.org/فَتُثِير

و فآثرن با آ از ریشه آثر به معنی ترجیع دادن است:

آثر
آثر یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای اولویت داشتن چیزی است.
:اصل باب درباره ترجیح یک چیز است از دو چیز
 
 

در سوره 13، آیه 91 نیز به واژه ” آثرک ” ( آ) به معنی برتری دادن اشاره شده است:

قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ

“گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم”

همچنین، به نقل از یونس، باید حرف ق در ” نقعا” (به معنی غبار ) در آیه “ فأثرن به نقعا    “  به ف، به نفعا ( از نفع ) برگرداند که نفعا به معنی مزیت، یا سود مندی است. پس از این تغییرات حروفی ( آ به جای أ با همزه و ف به جای ق ) آیه “ فأثرن به نقعا “ تبدیل می شود به ” فآثرن به نفعا” با این معنی 
“آنها ترجیع می دهند یک عمل خوب انجام دهند “. در آیه 5 ” فوسطن به جمعا ” (و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند ). وآژه ” فوسطن ” اینگونه شرح داده شده: 

 در وسط قرار گرفتند (در عبارت “فوسطن به جمعا ” )

معنی حرف “به” : ( “به” در عبارت “فوسطن به جمعا” معنی “در” می دهد: و در آن (وقت) در میان جمعی” (از دشمن) قرار گرفتند)

https://dictionary.abadis.ir/?lntype=dehkhoda,fatofa,moeen,amid,name,wiki,wikiislamic&word=فوسطن&from=ac

  وآژه ” وسطن ” از ریشه “وسط” در سوره 2 ، آیه های 143 و 238 و سوره 5 ، آیه 89 نیز مشاهده می شوند که هیچکدام از این سوره ها در ارتباط با جنگ، یا “دشمن” نیستند

 یونس، در ارتباط با این سوره، ادامه می دهد که ریشه واژه ” وسطن” (w-s-t) از زبان عبری و سوری (y-ṧ-t) به معنی “عرضه کردن ” گرفته شده است. این معنی “عرضه کردن” در زبان عبری جایگزین وآژه عربی “وسطن” به معنی “در وسط ” شده است

The cognate of the Arabic root w-s-t is y-ṧ-t in Biblical Hebrew and Syrica. In Biblical Hebrew it means “to hold out”. These meaning will be proposed as alternatives to the Arabic meaning assigned to this root in the interpretation of Quran 100,5 ( 7

وآژه “y-ṧ-t ” در زبان سوری و عبری

    ریشه وآژه وسطن به معنی عرضه کردن ( hold out ) در زبان سوری (8   

به نقل از یونس این امکان نیز وجود دارد که واژه هبری ” عرضه کردن ” پس وارد شدن به وآژه نامه عربی قران مفهوم اولیه خود را از دست داده باشد. 

it is also possible that these words entered the Arabic lexicon at an earlier stage but had lost their original meaning by the time the Qurana exegetes recorded their commentaries  (9 

 حالا نگاه کنیم به آیه 3 از سوره 100: به نقل از یونس  آیه 3 ” فالمغیرات صبحا ” (و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند) در متن اصلی نبوده و مدت زمانی بعد، برای  بهتر فهمیدن سوره 100، به این سوره اضافه شد.

The third verse of the sura in a good candidat for what Lüling calls a second-sense Quran text , a verse that was added by the Quran editoren to obscure the original text and give it a new meaning (10

  به نقل از یونس وآژه ” کنود ” ( آیه  6 ) ،به معنی ناسپاس، نا مفهوم است و این وآژه فقط در قران مشاهده می شود. در زبان عربی “کنود” به طور مستقل به کار گرفته نمی شود و به نظر می رسد که وآژه “کنود” از قران وارد زبان عربی شده است

There are strong indications that the word kanūd does not have an independent existence in Arabic outside of this Qurʾānic verse and may have been introduced into the language for the first time through it ( 11

ریشه وآژه کنود ک. ن. د ، به نقل از “ال حلیل بن احمد” (791 ) به معنی ناسپاس بودن ار نعمت ها است

Under the root k.n.d, al-Ḫalīl (d. 791) lists only the word kanūd with the meaning “ungrateful to a blessing”  (12

اما چون واژه کنود برای اولین بار در قران ( سوره 100 ) منتشر شد این امکان نیز وجود دارد که  ویرایشگران در تفسیر حروف بی صدا قران مبداء دچار اشتباه شده اند

The possibility that kanūd was most likely used in Arabic for the first time in Q 100, 6 raises the question of a misreading of the word in its consonantal skeletal form as it would have been found in the earliest copies of the Qurʾān. ( 13

یونس ادامه می دهد : اگر ما در وآژه “کنود” به جای ن ب بگذاریم “کنود” تبدیل می شود به ” “کبود

Placing a dot under the second letter rather than above it results in the word *kabūd

امکان این نوع خوانش و نقطه گذاری وجود داشت، چون نسخه اولیه قران بدون نقطه نوشته شده بود

However, such a reading is possible if, first, one starts with the undotted form of the word, as the first Qurʾān editors did, and applied another dotting ( 14

 در زبان هبری وآژه “کبود” از ریشه ک. ب. د. به معنی افتخار، یا سربلندی است. حالا با این وآژه افتخار یک رابطه معنای بین آیه 6 تا 8 در سوره 100 برقرار می شود

In Biblical Hebrew, the word kabōd, from the root k.b.d signifies abundance, honor, and glory. Adopting this meaning for the word *kabūd not only serves to resolve the mystery surrounding the word kanūd, but also makes the text of Q100:6-8 more coherent ( 11

و یک حدیث اشاره می کند به کتاب های به زبان هبری – سوری که محمد دریافت کرده بود:

عبدالئه بن سلیمان سجستانی (وفات 928 ) در کتاب “المصاحف” نوشته که پیغمبر برای زید بن ثابت انصاری ( وفات 662) ، یکی از همراهان پیغمبر، تعریف کرده :
کتاب های برای من آمده که نمی توانم بخوانم، تو تسلط داری به زبان های هبری، یا سوری؟ من گفتم بله، من این روز ها این زبان ها را یاد می گیرم

Finally, in his Kitāb al-Maṣāḥif on the history of the collection of the Qurʾān, the tenth century Muslim scholar al-Siğistānī writesʿAbd Allāh and ʿĪsā b. ʿUtmān b. ̠ ʿĪsā, said, my uncle Yaḥyā b.ʿĪsā from al-Aʿmaš from Tābit b. ̱Tbayd, from Zayd b. Tābit, who said , “the Prophet (peace be ̱upon him) said, books come to me that I do not want every one to read.
Can you learn Hebrew writing? Or he said: Syriac.’ I said: ‘Yes.’ So I learned it in days. ( 15

 متن 8 آیه اول سوره 100 بعد از تصحیح نقطه ها، جایگزینی وآژه ها و بعد از حذف آیه 3 :

1- آنها صبح زود بیرون رفتند
2 – و آتش روشن کردند
4 – و یک عمل خوب انجام دادند
5 – که آنها به خیلی ها گسترش دادند
به راستی انسان با افتخار خدا را سپاس می کند – 6
7 – و او شاهد این سپاسگذاری است
8 – او کنش های خوب را دوست دارد

  8  آیه اول سوره 100 بعد از تصحیح نقطه ها

چون ویرایشگران سوره ” عادیات” آیه ها درست نقطه گذاری نکردند و متوجه ریشه های  هبری – سوری وآژه ها نشدند سوره مسالمت آمیز اولیه (سوره اصل ) را تبدیل به یک سوره جنگی کردند

——————————————-

1 – Soraya M. Hajjaji-Jarrah: “The enchantment of reading: sound, meaning and expression in surat al-adiyat”, in: Colin Turner, The Koran: critical concepts in Islamic Studies, 4 volumes, Routledge: New York 2004, Vol. III P. 358- 380

2 – Munther Younes, Changing Steeds or Maidens Doing Good Deeds? A Re-Interpretation of Quran 100 (al-adiyat) , In: Arabica 55 (2008 ), P. 362-386

3 – Munther Younes

4 – Munther Younes, P. 385

5 – Munther Younes. P. 381

6 – Munther Younes , P. 377

7 – Munther Younes, P. 379

8 – Payne-Smith, A Compendious Syria Dictionary, 1998, P. 198

9 – Munther Younes, P. 379

10 – Munther Younes, P. 379

11 – Munther Younes, Ungrateful or Honorable: A Re-examination of the Word Kanūd in Qurʾān 100 (al-ʿĀdiyāt), in: Arabica 56 (2009) 274-285

12 – Munther Younes

13 – Munther Younes

14 – Munther Younes

15 – Munther Younes

 

————————————————————-

بن ( پسر )

تاریخ شناسان اسلامی خبر داده اند که “ محمد بن الحنفیه “ پسر علی ، خلیفه چهارم، از یک زن برده از قبیله حنفیه ( در سوریه ) بود، اینجا بن به این معنی نیست که محمد پسر الحنفیه بود که معنی نمی دهد. اینجا بن به این معنی است که محمد از قبیله حنفیه بود. بن در عربی به معنی “ از “ ، یا “ آمدن از“ هم است. یک سنگ نبشته از ” عبد ال – عزیز بن مروان” از سال 688 بر روی کانال فسطاط (   مصر حکاری شده. ( 1

سنگ نبشته عبد ال – عزیز بن مروان در مصر 

عبد ال – عزیز بن مروان برادر خلیفه عبد الملک مروان فرماندار مصر بود. سکه های از عبدالملک مروان از سال 696 در مرو ضرب شده اند. بر روی سکه مرو ، با خط پهلوی، نام “ عپدولملیک ی مروانان “ و نه عبدالملک بن مروان  دیده می شود. در زبان فارسی  آن اول حالت اضافی و آن  دوم حالت جمع است. به این ترتیب “ مروانان “ یعنی شهروندان مروی، یا افرادی که از مرو هستند نام عپدولملیک ی مروانان بر روی سکه مرو به خط پهلوی

حال سنگ نبشته برادر عبدالملک مروان نیز به همین معنی است : عبد ال – عزیز از خانواده مروان ( از مرو ) و نه عبد ال- عزیز پسر مروان.

فولکر پپ ،سکه شناس آلمانی، به یک کارمند امور دارایی در مصر با نام عبدالملک بن مروان اشاره می کند. این نام، به نقل از پپ، به معنی ” بنده (یک ) بلندپایه از خانواده مروان” است و نه عبدالملک پسر   . (2 مروان
از کتاب ” از اوگاریت به سامره” ، فولکر پپ در ترجمه بی نیاز 
 
 1 – Yehuda D.Nevo and J. Koren, Crossroads to Islam, P. 410
2 –  فولکر پپ ،از اوگاریت به سامره ، ص 191