ابومسلم خراسانی: استوره یا واقعیت

 

ابومسلم خراسانی ( 718 – 755)، یک ایرانی مسلمان ضد زرتشتی، یا یک ایرانی مسیحی؟ به نقل از اسلام شناسان سنتی لشگر ایرانیان و اعراب از خراسان به فرماندهی ابومسلم خراسانی که لباس های سیاه بر تن داشتند (سیاه جامگان ) که نشانه ضد زرتشتی انها بود ( زرتشتیان لباس سفید می پوشیدند ) توانستند با براندازی حکومت امویان، حکومت عباسیان را پایه‌گذاری کند. 

 دانشنامه ایرانیکا اشاره می کند: “ابو مسلم در کوفه بزرگ شد و در این شهر نیروهای مخالف امویان فعال بودند. سیاست قومگرایی و تبعیض آمیز امویان نه فقط عرب ها، بلکه تاره مسلمانان را هم خشمگین کرده بود”.

Most sources agree that Abū Moslem grew up in Kūfa, which was a center for the growing social and political unrest directed against the Omayyads. That dynasty followed an ethnocentric policy which discriminated against non-Arabs and even new Muslims

دانشنامه ایرانیکا ادامه می دهد که در کوفه شیعیان مخالف امویان تجمع کرده بودند و در سال   741/ 742 ابو مسلم برای اولین بار با عباسیان تماس گرفت … و ابومسلم با امام ابراهیم در مکه رهبر شیعیان را ملاقات کرد

Kūfa became a center for the anti-Omayyad forces, with the concentration there of Shiʿites and ʿAlids. In 124/741-42 Abū Moslem made his first contact with ʿAbbasid agents there….. Imam Ebrāhīm reconfirmed Abū Moslem when they met with Shiʿite leaders at Mecca during the pilgrimage

دانشنامه ایرانیکا همچنین به اوضاع سیاسی مرو در زمان جنبش سیاه جامگان اشاره می کند. در مرو دو قبیله عرب در حال جنگ با یک دیگر بودند: یمانی‌ها به سرکردگی جدیع کرمانی و مضری‌ها به سرکردگی نصر بن سیار، حاکم خراسان. دانشنامه ایرانیکا ادامه می دهد: هر دو سوی عرب دنبال پشتیبانی ابومسلم بودند و او سوی یمانی‌ها را گرفت. در همین هنگام شورش او با تسخیر هرات، بلخ، ابیورد، نسا پابرجا شد. او تا پیش از اینکه از پشتیبانی یمانی‌ها مطمئن نشده بود، از تسخیر مرو که پایتخت نصر بود چشم‌پوشی کرد. در سال ۱۲۶ خورشیدی(۱۳۰ قمری) آن شهر را به همراه علی بن الکرمانی تسخیر کرد :

Both Arab sides sought Abū Moslem’s support, and he chose to side with Yamānīs. Meanwhile his rebellion was consolidated with the capture of Herat, Balḵ, Abīvard, and Nesā. He held back from Marv, Naṣr’s capital, until he felt sure of Yamānī assistance; with ʿAlī b. al-Kermānī he took it on 9 Jomādā I 130 (December, 747-January, 748) 1 

به نقل از Carl Wurtzel “علی بن ال کرمانی” را استاندار خراسان به قتل می رساند و دو پسرش   برای مدت کوتاهی با ابو مسلم همکاری کردند، اما بعد به دستور ابومسلم خراسانی به قتل می رسند:

al-Kirmanl was killed in 129 as a result of machinations by Nasrb.Sayyar. His sons,’ Ali and’ Uthman, carried on his struggle for a short time , but were ultimately put to death by Abu Muslim.( 2

از ابومسلم سکه های از سال 752 ضرب شده اند که بر روی آنها این حروف دیده می شود : “ابومسلم امیر آل محمد” ( ابومسلم فرمانده خانواده محمد)

Carl Wurtzel, P. 186, No. 36

  سکه ای از “علی بن ال کرمانی ” پیدا نشده، اما از پسرش؟ ” ال کرمانی بن علی ” سکه ای در سال 750 در مرو ضرب شده است:

سکه ال کرمانی بن علی

Carl Wurtzel, P. 186, No. 36

برای سکه شناس آلمانی، فولکر پپ ( Volker Popp ) ، این دو سکه “کرمانی بن علی” و “ابومسلم آل محمد” این مفهوم را دارند : (3

بدین ترتیب، به نقل از فولکر پپ ،درگیری ها در خراسان در زمان ابومسلم در گیری بین مسیحی ها کرمان (پیروان علی ) و مسیحی های خراسان (پیروان آل محمد ) بود و نه بین مسلمانان در این منطقه.

دانشنامه ایرانیکا به نام دیگری از ابومسلم اشاره می کند، به نام “عبد – ال – رحمان  بن مسلم خراسانی” که معروف ترین رهبر آرمان های عباسیان بود:

ABŪ MOSLEM ʿABD-AL-RAḤMĀN B. MOSLEM ḴORĀSĀNĪ, prominent leader in the ʿAbbasid cause

سکه ای با نام ” عبد الرحمان بن مسلم” از سال 753 ضرب شده است : (4

سکه عبد الرحمن بن مسلم

به نقل از ویکی پدیا تغییر نام ابومسلم به عبد الرحمان بن مسلم به این علت بود:

“ابومسلم در زمان حیاتش با نام عبدالرحمن نیز خطاب می‌شده‌ است. این تغییر نام ظاهراً به سبب درخواست یا دستور ابراهیم امام (یکی از بزرگان خاندان بنی عباس) که برای خلع بنی امیه و بدست گرفتن خلافت تلاش می‌کرد صورت گرفته‌ است؛ چرا که وی نام و نسب فارسی ابومسلم را دستاویزی برای دشمنان عباسیان می‌دانسته‌ است” (5 

اما فولکر پپ تعریف دیگری از سکه “عبد الرحمان بن مسلم” به خواننده ارائه می دهد: (6

    سکه ” عبدالرحمان” در کنار نگاره مسیح با شمشیر آتشین که فولکر پپ از آن نام می برد در ضرابخانه سارمین (سوریه ) ضرب شده بود: 

 سکه نگاره مسیح با شمشیر آتشین و با نام عبدالرحمان

Arab-Byzantine, Umayyad Caliphate Æ Fals. Sarmin, circa AD 685-705. Caliph standing facing, wearing long robes, holding pommel of sword; ‘Abd al-Rahman downwards to left and right / Transformed cross on four steps; sarmin (mint) to left and right (7

بر روی این سکه نام عبد الرحمان در طرف چپ و راست ضرب شده اند

برای اولین بار واژه مسلم ( Muslim) بر روی سکه های ابومسلم دیده می شوند ( شاید این سکه را نه خود ابو مسلم ، بلکه به دستور عباسیان ضرب شد ). حدود 60 سال پیش تر، در سال 692 ، عبدالملک مروان در مسجد قبه صخره واژه محمد را نوشته بود که به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ معنی ” ستایش باد مسیح ” را می دهد. حالا فولکر پپ معتقد است که همین معنی ستایش باد مسیح در قبه صخره بر روی سکه ابومسلم نیزمشاهد می شود، اما اینجا “ابو مسلم امیر آل محمد” به معنی “خانواده محمد” ضرب شده، خانواده محمد بر روی سکه ابومسلم معنی گروه یا جامعه محمد را می دهد و نه به معنی فامیل ( پدر،مادر و فرزند )، به زبان ساده تر: ابومسلم فرمانده خانواده محمد بر روی سکه به معنی ابومسلم فرمانده جامعه محمد ( جامعه مسیحیان ) خراسان بود “:

  ” ابو مسلم، امیر آل محمد، یعنی ابومسلم، فرمانده ی خاندان محمد است. تحت عنوان این ‘خانواده ‘ باید هواداران ‘ محمد ‘ را پنداشت. این ‘ محمد ‘ از زمان ذکر او در قبه الصخره در سال 72 عرب ها شناخته بود. این کسی نبود ، به جز عیسا بن مریم”. ( 8

به همین علت فولکر پپ به بودن ابومسلم خراسانی به عنوان یک شخصیت تاریخی شک دارد. برای این سکه شناس به درستی مشخص نیست آیا ابومسلم عنوان  “یک  برنامه دینی ” است ، یا “یک نام خاص” : ( 9

در آخر دانشنامه ایرانیکا اشاره می کند که ابو مسلم به دستور خلیفه منصور به قتل رسید :

As the commander spoke of his efforts to enthrone the ʿAbbasids, Manṣūr clapped his hands, and the assassins emerged and slew Abū Moslem (24 Šaʿbān 137/13 February 755).

حال پرشش این است که آیا خلیفه ای به نام منصور حکمفرمایی می کرد که دستور قتل ابومسلم را داده باشد ؟

       به نقل از سکه شناس فرانسوی ریکا گیزلن (  Rika Gyselen)  بر روی سه سکه عرب – ساسانی نام منصور ضرب شده است. بر روی دو سکه نام منصور به زبان پهلوی است و بر روی سومی (Types 24 ) به زبان عربی

The three Arab – sasanian copper types bearing the world mansur, written either in pahlavi ( types 20 and 22 ) or in Arabic script ( types 24 ) – 10

 نامیدن منصور به مثابه ی نام موعودگرانه بر سکه ای از استان فارس  (types 24 )

این سکه شناس ادامه می دهد : “ به نظر می رسد که لغت منصور یک تبلیغ است „

it seems more appropriat to interpret the word mansur in term of propaganda ( 11

 از طرف دیگر دانشنامه اسلام (Encyclopaedia of Islam ) اشاره می کند که نام منصور یک شخصیت مسیحی ( مسیح ) در ایمان یمنی ها است :

The thesis of the identity of names was evidently already well-established there, since his supporters did not try to identify him with the Mahdi but with the Mansur, a messianic figure originating in Yemenite beliefs ( 12

اگر به احتمال زیاد ابومسلم عنوان یک برنامه دینی بود و نه نام یک شخصیت تاریخی (حقیقی) ،منصور، بدون تردید، که دستور قتل ابومسلم را داد یک خلیفه مجازی بود (غیر حقیقی ) :
ما تاکنون بر سکه ها، بر وزنه های شیشه ای، مهرها، هیچ نشانی از حاکمی به نام منصور پیدا نکرده ایم”. (11

آیا هم مقتول (ابومسلم ) و هم قاتل ( خلیفه منصور) شخصیت های مذهبی (غیر حقیقی ) بودند ؟

——————————-

1 – http://www.iranicaonline.org/articles/abu-moslem-abd-al-rahman-b

2 – Carl Wurtzel, The coinage of the Revolutionaries in the Late Umayyad period. in: The American numismatic society, 1987, Notes 23, P. 179

3 -ولکر پپ، از اوگاریت تا سامره، ترجمه بی نیاز ( داریوش)، ص. 193

4 – Carl Wurtzel, P. 193

5 – https://fa.wikipedia.org/wiki/

%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85_%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C

فولکر پپ از اوگاریت تا سامره، ترجمه بی نیاز ( داریوش)، ص 193 – 6  

7 – https://www.numisbids.com/n.php?p=lot&sid=2970&lot=1175

8 – فولکر پپ ص. 193

9 –  فولکر پپ، ص. 193

10 – Rika Gyselen, Arab-Sasanian Copper Coingae, Wien 2000, P.  73

11 – Rika Gyselen, P. 73

12 – Encyclopaedia of Islam , V/1233-1234

13 – فولکر پپ ص. 231

 

 

 

داستان راهب بحیرا و گذار مسیحیت نستوری به اسلام

 

این هشام ، تاریح نویس قرن 9 ، که زندگینامه محمد را نوشت اشاره می کند : ” محمد بارها یک جوان مسیحی را ملاقات می کرد. این جوان مسیحی درس های را به محمد آموزش داد که بعد محمد ایندرس ها را بیان کرد” ( وحی ؟ ). همچنین در زندگینامه محمد نقل شده که محمد در سن دوازده سالگى همراه عموى خود، ابوطالب، با کاروانی برای تجارت رهسپار دمشق شد. در روستایی در نزدیکی دمشق ” راهبى به نام بحیرى که در صومعه ای زندگی می کرد و از علوم مسیحى آگاه بود، برای ابوطالب و محمد غذا تهیه کرد”.
ابوطالب از راهب سوال می کند به چه دلیل ما را به غذا دعوت کردی و بحیرا جواب می دهد: “چون ابرى روشن بر سر رسول اکرم (ص) سایه افکنده بود “. این زندگینامه ادامه می دهد که راهب “برخى خصوصیات را در آن حضرت به دقّت بررسى کرد و خطاب به ایشان گفت: ” اى پسر تو را به لات و عزّى سوگند می دهم که از هر چه سؤال میکنم به من پاسخ دهى، حضرت فرمود مرا به آنها سوگند مده که از هیچ چیز به اندازه آن‏ها نفرت ندارم…. بحیرا سؤالاتى را مطرح کرد و حضرت پاسخ داد که مطابق دانسته‏ هاى آن راهب بود. آن گاه به مهر نبوّت که در میان دو شانه پیامبر بود نگریست”. نه فقط این هشام، بلکه مسیحیان نیز داستان راهب بحیرا را به طور دیگری و اینگونه تعریف کرده اند: راهب بحیرا 40 بیت ( سرود) از ایمانش را برای محمد خواند که بعد محمد این بیت ها را به عنوان وحی بازگو کرد. طبق این خبر مسیحیان از راهب بحیرا وحی محمد در حقیقت سرود های مسیحی بودند و قران یک متن مسیحی است. مسیحیان با پخش داستان راهب بحیرا در دوران مامون این هدف را دنبال می کردند که مسلمان به آزار و تعقیب مسیحیان خاتمه دهند، مالیات زیاد از آنها مطالبه نکنند. چون اصل، یا مبدا اسلام مسیحی است، اما این داستان راهب بحیرا یک واقعیت تاریخی را نیز بازگو می کند و آن گذار مذهب نستوری ( مسیحیت شرقی ) اعراب و ایرانیان در ایران به اسلام در دوران عباسیان است. به مسحیت نستوری اعراب نیز تاریح نویس عرب، علی بن حسین مسعودی ( 896 – 956 میلادی) جایی اشاره کرد که مسیحیان سوری – آرامی ( ملکی ها ) ستون مسحیت هستند و مسیحیان شرق که شامل اباضیه، نستوری ( سریانی ) بودند از مسیحیت سوری – آرامی جدا شدند”. طبق این خبر مسعودی اباضیان مسیحی نستوری بودند. داستان راهب بحیرا این حقیقت تاریخی را بیان می کند که ریشه های اسلام را باید در مسیحیت نستوری ایرانیان و اعراب در ایران جستجو کرد و نه در عربستان.

فارس آزاد، یا فارس آباد

 “تاریخ شناس به آینده زیاد امیدوار نیست، زمان حال را قبول ندارد و فقط می خواهد گذشته را بهبود بخشد
 
این نوشته ( اقتباس، ترجمه ) زیر تا حدی به این هدف تاریخ نویس نزدیک می شود و نشان می دهد که در دوران امویان، حداقل در استان فارس، شرایط برای ایرانیان فاجعه انگیز نبود ، آنطور که زرینکوب ها خبر داده اند
————————————————————————————
The Iranian concept azad and and Arab-Sasanian coinage
( طرح آزاد ایرانیان و سکه های عرب – ساسانی)
 
“سکه ها همزمان بازتاب خواسته های حکمران محلی و سنت ایرانی هستند ، و بیشتر از هر سند دیگر به ما خبر از فرهنگ منطقه می دهند” ( ریکا گیزلن – Rika Gyselen )
 
Coinage thus simultaneously reflects the demands of the new local rulers and of local Iranian tradition, and tells us more about the area’s civilization than any other source can
سکه شناس فرانسوی زبان ریکا گیزلن از 8 سکه عرب – ساسانی نام می برد که اعراب در استان فارس ضرب کرده اند. تاریخ ضرب سکه ها مشخص نیست، اما فرم این سکه ها شبیه سکه های دیگری هستند  که در اوائل قرن 8 ضرب شده اند :
 
 اغواگر است، با این وجود، تاریخ (ضرب سکه) حدود 100 هجری است
 
It is tempting, nevertheless, to date them to around 100H
 
 
بر روی این سکه ها به خط پهلوی وآژه آباد، یا آزاد مشاهده می شود  و فقط در ضرابخانه های بیشاپور، اردشیرخوره، استخر و قباد خوره ضرب شده اند
به نقل از  گیزلن این 8 سکه در دوران اسلامی ضرب شده اند و به یک گروه تعلق دارند. بر روی  دو سکه وآژه  بسم الئه ضرب شده ، برروی سکه دیگری یک فرشته با هاله مقدس ( نماد مسیحیت ) مشاهده می شود ، یک سکه علامت صلیب دارد و بر روی، یا پشت 6 سکه وآژه عربی دیده نمی شود.
 
 Coin typs with the term abad/azad
 
 Coin typs with the term abad/azad
 
Chronologically, there is no doubt but that they belong to the Islamic period
The Arabic formula bismillah ” in the name of God” on types ASCC34 and ASCC103 implies a post-Sasanian date. …., the typological homogeneity of the group – with the possible exception of ASCC27-28 – supports a dating of the entire group to the same period, even though a majority of the types – ASCC2, 6, 7, 8 , 27-28 and 109 -bear no Arabic legend
 
 گیزلن اشاره می کند که زبان پهلوی در خواندن ابهام انگیز، مبهم است ،چون حروف های مختلف با یک علامت ( sign ) نشان داده می شوند. این ابهام کمتر چشمگیر است در حروف حکاکی شده ( lapidary script) تا در حروف شکسته ( cursive script ) این سکه شناس ادامه می دهد که حروف p و c در نوشتار حکاکی شده علامت های مختلف دارند ، اما در حروف شکسته بر روی سکه ها این دو علامت ( p و  c ) شبیه یک دیگر هستند.
 
Generally speaking, pahlavi script creates numerous ambiguities in reading because quite different letters can be signified by the same sign. This phenomenon becomes more pronounced as the lapidary script evolves towards progressively more cursive forms. Thus, the letters p and c, which are rendered by quite distinct signs in lapidary writing , are represented by the same sign in cursive script.
 
وقتی در سال 1980 عکس یک سکه عرب – ساسانی با وآژه p’ t bys’ph’ منتشر شد برای این سکه شناسان واژه p t به معنی آباد بود، اما به گزینه c  t، به معنی آزاد، توجه ای نشد. این به این معنی است که معلوم نیست کدام وآژه بر روی سکه ضرب شده، آباد ( p t) یا آزاد ،( c t).
 
When , in 1980, a coin bearing the legend ‘p’ t bys’phr was published, the
possibility of an alternative reading of the word ‘p’ t i.e. abad “prosperous” was not raised. Yet one could equally have read ‘c’ t  i.e. azad “free” or “noble”
 
  سکه شناسان وآژه آباد بر روی سکه ها را به علت نام شهرهای فیروز آباد و ونداد بُرزمهر آباد انتخاب کردند
 
First of all, the term abad is well attested in several place-names, for example Firuzabad or Vindad-Burzmihr-abad
.
همچنین وآژه آباد اشاره به منطقه حاصلخیز شهر بیشاپور می کند
 
and in addition it seem plausible that this idea of a ” fertile place ” would be linked to a place-name, in this case Bisabuhr
 
  در حفاری های باستان شناسان در شرق شهر بیشاهپور سکه دیگری پیدا شد که بر پشت آن نام شهر  “آباد قباد خوره” ضرب شده است
 
When the coins found in the Bisabuhr excavation were being published, the reexamination showed that it bore on the reverse the legend ‘p’tkw’tGDH, meaning abad kavadxvarrah, city located east Bisabuhr
 
در اواخر سال 1980 در بازار فروش سکه های قدیم سکه سومی با نام آباد اردشیر خوره ، شبیه سکه آباد قباد خوره، برای فروش عرضه شد
 
In the late 1980 a third coin type appeared on the antiques market bearing the same type of legend , and on this occasion abad was linked to the place-name  Ardaxsir-xvarrah
 
با پیدا شدن این سکه در بازار فروش سکه های قدیم نظریه امکان ضرب وآژه آزاد ( و نه آباد ) بر روی سکه به بحث گذاشته شد
 
On its publication the alternative reading azad ” free ” was discussed
 
به این علت وآژه آزاد به بجث گذاشته شد چون این سکه اردشیر خوره در ارتباط با منطقه حاصلخیز بیشاهپور، فیروزآباد، یا ونداد بُرزمهر آباد نبود و به همین علت نیر این واژه بر روی سکه اینجا معنی آباد نمی دهد، بلکه به معنی آزاد است : آزاد اردشیر خوره و نه آباد اردشیرخوره .
سکه شناس فرانسوی ادامه می دهد که نوشتار شکسته بر روی سکه روشن نمی کند که آیا وآژه آباد بر روی سکه ها ضرب شده، یا آزاد، اما اگر وآژه آباد معنی بخصوصی نمی دهد وآژه آزاد بار معنای دارد
 
  In the case of our numismatic legend in cursive script, there is no palaeographic evidence as to whether we should read ‘p’ t ( abad) or ‘c’ t ( azad). The choice of one reading over the other, nevertheless, has significant consequences for the historico – cultural interpretation of this group of coins.While the term abad “prosperous” van be devoid of any political connotation, azad clearly cannot be
 
 واژه آزاد بر روی سکه ها ضرب شده این معنی را می دهند که شهرهای اردشیر خوره، قباد خوره و بیشاهپور آزاد شده بودند.
 از طرف دیگر ما می دانیم که در اوائل حمله اعراب به استان فارس ایرانیان موفق شده بودند اشغالگران را از این شهرها بیرون کنند و با ضرب وآژه آزاد بر روی سکه ها آزادی خود را اعلان کردند
 
It is well-known that at the beginning of the Arab conquest ,several cities  in Fars  were able to expel the Arab occupier at one time or another before being conquered once again. Theoretically speaking, these cities might have issued a coinage proclaiming their state of freedom at the point when they mansged to throw out the occupier
 
    اما بر روی دو سکه ( از 8 سکه ) وآژه بسم الئه نیز مشاهده می شود
 
furthermore would have felt the need to place the typically Arab- Islamic formula bismillah on two of the eight coin types
 
و به همین علت نمی توان توضیح داد که چرا ایرانیان بعد از بیرون کردن اعراب از این شهرها واژه بسم الئه را بر روی سکه  ضرب کرده اند
 
  Furthermore, it would also be hard to explain why Iranians fighting the Muslim Arabs would have felt the need to place the typically Arab-Islamic formula bismillah two of the eight coin types
 
از طرف دیگر تاریخ نویسان اعراب نه به قیام ایرانیان اشاره کرده اند و نه به عقب نشینی امویان از مناطق فارس
 
 The Arabic historiography says nothing of any ‘ Iranian ‘ revolt, nor of any Umayyad military retreat in this period
 
اگر فرض کنیم که شهر های اردشیرخوره، بیشاپور و قباد خوره آزاد بودند این سوال مطرح می شود که از چه زمانی در امپراتوری امویان وآژه آزاد به سکه ها اضافه شدند
 
Continuing with the assumption that the mints of Ardaxsir-xvarrah, Bisabhr, Kavad-xvarrah and Staxr described themselves as ” free” , the question arises as to when exactly they might have added such a concept to their coins, given that these regions remained integral part of the Umayyad empire
 
اشغال فارس ظاهری (nominal ) بود ، و اعراب از اقتدار خود برای دریافت مالیات استفاده می کردند. به زبان دیگر: آیا در سده اول هجری دورانی هم بود که شهروندان فارس می توانستند ادعا کنند آزاد هستند بدون آنکه خشم اعراب را بر انگیزند
 
Of course, the Arab occupation of Fars was often purely nominal and served above all to guarantee the obedience of the local authorities in raising taxes.
In any case, we may ask how the declaration of being ” free” , if only on regional issues of coinage, was perceived by the Arab occupier. To put it another way, were there periods during the first Hegiran century when Fars could have claimed to free without thereby provoking a repressive response from the occupier
 

جالب ترین سکه سکه شماره ASCC103 است. بر روی این سکه نمادهای زرتشتی ( tradition of late Sasanian coin ) ، واژه بسم الئه ضرب شده و در پشت سکه یک فرشته با هاله مقدس ( نماد مسیحیت ) دیده می شود. برای سکه شناس فرانسوی این سکه باز تاب شرایط سیاسی – فرهنگی فارس را در اوائل قرن 8 نشان می دهد که:
“بعضی از حاکمان مسلمان شده بودند ( یا مسلمان بودند؟ ) و بعضی زرتشتی و مسیحی ماندند”

This supports the attribution of these coins to local lords, some of whom had perhaps become Muslim while other remained Zoroastrians or Christians

گیزلن ادامه می دهد: ” این سکه نشان می دهد که در فارس در دوران امویان مذهب و فرهنگ با هم آمیخته شده بودند.

In any case, this coinage bears witness to the fact that Fars in
the Umayyad period was a cultural and religious melting pot

و اضافه می کند: “در غیر اینصورت چطور می توان توضیح داد که بر روی یک سکه نماد رزتشتی با واژه بسم الئه و فرشته با هاله مقدس ضرب شوند”.

How else, after all, could one explain the issue of a coin with an obverse showing a Sasanian bust and the term bismillah, whil the reverse bear an angel with a halo

اما اشتباه گیزلن اینجا است که وآژه بسم الئه را به اسلام ارتباط می دهد، بسم الئه به معنی ” به نام خدا” است و یک عرب مسیحی نیز می تواند این واژه را بیان کند. همچنین این سکه شناس ادعا می کند که نقش صلیب بر روی سکه ( ASCC27-28) تقلیدی است از پول بیزانس.

The double bust ( ASCC8 ) and the head surmounted by a cross ( ASCC27-28 ) are borrowings from Byzantine monetary iconography

حال چرا می بایست اعراب مسلمان برای ضرب سکه های خود از مدل پولی بیزانسی از علامت صلیب استفاده کنند معلوم نیست و نقش دوتا سینه و سر ( double bust) بر روی سکه ( ASCC8 ) در مُهرهای ساسانی نیز دیده می شوند

The bust with two faces is a universal motif that also appears on Sasanian seals

اعرابی که این 8 سکه را در فارس با فرشته ، هاله مقدس ، نماد زرتشتی، بسم الئه و علامت صلیب ضرب کردند مسیحی بودند. این سکه همچنین نشان می دهد که اعراب مسیحی و زرتشتیان در دوران امویان در ایران مشکلی با یک دیگر نداشتند. همانطور که گیزلن اشاره کرد اعراب از قدرت خود فقط برای گرفتن مالیات استفاده می کردند و فرهنگ و مذهب ایرانیان را قبول داشتند، اعراب اسمن ( nominal) در استان فارس حکمرانی می کردند. 

 
 

سال هجری، یا سال اعراب

 
به نقل از تاریخ شناسان سنتی اسلامی هجرت به معنی مهاجرت ( رفتن ) پیغمبر مسلمانان و همراهان او ( مهاجرون) در سپتامبر سال 622  ( 26 صفر ) از مکه به مدنیه بود. باز هم به نقل از این تاریخ شناسان عمر ، خلیفه دوم ، تاریخ  اسلامی، تاریخ هجری را رایج کرد که سرآغاز آن 26 صفر است. واژه هجرت در قران نیامده است، اما در سوره 9، 100 به مهاجر کنندگان ( ال مهاجرین ) اشاره شده است. وآژه هجرت  از فعل هجر که به معنای ترك و جدايی  است گرفته شده. مهاجرت در اصل به معنای بريدن از ديگران است و تعجب آور است که این فعل هجر در دیگر زبان های سامی مشاهده نمی شود. زبان شناس آلمانی ربرت کر ( Robert Kerr ) اشاره می کند که در زبان سوری واژه های  mhaggraya (  مهاجرین) ، mahaggra و haggarayuta آمده که هر سه از لغت هاجر ( Hagar ) گرفته شده است و هاجر نام زن دوم ابراهیم بود. بنا بر سنت یهودیان و مسیحیان اعراب نه فقط اسماعیلیان ها نامیده می شدند، بلکه معروف به هاجریون ( Hagarener) نیز بودند (1 ). به زبان ساده تر: ال مهاجرون یعنی اعراب به طور کلی و نه همراهان پیغمبر در سفر مکه به مدینه. بر روی سنگ نبشته معاویه با علامت صلیب در ام قیس (اردون ) که به زبان یونانی نوشته شده است سه تاریخ مشاهده می شود: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر و تاریخ بنا به سال عرب ها ( according to the Arabs the 42nd year) . سال 42 اعراب بر روی سنگ نبشته به معنی سال هاجریون ( سال اعراب) است و نه سال هجری. 
 

سنگ نبشته معاویه در ام قیس

( Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11)

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

  In the day of ‘Abd Allah Muawiya ‘, the Commander of the faithful, the hot baths of the  people  there were saved and rebuilt by Abd Allah son of Abuasemos (Abū Hāšim) the Counsellor , on the fifth of the month of December , on the second day, in the 6th year of the indiction, in the year 726 of colony, according to the Arabs the 42nd year, for the healing of the sick, under the care of Ioannes , the official of Gadara

 تاریخ شناس دانشگاه یوتا Peter von Sivers ( آمریکا) اشاره می کند : سنگ نبشته معاویه در ام قیس با علامت صلیب قدیمی ترین تقویم اعراب را نشان می دهد
:
This inscription , identifying Muawiya as ist Sponsor, commemorates the completion of the bath’s restoration. It shows a cross and bears the date of 42 “ according to the era of rhe Arab.“ To my knowledge, this is the earliest documentation of the Arab calendar by an Arab (2
 
حال سوال این است چگونه این سال اعراب شکل گرفت، چه اتفاق تاریخی مهمی را اعراب برای سرآغاز تاریخ، سال یک (  تقویم ) خود انتخاب کردند ؟  رویداد نامه ی سریانی بی نام (Anonymous Syriac Chronicle) که به “ رویداد نامه سیرت “ معروف است (3) خبر می دهد که بعد از قتل نعمان سوم ، پادشاه لخمیان در حیره (شهر قدیمی در میانرودان، درنزدیکی نجف امروز ) هم پیمان و فرمانبر ساسانیان در سال  602 به فرمان خسرو پرویز دوم، ناآرامی ها در این قبیله عرب شدت گرفت. بعد از این قتل لخمیان تلاش کردند مستقل ، خود مختار شوند و از وابستگی  به ساسانیان رهایی یابند. و به همین علت لخمیان حمله هراکلیوس به ایران ( در جنگ های ارمنستان و نینوا ) در سال های 622  628 را خوش آمد گفتند. بعد از آزاد شدن سوریه و فلسطین از تسلط ساسانیان ( ساسانیان در سال 614 اروشلیم و سوریه تصرف کردند و در سال 622 مجبور به ترک این مناطق شدند ) و بعد از قرارداد صلح هراکلیوس با ساسانیان در سال 630 در اروشلیم بیزانس نیروی های خود را از فلسطین و سوریه خارج کرد. بعد از سال 630 دیگر نیروی های خارجی ( ساسانیان و بیزانس ) در فلسطین و سوریه مستقر نبودند.
 از نیمه قرن 7  میلادی اعراب ( غسانیان ) کوشش کردند در سوریه و فلسطین زبان و تقویم عربی را جایگزین زبان و تقویم یونانی  کنند. اعراب از این تاریخ به بعد دیگر از تقویم یونانی ( سال سلوکیان، سرآغاز سال 312 میلادی ) که تا این زمان در آنجا مرسوم بود استفاده نمی کردند. محاسبه زمان ( تعین سال و نگارش  تقویم ) در دوران باستان بیشتر مرتبط بود با اتفاقات مهم نظامی و برای اعراب پیروزی بیزانس بر ساسانیان در سال 622 یک اتفاق مهم نظامی بود. این پیروزی بیزانس سقوط  نهایی ساسانیان و صعود اعراب را به دنبال داشت. گئورگیوس پیسیدیایی (  George of Pisidia  ) شاعر حماسه‌سرا، کشیش و تاریخ‌نویس بیزانسی  در دو اثر خود، “ لشکرکشی هراکلیوس علیه پارس‌ها“ (622) و “هراکلید“ (627) که دومی چکامه‌ای در بزرگداشت پیروزی هراکلیوس بر ساسانیان و بازگرداندن صلیب از تیسفون به اروشلیم است ( ساسانیان پس از اشغال اروشلیم در سال 614 صلیبی که گفته شده بود مسیح با آن اعدام شد به تیسفون انتقال دادند) گئورگیوس پیسیدیایی همچنین از تجدید حیات امپراتوری بیزانس وکارهای انجام‌گرفته توسط هراکلیوس ستایش می کند ( 4). کتاب لشکرکشی هراکلیوس علیه ایران مهم ترین سند از این حمله است و به نقل از تاریخ نویس انگلیسی جیمز هاروارد جانستون ( James Howard-Johnston ) این اثر ادبی پیسیدیابی در ادبیات مسیحیان و غیر مسیحیان راه یافته بود ( خوانده می شد ):
 
well read in Christian and pagan literature ( 5)
 
به عقیده پیسیدیایی پیروزی هراکلیوس بر  ارتش خسرو دوم پرویز و بازگشت صلیب به اروشلیم یک رهایی تاریخی، یک رستگاری تاریخی ( salvation history ) برای بیزانس به شمار می آمد. این پیروزی ها ( از سال 622 تا 627 ) تا این درجه با اهمیت بودند که می توانستند برای بیزانس سرآغاز ( تجدید حیات ) یک تاریخ ( تقویم ) جدید باشد. نه فقط برای بیزانس، همانطور که در بالا اشاره شد، برای اعراب ( در حیره و سوریه ) نیز این پیروزی بیزانس بر ساسانیان تا این حد مهم بود که آنها ( اعراب ) این تاریخ را برای سرآغاز تقویم (جدید) انتخاب کنند. مذهب شناس آلمانی Andreas Goetze اشاره می کند: ” پیروزی بر ایرانیان تا این اندازه اهمیت داشت که هراکلیوس ( پادشاه بیزانس ) در تاریخ اسلام بخشی از تاریخ رستگاری مسلمانان به شمار می آید “:
 
Die Bedeutung des Sieges über die Perser ist so hoch angesiedelt, dass selbst in der islamischen Tradition ein römische-byzantinischer Kasier zu einem wichtigen Teil in der Darstellung der muslemischen Heilgeschichte wurde! ( 6
 
اعراب ( هاجریون ) سال 622 را سرآغاز تقویم ( سال یک ) خود قرار دادند و آنهم به چند دلیل: در این سال ساسانیان مجبور شدند برای مقابله با بیزانس در ارمنستان ارتش خود را از اروشلیم و سوریه خارج کنند و به اشغال این مناطق پایان دهند. با خارج شدن ساسانیان عرب های سوریه و اروشلیم آزادی خود را به دست آوردند. در این سال ارتش خسرو دوم پرویز در ارمنستان از بیزانس شکست خورد و دیگر ساسانیان نمی توانستند تهدیدی برای اعراب باشند. اما اعراب به طور رسمی بعد از وفات هراکلیوس ( 641 )، پادشاه بیزانس، این تقویم ( سال ) جدید را وارد محاسبات زمانی ( تاریخ نگاری ) خود کردند. اعراب پس از درگذشت هراکلیوس دیگر تعهدی به بیزانس نداشتند و با ضرب سکه در سال 642 در ایران استقلال خود را اعلام کردند. این اعرابی که در سال 642 در ایران سکه به نام خود ضرب کردند اعراب ایرانی ( عرب های ساسانی ) بودند و نه اعراب از عربستان. ( جنگ نهاوندی که طبری از آن خبر می دهد در واقع ضرب همین سکه اعراب های ایرانی در سال 642 بود )
نگاه کنید به : سقوط ساسانیان
 
اعراب سوریه ( غسانیان ) تا تاریخ 641 هم پیمان (foederati) هراکلیوس بودند و بعد از عقب نشینی بیزانس از سوریه، فلسطین و میانرودان این قبیله عرب قدرت را در این مناطق به دست گرفت. اعراب سوریه و فلسطین که سال 622 را برای تقویم جدید خود انتخاب کردند اطلاعی از مهاجرت پیغمبر مسلمانان از مکه به مدینه نداشتند (  مکه 1500 کیلومتر از دمشق فاصله دارد). تقویم سال هجری ( سرآغاز سال 622 میلادی) ،سال رفتن پیغمبر مسلمانان از مکه به مدینه، را عباسیان محاسبه کردند و واقعیت تاریخی ندارد.
———————————————————————-
1 – Robert M. Kerr: “ Annus Hegira vel Annus Agarorum, In Markus Groß und karl-Heinz Ohlig (
Hg)  Die Entstehung  einer Weltreligion III, Tübingen, 2014, P.14-34
   
2 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279
 
3 – The Chronicle of Seert. Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq, Oxford University Press: Oxford 2013
 
4 – https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A6%D9%88%D8%B1%DA%AF%DB%8C%D9%88%D8%B3_%D9%BE%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B3
 
5 – James Howard-Johnston: Witnesse to a world Crisis, Oxford University press 2010, P. 16
 
6 – Andreas Goetze, Religion fällt nicht von Himmel, Die erste Jahrhunderte des Islams, by WBG, Daarmstadt, 2018, P.123
 

جنگ های حماسه آفرین اعراب ، یا راهزنی های اعراب

 نخست دو نامه از دو اسقف قرن 7 که از راهزنی های اعراب خبر می دهند:

1 – Sophronius

سوفرونیوس ( 560 – 638) کشیش اروشلیم از سال 634 تا 638 در نامه ای خبر می دهد که ما به علت گناه ها و اعمال خلاف این اوضاع را درک نمی کنیم. امسال ما نمی توانیم مراسم کریسمس را در بیت لحم برگزار کنیم. اعراب (Saracens ) مسیر اروشلیم تا بیت لحم را نا امن کردند. سوفرونیوس نه اسمی از اسلام می برد و نه اشاره می کند که اعراب بیت لحم را اشغال کردند.

We, however, because of our innumerable sins and serious misdemeanours, are unable to see these things, and are prevented from entering Bethlehem by way of the road. Unwillingly, indeed, contrary to our wishes, we are required to stay at home, not bound closely by bodily bonds, but bound by fear of the Saracens. (Christmas Sermon, 506 [p. 70])

2 – Maximus Confessor 

نامه بعدی از کشیش ماکسیموس کنفسور ( 580 تا 662 ) است که خبر می دهد : “در واقع چه چیز شرتر از آزارهای است که امروزجهان دچار آن است. چه چیز بدتر است برای بزرگان از این اتفاقات. چه چیز اسف انگیز تر است برای کسانی که  این اتفاقات را تحمل می کنند. دیدن بربر های صحرا نشین ( عرب های بادیه نشین ) که دنیای متمدن را مورد تخت و تاز قرار می دهند ، انگار مال خودشان است. دیدن که چگونه تمدن را وحشی ها و حیوانات وحشی نابود می کنند که فقط به طور ظاهر انسان به نظر می رسند”. در این نامه نیز اشاره ای به اسلام، یا مسلمانان نشده

For indeed, what is more dire than the evils which today afflict the world? What is more terrible for the discerning than the unfolding events? What is more pitiable and frightening for those who endure them? To see a barbarous people of the desert overrunning another’s lands as though they were their own; to see civilization itself being ravaged by wild and untamed beasts whose form alone is human. (Maximus, Epistula. 14, PG 91, 533-44 [pp. 77-78])

اسلام شناس آلمانی Albrecht Noth اشاره می کند که روایت ها ( اخبار ) از جنگ های یرموک، قادسیه و نهاوند تشکیل شده اند از کنار هم گذاشتن یک سری اصطلاحات تکراری ثابت ( Topos) و حکایت ها (anecdote ):

in den Überlieferungsgruppen zu den Schlachten am Jarmuk, bei qädisiya und bei Nihawand, die im wesentlichen aus einer aneinanderreihung von Topoi und Anekdoten bestehen ( 1

همچنین Noth اشاره به شبیه بودن اخبار تاریخ نویسان ایرانی و عرب از جنگ های اعراب می کند و ادامه می دهد: این اخبار مانند یک فرم، یا پرسشنامه طرح ریزی شده اند که فقط می بایست نام مکان جنگ ها در آن تغییر کند. خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان، با کمی تغییر، شبیه خبر بلاذری، مسعودی از جنگ نهاوند است و به همین علت نیز” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی “، فرمانده اعراب، یک بار در اصفهان ( طبری) شهید می شود و یک بار، به نقل از بلادری، در نهاوند ( 2)

خبر بلاذری از جنگ نهاوند و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر:

” هرمزان شور کرد و پرسید رأي تو چیست از اصبهان آغاز کنیم یا از اذربیجان. هرمزان گفت اصبهان سر است و اذربیجان دو بال. اگر سر را ببري بالها و سر همه به زمین خواهد افتاد. گوید: عمر به مسجد آمد و نعمان بن مقرن را بدید و کنار او بنشست و چون نمازش به پایان رسید گفت: من تو را به عاملیت برمیگزینم. نعمان گفت اگر براي جمع خراج باشد نه، لکن براي جنگ نیکو است. عمر گفت: تو براي جنگ میروي و او را گسیل داشت و به اهل کوفه بنوشت تا او را یاري دهند. کوفیان وي را مدد کردند و مغیرة بن شعبه نیز از ایشان بود. نعمان مغیره را نزد ذو الحاجبین فرمانده عجمان به نهاوند فرستاد
آنگاه مسلمانان و مشرکان با یک دیگر مصاف دادند. آنان خود را هر ده تن به زنجیري و هر پنج تن به زنجیري بسته بودند تا فرار نکنند. گوید که ما را به تیر بزدند و جماعتی را مجروح کردند و این پیش از آغاز قتال بود.
پس بجنگید و مردمان نیز بجنگیدند و نعمان نخستین کس بود که به قتل رسید “. ( بلاذری ، فتوح البلدان/ ترجمه محمد توکل، صفحه 197)

خبر طبری از جنگ اعراب در اصفهان و شهید شدن ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در این شهر

فرستادن نعمان به حنگ اصفهان

کشته شدن نعمان در اصفهان

( تاریخ طبری ترجمه ابولقاسم پاینده، صفحه 1966و 1968: http://files.tarikhema.org/…/Tabari-High-Quality-By-Enikaze

نقل شده که ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” در نزدیکی شهر نهاوند به خاک سپرده شد:

https://fa.wikipedia.org/…/%D9%86%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%86_%…

به طرز مشابه ای نیز تاریخ نویسان عرب و ایرانی خبر می دهند که قبل از یک درگیری نظامی فرماندهان از خلیفه تقاضای کمک می کردند و خلیفه با نوشتن یک نامه به یک فرمانده دیگر فرمان فرستادن نیروی کمکی به صحنه جنگ را ابلاغ می کرد.

نظم و صف آرایی لشگر اعراب در جنگ ها هم کلیشه ی و شبیه یک دیگرند. مرتب به نام فرمانده و یا یک شخصیت مهم که در راس یک واحد نظامی قرار دارد اشاره می شود. اغلب خواننده با نام دو فرمانده جناع های راست و چپ ارتش نیز آشنا می شود. تاریخ شناسان عرب و ایرانی همچنین از اسامی فرمانده هان جناع های راست و چپ لشگر دشمن نیز اطلاع داشتند. طبری، با استناد به سیف بن عمر، به نام فرماند هان ایرانی در جبهه مقدم، در پشت جبهه و دو جناع راست و چپ ارتش ایرانیان در جنگ قادسیه اشاره می کند. همچنین طبری از فرمانده سواره نظام ایرانی در جنگ نهاوند اسم می برد. Noth معتقد است که اسامی فرماندهان ایرانی که طبری از آنها نام برده است ساختگی هستند. در بیشتر حکایت ها تاریخ نویسان عرب اشاره به خیانت فردی از شهروندان شهر محاصره شده می کنند. در محاصره شوشتر نام ایرانی که خیانت کرد و راه مخفی ورود به شهر را به اعراب نشان داد و همچنین نام اولین عربی که وارد شهر شده است مشخص است. شهر قرطبه ( کوردوبا ) در اسپانیا نیز بطرز مشابه ی مانند شوشتر به تصرف اعراب در آمد، در اینجا یک چوپان راه مخفی ( شکافی در حصار شهر ) را به عرب ها نشان می دهد. همچنین اخبار تصرف شهر الفسطاط و بندر اسکندریه در مصر، دمشق و شهر ” قیسار یه ” (قیصریه – امروز در شمال اسرائیل ) شبیه یک دیگر هستند ( 3) در بیشتر اخبار از محاصره شهرها توسط اعراب توجه ساکنان شهر محاصره شده به علت برگزاری یک جشن از محاصره کندگان منحرف شده بود

خبر طبری و نویسندگان عرب از جنگ های اعراب در واقع ، به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی  ” یهودا دی. نوو و جولیت کورن ” راهزنی ها و سرقت های قبیله های بادیه نشین به شهرهای مجاور بود. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest ( 4

شاید ” نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی ” و یا “سعد ابن ابی وقاص” رئیس این باند های مسلح بودند که در تاریخ طبری ترفیع رتبه می گیرند و به سمت فرماندهی سپاه منصوب می شوند.

——————————————————

1 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzenfrühislamischer Geschichtsüberlieferung, Bonn 1973, P. 17 – 18
2 –  Albrecht Noth, Isfahan – Nihawand. Eine quellen-kritische Studie zur frühislamischen Historiographie, in: ZDMG 118 ( 1968 ), P. 279
3 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen, P. 24
4 – Yehuda D. Nevo und Judith Koren: Crossroad to Islam, Amherst / N.Y 2003, P. 100

سال ضرب سکه های عرب – ساسانی و سردرگمی سکه شناسان

 

دو باستان شناسان اسرائیلی Yehuda Nevo und Judith Koren اشاره می کنند که پادشاه هان ساسانی سال ضرب سکه های خود را با سال اول تاجگذاری شروع می کردند ( به طور مثال سال یک بر روی سکه یزدگرد سوم برابر است با سال 632، سال تاجگذاری این پادشاه ). سال ضرب سکه های خسرو دوم از 1 تا 39 است. عرب ها در ایران سکه های خسرو دوم را بدل کردند (imitation )، با تصویر این پادشاه و نمادهای زرتشتی و سال 21 تا 50 را بر روی این سکه ها ضرب کردند.

The sassanian monarchs dated their coins from the year of their succession, not by reference to an external era; Xusrau’s own issues therefore bear dates from 1 to 39. The Arab imtitations of Xusrau’s coins , which still bear his name, are dated from 21 to 50, and it is not always clear to which era the date refers. Three eras were in use: The Arab (A.H.), the Yezdidird ( Y.E.: from the ascension of Yezdigird III in 632 C.E. on), and the post- Yezdigird era should have ended in 651 C.E., the date of Yezdigird death ( 1

بر خلاف سکه های عرب – بیزانسی بر روی بیشتر سکه های عرب – ساسانی سال ضرب سکه نیز ، در کنار واژه های پهلوی و عربی ، دیده می شود. بر روی این سکه های عرب – ساسانی فقط یک عدد ( سال ) ضرب شده و اشاره ای به مبدا این سال نشده. به طور مثال بر روی یک سکه عرب – ساسانی از مرو عدد 20 ضرب شده و معلوم نیست این سال 20 سال اعراب است ، یا سال یزدگردی . حال سکه شناسان ادعا می کنند که این سال 20 بر روی سکه مرو سال یزدگردی است

سکه مرو

اگر سال 20 سال اعراب باشد این سکه را اعراب در سال 642 در مرو ضرب کردند، اما به نقل از طبری و تاریخ شناسان عرب اعراب در سال 642 به مرو نرسیده بودند، مرو را تصرف نکرده بودند و به همین علت برای سکه شناسان مبدا سال ضرب این سکه مرو سال یزدگردی (632) است که می شود سال 652 میلادی. اما سال 62 بر روی سکه عبدالئه بن الزبیر که در کرمان ضرب شده برای سکه شناسان سال اعراب (هجری ) است (مبدا 622 ) و سال 62 همخوانی می کند با تاریخ طبری .

سکه کرمان

از طرف دیگر این تغییر سال ها به یزدگردی و عربی به این معنی است که اعراب برای ضرب سکه های خود از دو تقویم استفاده کردند، یک بار یزدگردی و بار دیگر عربی که بعید به نظر می رسد. اما خود سکه شناسان به این دوگانگی سال ها بر روی سکه ها شک دارند. سکه شناس معروف انگلیسی جان والکر اشاره می کند که سال سکه های زیادی با تاریخ سنتی همخوانی نمی کنند:

The importance of the coins lies in their providing us with contemporary date for corroborating, supplementing, or at times correcting the historians. Even so there are numerous case where the coin evidence cannot be reconciled with the historical tradition (2.

دو باستان شناس اسرائیلی Yehuda D. Nevo و Judith Koren اشاره می کنند که تاریخ ضرب سکه ها عرب – ساسانی بغرنج است و به این علت که سه تاریخ می تواند بر روی این سکه ها ضرب شده باشند: عربی ( 622) ، یزدگردی (632 ) و بعد از یزدگردی ( 653) و همیشه معلوم نیست کدام تاریخ بر روی سکه ضرب شده

Unlike the early Arab-Byzantine coins, these early Arab-Sassanian ones are for the most part dated. and record the names of their mints. Despite this fact, assigning a date to an Arab-Sassanian coin can be quite complex. This is partly because of the difficult Pehlevi script employed, and partly because the date can often refer to more than one of the three partly overlapping eras: The Arab ( A.H.), Yezdigird ( Y.E. ), and post-Yezdigird (P.Y.E. ). It is not always easy to decide which ear was intended ( 3

سکه شناس انگلیسی سوزان تایلر سمیت ( Susan Tyler-Smith) هم با این تاریخ های یزدگردی و عربی مشکل دارد:

“توضیح سال های 25 تا 35 مشکل است ، می تواند یزدگردی باشد و از سال 29 تا 35 هجری، همچنین می تواند بی معنی باشد”.

he coins dated 25-35 are more difficult to explain. They could be expressing yazdgerd Era dates, or, in the case of the pieces dated 29-35, Hijira dates. They could also be meaningless

Tyler – Smith برای حل این مشکل ضرب سال ها بر روی سکه ها دو نظریه ارائه می دهد :

“یا این سکه ها زمانی ضرب شدند که اهالی شهر علیه اعراب قیام کرده بودند و بر روی سکه ها سال یزدگردی را ضرب کردند” :

the coins could have been struck by town in revolt against the Arabs in which case they would probaly have used YE date

“و یا اعراب از هر دو تاریخ استفاده کردند، هجری و یزدگردی”:

Alternatively they could be Arab issues using either YE and / or Hijira dates ( 4

از طرف دیگر دو سکه شناس انگلیسی جی. روث و ای. نیکیتین ‚ ( A. Nikitin و G. Roth ) به سال یزدگردی بر روی یک سکه از سال 20 ( 642) در دارابگرد اشاره ای نمی کنند، اما مشکل دارند با تاریخ تصرف این شهر در سال 23 اعراب ( 644)
این دو سکه شناس ادعا می کنند که این سکه در شهری ضرب شده که تحت کنترل ساسانیان نبود :

These were based on the type of Yazdgad III.They do not bear Arabic inscriptions, but there is no doubt now that These coins represent Islamic coinage…….For Example, there is a drachm with the name of ,Yazdgard, of year 20, bearing the mintmark of Darabgerd (no. 1): Darabgerd was taken by the Arabs in AH 23 (644)……. It means that this coin ……… came from a city which by that time was no longer under Sasanian administration (5

سکه شناس دیگر انگلیسی Stephen Album به یک سکه که در سال 20 در دارابگرد ضرب شده اشاره می کند : ” دارابگرد در سال 22 هجری به تصرف اعراب درآمد، تاریخ 20 بر روی سکه نمی تواند تاریخ واقعی هجری باشد …. این سکه در طی، یا مدت زمانی کوتاه بعد از سال یزدگردی ضرب شده است.“

Since Darabjird was conquered by the Muslims in AH 22 at the earliest…, the date 20 on this could not possibly be an authentic Hijri year…These coins were struck during or very shortly after the year YE 20 ( 6

در کلکسیون سکه ها دانشگاه عبری اروشلیم تعدادی سکه عرب – ساسانی به نمایش گذاشته شده اند. اینجا هم سکه شناسان با دو تقویم مختلف تاریخ ضرب سکه ها را تعیین می کنند. بر روی یک سکه ” سلم ابن زیاد” از ضرابخانه اردشیر خُرّه سال 26 ضرب شده است :

This coin bears the clearly legible date 26

اما به عقیده سکه شناسان کلکسیون سال 26 به معنی سال هجری ( 646 میلادی ) نیست

The numeral 26 thus makes no sense as a Hijri date since it would correspond 646 CE

سکه شناسان ادامه می دهند: مشخص نیست که سال 26 هجری، یا یزدگردی است : “ چنانچه سال 26 یزدگردی باشد برابر است با 37 هجری و سال بعد از یزدگردی برابر است با 58 هجری. “

If it was a date in the Yazdgerd era, we arrive in 37 AH; and even a post-Yazdgerd date woud equal only 58 AH

اینجا هم تاریخ ضرب سکه سلم بن زیاد ( سال 26 ) در ضرابخانه شهر اردشیر خُرّه ( فیروز آباد ) با خبر طبری از حمله اعراب به این شهر در سال 652 مطابقت نمی کند و به همین علت نیر برای سکه شناسان سال 26 نامشخص است. ( اعراب، با استناد به سکه سلم ابن زیاد، 6 سال زودتر از خبر طبری در اردشیر خُرّه جکمفرمایی می کردند) 

در همین کلکسیون سکه دیگری از سلم ابن زیاد  مشاهده می شود. این سکه در سال 67 در بلخ ضرب شده است. برای سکه شناسان دانشگاه عبری سال 67 مشخص و سال هجری است. سال 67 در تضاد با اخبار طبری نیست.( 7

سکه شناس ایرانی شمس اشراق راه حل دیگری را پیشنهاد می کند که اعراب اول از سال یزدگردی استفاده کردن و بعد از سال عربی ( هجری ):

“ وقتی ضرب سکه های عرب – ساسانی آغاز شد ابتدا تاریخ یزدگردی ( بر مبداء شروع سلطنت یزدگرد ) بر آنها زده می شد و پس از مدتی تاریخ این سکه ها به هجری قمری ضرب گردید و نام حاکم نیز بر آن افزوده شد و چون نشانه ای که آشکار سازد تاریخ سکه ها یزدگردی است یا هجری بر آنها زده نشده ، در مورد برخی از سکه های سالهای نخستین گاهی تردید هست که آیا مبداء تاریخ سکه کدام یک از دو تاریخ یاد شده است. “ (8

اما چرا اعراب به دوره یزدگردی، یا عربی سال ضرب سکه ها اشاره ای نکردند، شاید به این دلیل که برای اعراب بدیهی بود که این سال ها بر روی سکه سال عربی است ( 622 )، به این سال عربی معاویه در سنگ نبشته ای در اردن اشاره کرده است:

از معاویه نیز یک سنگ نبشته از سال 663 با نقش علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی – Gadara – ( ”ام قیس” در اردن ) پید ا شده است. سه تاریخ زمان حکاکی این سنگ نبشته را ثبت کرده اند: تاریخ سال مالیاتی بیزانس، تاریخ سال محلی شهر Gadara و تاریخ بنا به سال عرب ها (سال 42 عرب ها ). سنگ نبشته معاویه در ” ام قیس ” از سال عرب ها نام برده است و نه از سال اسلامی ( هجری )

سنگ نبشته معاویه در ام قیس ( اردن )

سه تاریخ در این سنگ نبشته به زمان بازسازی حمام ام قیس اشاره می کنند : تاریخ مالیات بیزانس ( اشاره به تاریخ بیزانس نشان می دهد که معاویه تا این تاریخ، تا سه شنبه ، پنج دسامبر 662 نایب، یا متولی بیزانس در سوریه بوده )، تاربخ محلی “ ام  قیس “، ( the year 726 of colony ) و سال 42 عرب ها ( according to the Arabs the 42nd year). سال 42 عرب ها سال خورشیدی است و نه سال قمری – اسلامی. تاریخ 726 شهر ” ام قیس ” را می توان مشخص کرد. ام قیس و 10 شهر دیگر در تاریخ  4 /63 قبل از میلاد به تصرف روم درآمدند و در همین سال نیز سکه سال یک این شهر ضرب شد. سکه سال یک “ ام قیس” در کلکسیون یک صومعه در شهر اروشلیم نگهداری می شود. بنابراین سال 726 در سنگ نبشته برابر است با سال 662 میلادی و سال یک عرب ها برابر با سال 622. معاویه از سال عرب ها نام برده است و نه از سال هجری.

اعراب به طور رسمی بعد از وفات هراکلیوس ( 641 )، پادشاه بیزانس، این تقویم ( سال ) جدید را وارد محاسبات زمانی ( تاریخ نگاری ) خود کردند
تمام سال ها بر روی سکه های عرب ساسانی سال اعراب است و نه یزدگردی و سال 20 بر روی سکه از مرو نشان می دهد که اعراب در سال 642 ( سال جنگ نهاوند! ) در خراسان بزرگ به قدرت رسیده بودند، حدود 10 سال زودتر از اخبار طبری و این اعراب ایرانی بودند.

———————————–

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 248

2 – J. Walker, A Catalogue Of The Muhammadan Coins In The BritishMuseum, 1941, Volume I، Arab-Sassanian Coins, London1941, P. xxviii

3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 152

4 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 142

5 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, “The earliest Arab-Sasanian coins”, Numismatic Chronicle, v.155. London, Royal Numismatic Society, 1995, pp.131-134

 6 – Stephan Album and Tony Goodwin, Sylloge of islamic coins in the Ashmolean, Volume 1, The per-reform coinage of the early islamic period, Oxford, P. 5

7 – Sylloge Nummorum Sasanidarum Israel, Nikolaus Schindel, Wien 2009, P. 15-16

8 – شمس اشراق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان 1369

گنبد صخره (Dome of the Rock)

 

عبادتگاه گنبد صخره

گنبد صخره یک مسجد نیست: در ورودی گنبد صخره به طرف شمال نیست که نماز خوانان پس از ورود به طرف جنوب، به طرف مکه ، نماز بخوانند، در ورودی به طرف جنوب است. مساحت داخل گنبد صخره زیاد نیست که نمارخوانان زیادی بتوانند در این مکان نماز بخوانند. بنای داخل گنبد صخره بیشتر مناسب است برای گذر کردن، رد شدن مئومنان. گنبد صخره شبیه گنبد کلیسا سابق بیزانس آیا صوفیه در استانبول است و شباهتی با ساختمان مسجد ندارد:

دو باستان شناس اسرائیلی Yehuda D. Novo, Judith Kroen اشاره می کنند: نقشه ساختمان (گنبد صخره ) اسلامی نیست، اما یک بنای بزرگ مذهبی است

In structure, then, it is not Muslim; but it is a major religious monument (1

این دو باستان شناس ادامه می دهند که نه سنگ نبشته های مذهبی – و نه ساختمان گنبد صخره اسلامی است. مضمون سنگ نبشته ها مسیحی – یهودی است و ماهیت ، یا طبیعت مسیح انسانی است، مسیح فرستاده خدا است

The theologie of the Dome of the Rock inscription is no more Muslim than the building which houses it…. The Christological text….adopts the extreme subordinationist position of judeo-Christanity: that Jesus was of wholly human nature, rasul Allah wa-abduhu – Allah’s messenger and His servant/worshipper….We suggest that both its content and its actual form were already part of a preexisting written literature or set of locutions belonging to a sect with obvious Judeo-Christian beliefs (2

در یکی از سنگ نبشته های گنبد صخره در اروشلیم که به دستور خلیفه عبدالملک مروان ساخته شد ( 692 ) این عبارت به خط کوفی مشاهده می شود ( سوره 3:19): ” در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى كه ميان آنان وجود داشت و هر كس به آيات خدا كفر ورزد پس [بداند] كه خدا زودشمار است“. ( عکس 1)

 the Almighty, the Wise. Lo! religion with God (is) Islam. Those who formerly received the Book. differed only after knowledge came unto them, through transgression among themselves. Whoso disbelieveth the revelations of God (will find that) Lo! God is swift at reckoning

( 1)

کریستف لوکزنبرگ ، زبان شناس آلمانی – لبنانی ، این جمله در گنبد صخره را چنین ترجمه کرد: ” حقیقت پیش خدا همخوانی با کتاب است.”،  یعنی آن مذهبی اعتبار دارد که مطابق، هماهنگ با کتاب مقدس باشد. واژه اسلام اینجا به معنی همخوانی، یا هماهنگی است و نه دین اسلام. منظور عبدالملک مروان از این جمله در گنبد صخره انتقادی است به مسیحیان که گفتار آنها همخوانی نمی کرد با انجیل.

در سنگ نبشته دیگری این عبارت مشاهده می شود:

بنام خداوند بخشنده و مهربان، فقط یک خدا وجود دارد و خدا بدون شریک است، خدا زندگی و مرگ می بخشد و قادر مطلق است ( عکس 2.

In the name of God, the Merciful the Compassionate. There is no god but God. He is One. He has no associate. Unto Him belongeth sovereignity and unto Him belongeth praise. He quickeneth and He giveth death; and He has Power over all things.

   ( عکس 2 )

در سنگ نبشته های گنبد صخره به محمد و به چند سوره از قران نیز اشاره شده است. لوکزنبرگ معتقد است قران ( سوره های مکه ) در قرن 6 به زبان سوری – آرامی در منطقه میان رودان نوشته شده اند و نه در قرن 7 در عربستان. نوشتن آیه های قران در سنگ نبشته های قبه الصخره این فرضیه را تقویت می کند که قران قبل از ساختن گنبد صخره در دسترس و نوشته شده بود، اما مذهب شناس آلمانی Andreas Goetze این احتمال را می دهد که قران در زمان عبدالملک هنوز نوشته نشده بود و بر عکس بعد ها جمله های از متن های سنگ نبشته های گنبد صخره به سوره های قران اضافه شده است. این مذهب شناس برای اثبات نظریه خود این دلیل را می آورد که نوشته ها سنگ نبشته ها با باقی متن سوره ها ( در قران ) همآهنگی نمی کنند.( 3) در عکس 3 سنگ نبشته گنبد صخره این عبارت مشاهده می شود: “محمد عبد اللـه ورسوله ” اسلام شناسان سنتی این عبارت را چنین ترجمه کردند : ” محمد پسر عبدالئه فرستاده خدا است”:

Power over all things. Muḥammad is the servant of God and His Messenger. Muḥammad is the servant of God and His Messenger. Lo! God and His angels shower blessings on the Prophet. O ye who believe! Ask blessings on him and salute him with a worthy salutation.

لوکزنبرگ معتقد است که این جمله این معنی را می دهد: “ستایش باد بنده و فرستاده خدا”. اینجا منظور از محمد مسیح است، به این معنی : ” ستایش باد مسیح بنده خدا “. ( عکس 3 ).

(  عکس 3)

  اسلام شناس امریکایی  Peter von Sivers اشاره می کند: با احتیاط من به این نتیجه رسیدم که صفت ( محمد ) در گنبد صخره از اهمیت زیادی برخوردار است و ادامه می دهد: ” نباید تعجب کرد که چگونه با سرعت این صفت، یا لقب ( محمد ) که به مسیح تعلق داشت به اسم پیفمبر مسلمان برگردانده شد”. به نقل از این اسلام شناس در سال ها 740 اسلام و قران در حال پدیدار شدن بودند:

My cautious conclusion is that while it makes perfect sense to emphasize the epithetical meaning of the term Muhammad in the Dome of the rock one should not be surprised that its transformation into the name of a post-Jesus Arab prophet materialized so quickly. The fact that we can read the epithet as a name – although only once – already in 691/692 makes it easier to understand that, in the 740s, there was an emergent Islam, complete with Qur’anic exegesis and the beginnings of a Muhammadan prophetic Sunna ( 4

و همچنین این جمله از سوره  4، 172 نوشته شده : ” مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب [نيز ابا ندارند] و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد مسیح بنده خدا ” (عکس 4 )

   The Messiah will never scorn to be a servant unto God, nor will the favoured angels. Whoso scorneth. His service and is proud, all such will He assemble unto Him

(  عکس 4)

با وجود حک واژه های محمد، اسلام و آیه های از قران در سنگ نبشه های مسجد الصخره این بنا به تمام معنی یک بنای مسیحی است. بیشتر عبارت های سنگ نبشته اشاره های هستند به مسیح و مریم:

خدایا ،نگهدار فرستاده خود را و مسیح بنده، پسر مریم. سلامتی برای او در روزی که متولد شد، در روزی که در گذشت و در روزی که دوباره زنده شد. مسیح پسر مریم، واژه حقیقت که در باره او شما جدال می کنید. خدا فرزندی قبول نمی کند. ستایش باد مسیح، وقتی او تصمیم بگیرد کافی است بگوید : انجام شود و می شود. خدا آقای من است و آقای شما، خدمت کنید به خدا. ( سوره 19:33 )

God save the truth. The Messiah, Jesus son of Mary, Peace be on him the day he was born, and the day he dies, and the day he shall be raised alive! Such was Jesus, son of Mary, (this is) a statement of the truth concerning which they doubt. It befitteth not (the Majesty of) God that He should take unto Himself a son. Glory be to Him! When He decreeth a thing, He saith unto it only: Be! and it is. Lo! God is my Lord and your Lord. So serve Him.( عکس 5

(  عکس 5)

1 –  Yehuda D. Novo, Judith Kroen: Crossroads to Islam, Amherst/N.Y 2003, P. 275

2 – Yehuda D. Novo, Judith Kroen, P. 275

3 – Andreas Goetze Religion fällt nicht vom Himmel, Darmstadt 2012, P. 184

Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire, Markus Gross, Karl – Heinz Ohlig ( Hgg ): Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin/tübingen 2014, P. 260

 

یوحنا دمشقی ( John of Damascus )

 

یوحنای دمشقی ( John of Damascus )  عالم الهیات مسیحی (  650 – 750 ) اهل سوریه بود. پدر یوحنای دمشقی سرپرستی بخش دارایی دستگاه اداری معاویه را به عهده داشت و خود او نیز مدت زمانی کوتاه در خدمت عبدالملک مروان بود. یوحنای دمشقی کتابی با نام  “ آموزه های اشتباه “ ( De Haeresibus )  در سال های نزدیک به سال 730 نوشت. دمشقی در این کتاب صد مورد ارتداد را توضیح می دهد و در صدمین نوع ارتداد به ارتداد اسماعیلی ها ( اعراب قبل از اسلام به اسماعیلی ها نیز شهرت داشتند ) اشاره می کند. به عقیده  یوحنای دمشقی نگرش اسماعیلی ها به دین مسیحیت اشتباه بود و یک نوع ارتداد به شمار می آمد. این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان می دهد که اسماعیلی ها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما از نظر دمشقی نوع اشتباه آن. دمشقی پس از توضیح واژه ها اسماعیلی ها و سارازن ها ( شرقیون) به یک پیغمبر دروغین با نام محمد اشاره می کند و ادامه می دهد که اموزش های محمد بدعت گذاری ( ارتدادی ) است.

There is also the superstition of the Ishmaelites which to this day prevails and keeps people in error, being a forerunner of the Antichrist.. They are descended from Ishmael, who was born from abraham from Agar, and for this reason they are called Agarenes and Ishmaelites .They are also called Saracens, which is derived from …., or destitute of Sara, because of what Agar said to the angel: „Sara hath sent me away destitute.“ These used to be idolaters and worshiped the morning star and Aphrodite, whom in their own language they called Khabar, which means great. And so down to the time of Heraclius they were very great idolaters. From that time to the present a false prophet named Mohammed has appeared in their mids. This man, after having chanced upon the Old and New Testaments and likewise, it seems, having conversed with an Arian monk, devised his own heresy. Then, having insinuated himself into the good graces of the people by a show of seeming piety, he gave out that a certain book had been sent down to him from heaven (1

یوحنا دمشقی به چند سوره ( سوره های 2 ، 4 و 5) نیز اشاره می کند.

سوره 5 (116 ):

” و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مى‏ دانستى آنچه در نفس من است تو مى‏ دانى و آنچه در ذات توست من نمى‏ دانم چرا كه تو خود داناى رازهاى نهانى “

when the Christ had ascended into heaven God asked him’ O Jesus, didst thou say: ” I am the Son of God and God”?’ And Jesus , he says, answered: ‘ Be merciful to me, Lord. Thou knowest that I did not say this and that I did not scorn be thy servant.

And God answered  and said to Him: ‘ I know that thou didst not say this word ‘

اما دمشقی نه نامی از قران می برد و نه از اسلام. همچنین دمشقی به کتاب “ شتر خدا “ که به محمد نسبت داده می شود اشاره می کند ، اما این کتاب ( سوره ) شتر خدا در قران مشاهده نمی شود. به نظر می رسد که قران در زمان نوشتن نامه دمشقی در سال 730 هنوز تکمیل نشده بود

برای دمشقی محمد و آموزش های او اختلافات بین مرتدان مسیحی ( پیغمبر دروغین محمد ) و مسیحیان بود و نه یک دین جدید ( اسلام ) :

یوحنا دمشقی ادامه می دهد:

“ آنها (اعراب ) به ما تهمت می زنند که ما بت پرست هستیم، چون ما صلیب را ستایش می کنیم و آنها ( اعراب ) از صلیب متنفر هستند. ما به آنها جواب دادیم که شما یک سنگ ( Chabatha ) را می بوسید و در آغوش می گیرید.”

They furthermore accuse us of being idolaters, because we venerate the cross, which they abominate. And we answer them: How is it, that you rub yourselves against a stone in your Chabatha and kiss and embrace it (2

در انجیل به واژه گبهتا ( Gabbatha ) اشاره شده، که در زبان آرامی معنی سنگ، یا صخره را می دهد و بر روی این صخره مسیح محاکمه شد . حال اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert ادعا می کند سنگی  ( Chabatha) که یوحنا دمشقی به آن اشاره کرده گبهتا است ( 3 

محاکمه مسیح در گبهتا

The Judgment on the Gabbatha

اسلام شناسان سنتی این سنگ را به قبله در مکه ترجمه کردند که در سوره 2، 144 مشاهده می شود:

“ ما [به هر سو] گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى ‏بينيم پس [باش تا] تو را به قبله‏ اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد در حقيقت اهل كتاب نيك مى‏  دانند كه اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است و خدا از آنچه مى كنند غافل نيست”.
اما منظور یوحنا دمشقی از گبتها کعبه نیست بلکه سنگ، یا صخره ای است که بر روی آن مسیح محاکمه شد و عبدالملک مروان مسجد الصخره را بر روی آن ساخت. برای اعراب دوران عبدالملک مروان این سنگ در اروشلیم مقدس بود و نه کعبه در مکه.

1 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 486

2 – Saint John of Damascus: Writings , translate by Frederic H. Chase ( The Fathers of the Church, Vol.37 ), Fathers of the Church: New york 1958, P. 153

3 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische Studie zur Entstehung des Islams und seines Propheten, Wiesbaden, 2016, P. 718

سند سال 637 میلادی، قدیمی ترین سند از محمد ( British Library Additional 14,461)

 

در یک صفحه سفید انجیل از قرن ۶ نویسنده ناشناسی متنی (به زبان سوری ) نوشته که به عقیده بعضی از پژوهشگران اولین ( قدیمی ترین ) سندی است در آن به محمد و همراهانش اشاره شده. همچنین این سند خبر از جنگ اعراب می دهد.

سند سال 637

“در ماه  ژانویه مردم حمص (  شهری در سوریه) واژه ای را برای زندگی خود گرفتند؟ و خیلی از روستا ها را عرب های محمد ویران کردند ، اهالی را کشتند و مردم جلیل ( در شمال اسرائیل ) زندانی شدند. در 26 ماه مه از نزدیکی حمص رومیان را تعقیب کردند.

در 10 آگوست رومیان از نزدیکی دمشق فرار کردند و کشته شدند ، خیلی، حدود ده هزار. با بازگشت سال رومیان برگشتند. در 20 آگوست سال 947 رومیان در جابیه تجمع کردند و کشته شدند ، حدود “50000

Im January { the people of } Hims took the word for their lives and many villages were ravaged by the killing of { the Atabs of } Muhammad { Muhmad } and  many people were slain and  ( taken ) prisoner from Galilee as far as Beth …On the tw{ enty-six}th of May the Sag{ ila} ra went {…. } from  the vicinity of Hims and the Romans chased the

On nthe tenth { of August } the Romans fled from  the vicinity of Damascus { and there were killed } many { people }, some ten thousand. And at the turn { of the ye }ar the Romans came. On the twentieth of August in the year n{ine hundred and forty-}seven there gathered in Gabithe { a multitude of } the Romans, and many people { of the R }omans were kil{led }, {s}ome fifty thousand (1

“این متن سوری قدیمی ترین ، هیجان انگیز ترین و سوال برانگیز ترین سند از محمد است . به نظر پژوهشگران این متن ناتمام را نویسنده ناشناسی در سال 637 بر روی یک صفحه سفید انجیل از قرن 6 نوشته است. نویسنده اتفاقاتی که خود شاهد آن بوده بر روی صفحه انجیل ( از پوست حیوان) یادداشت کرد.  به هر حال این برگ انحیل به بزرگی 5 * 9 اینچ قدیمی ترین سندی است که به محمد و به معروف ترین جنگ اعراب اشاره می کند”.

Probably the earliest, clearly the most dramatic, and arguably the most frustratingly incomplete  of early Syrica references to the rise of Islam was likely written in 637. At that time, an anonoymous author used a blank page in the front of his Bible to jot down a brief commemoration of the events he had just seen …Nevertheless, this five-by-nine-inch piece of parchment with poorly preserved jotting constitutes the worl’d oldest surviving artifact to mention Muhammad and likely refers to the most important battle of the Islamic conquests (2

اما به نقل از اسلام شناس آمریکایی Robert G. Hoyland باید “این سند را ،به علت معلوم نبودن مبدا و ناخوانا بودن متن آن، با احتیاط پذیرفت”.

But Donner is right to advise caution given the unknown proveance and frequent illegibility of the text (3

این سند همچنین خبر می دهد ار ” جنگ اعراب علیه بیزانس که در بلندی های جولان در منطقه جابیه “(Gabitha ) اتفاق افتاد. پژوهشگران سنتی تاریخ اسلام معتقد هستند که جنگ جابیه در این سند همان جنگ یرموک است.

Indeed, in August 636, just south of Gabitha, Arab troops decisively defeated Byzantine forces in an engagement more commonly known as the Battle of Yarmuk ( 4

باستان شناسان تا به امروز باقیمانده ای از این جنگ در حفاری خود در نزدیکی رودخانه یرموک پیدا نکرده اند

اسلام شناس آلمانی نولدکه ( Nöldeke ) معتقد است که این سند “کمابیش همزمان است ( یعنی در سال 637  نوشته شده )”

it seem to be nearly contemporary notice (5

اما به نقل از اسلام شناس آمریکایی ” نولدکه ( و پژوهشگر دیگری ) برای تائید نظریه های خود سندی ارائه نکرده اند.”

 neither scholar produced evidence to corroborate his assertion ( 6

از طرف دیگر در سال 637 نام محمد هنوز برای اعراب ناشناخته بود . نام ” محمد رسول الئه ” در سال 687 بر روی سکه ای از بیشاهپور ضرب شد و در سال 695 وآژه محمد را در سنگ نبشته های مسجد قبه صخره حکاری کردند. به همین علت مذهب شناس آلمانی کارل هاینس اولیگ اشاره می کند که “مشخص کردن سال نوشتن این متن در کتاب انجیل مشکل است ، اما چون از محمد در این سند به عنوان یک شخصیت تاریخی نام برده می شود می بایست نام محمد در اواسط قرن 8 به این صفحه انجیل از قرن 6 اضافه شده باشد” ( از اواسط قرن 8 محمد برای اعراب یک شخصیت تاریخی بود ).

Eine Datierung dieser Glosse ist schwierig. Da Mohmmed offensichtlich als historische Gestalt erwähnt wird, kann sie erst frühesten um die Mitte des 8. Jahrhundert zugefügt worden sein (7


1 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as other saw it, Princeton, New Jersey, 2001, P. 117

2 – Michael Philip Penn, When Christians First Met Mualims, University of California, 2015, P. 21

3 – Hoyland, P. 117

4 –  Philip Penn, P. 22

5 – Hoylan. p. 117

6 – Hoyland, P. 117

7 – Karl-Heinz Ohlig, Der frühe Islam, Bedrlin, 2007, P. 307

 

 

یشوع یهب سوم ( Isho’yahb III )

 

یشوع یهب سوم  ( وفات 659) پیرو فرقه نستوری مسحیت بود. یشوع یهب سوم اول با سمت اسقف در نینوا و موصل ( 628 تا 637 ) زندگی می کرد، بعد اسقف اربیل ( 637 تا 649 ) شد و از سال 649 تا 659 اسقف اعظم بود. از یشوع یهب سوم 106 نامه در دست است و در هیچ یک از این نامه ها به اسلام اشاره نشده است :

Non of the 106 of his surviving letters focus solely on Islam ( 1)
 
قدیمی ترین نسخه ( رو نویسی ) نامه های یشوع یهب سوم از قرن 10 است و تا به امروزهیچ پژوهشگری نیز شک نکرده که این نامه ها به یشوع یهب سوم تعلق ندارند.
 
The oldest extant copy of Isho’yahb Letters appears in Vatican Syriac 157, wich has
been dated to the tenth century on paleographic grounds…….No one has contested the attribution of these lettrs to Isho’yahb III ( 2 )
 

تعدادی از این نامه های یشوع یهب سوم به اعراب اشاره کرده اند. در یکی از این نامه ها ( نامه 48B) یشوع یهب سوم هشدار می دهد:

” و اگر این اتفاق بیافتد که شما به دروغ معذرت بخواهید و یا بگویید مرتد ها ( یعقوبیان ) شما را فریب می دهند که آنچه  اتفاق افتاد به فرمان اعراب بود بدانید که این کاملا نادرست است. حاجریون عرب به کسانی ( یعقوبیان ، مونوفیزیت ها ) که می گویند خدا زجر کشید و در گذشت کمک نمی کند. و اگر به هر دلیلی این اتفاق بیافتد که شما  به اعراب کمک کنید به آنها  حقیقت را بگویید که موضوع به درستی چه بود است تا متقاعد شوند”. این نامه بین سال های 648 تا 659 نوشته شده است

And if it should happen that, making false excuses, you should say ( or that heretics should deceive you [ into saying]) that what happened happened through the Arabs’ command [ Know that this] is completely untrue. For the Arab Hagarenes do not help those who attribute suffering and death to God, the Lord of all. If it should happen and for whatever reason they have helped them, if you properly attend to this, you can inform the Hagarenes and persuade them concerning this matter (3

استاد تاریخ دانشگاه یوتا (  آمریکا )، Peter von Sivers ، در رابطه با این نامه یشوع یهب سوم می نویسد: ”  یعقوبی ها ( مونوفیزیت ها سوریه و عراق ) از اواسط قرن 6 در عراق فعال بودند و چندین کلیسا ساختند. یعقوبی ها در عراق با نستوری ها رقابت می کردند و شایع کرده بودند که اعراب مومئن با آنها ( با یعقوبی ها ) همکاری می کنند. یشوع یهب سوم این شایعات را بشدت تکذیب می کند و ادامه می دهد که اعراب آن فرقه مسیحی  ( یعقوبی ) که معتقد است خدا رنج کشید و در گذشت را  قبول ندارند.

Die Syrische Jakobiten waren seit der zweiten Hälfte des sechsten Jahhunderts im Irak aktiv und hatten zahlreiche Kirchen und Klöster im Irak gegründet, die mit denen der Nestorianer konkurrierten. Anscheinend verbreiteten sie das Gerücht, wonach die  die arabischen Gläubigen ( “Hagariten” )Theopaschiten seien (Theopaschism is the belief that a god can suffer ) und mit den Jakobiten zusammenarbeiteten. Diesem Gerücht tritt Ischyahb energisch entgegen und bekräftigt, dass die arabischen Gläubigen die jakobitische Christologie vom leidenden Gott-Christus am Kreuz ablehnten ( 4

به همین نامه یشوع یهب سوم نیز Michel Philip Penn  ،مذهب شناس کالج Mount Holyoke در ایالت ماساچوست، اشاره می کند :

” متن نامه 48B متمرکز است بر رقابت میان کشیشان مسیحی تحت رهبری یشوع یهب سوم و فرقه مسیحی میافیزیسم ( کسانی که معتقدند  خدا رنج کشید و درگذشت.) در اینجا یشوع یهب سوم راهبان شرق سوریه را به علت کمبود اشتیاق ( نداشتن تعصب مذهبی ) سرزنش می کند. او استدلال می کند که اعراب حاجریون پیروان میافیزیم را ترجیح نمی دهند  و در عوض می توان با تلاش آنها را برای پشتیبانی از جریان شرق سوریه ( از نستوری ها ) متقاعد کرد”.

Letter 48B concentrates on intra-Christian rivalry between monks under Isho’yahb’s jurisdiction und Miaphysites ( ” those who attributed suffering and death to God” . Here Ish’yahb chastises the East Syrian monks for showing insufficient zeal. He argues that the Hagarene Arabs did not innately favor Miaphysites and, any cases when they did, with a little effort could be persuaded to support the East Syrian cause instead ( 5

( میافیزیسم یک فرقه مسیحی شرقی است . پیروان این فرقه بر این باور هستند که مسیح یک فرد است و وجوه الهی و انسانی او بی‌هیچ جدایی و تغییری یکجا جمع شده‌اند  ).

یکی دیگر از این نامه ها نامه ای (14C) است که یشوع یهب سوم برای سیمون ، اسقف ” رام اردشیر” در استان فارس، فرستاده است. این نامه نیز ، به نقل از Philip Penn ، بین سال های 649 تا 659 نوشته شده.
 
Isho’yahb clearly wrote Letters 14C ( Rev Ardashir ) and 15C in the last decade of his life (649 – 659 ), while he was catholicos ( 6 )
 
در این نامه یشوع یهب به اعرابی اشاره می کند که در فارس به قدرت رسیده بودند.  یشوع یهب سوم همچنین می نویسد: ” این اعراب پیش ما ( در اربیل ؟) نیز هستند ، اعراب نه فقط دشمن مسیحیت نیستد، بلکه آنها ایمان ما را ستایش می کنند ، به کشیش های ما احترام می گذارند و به کلیسا ها کمک می کنند. اعراب سعی نکردند مذهب مسیحیان را در رام اردشیر تغییر دهند و فقط از شهروندان مسیحی خواستند که از نصف املاک خود صرفنظر کنند” :

To Simon, the bishop of Rev Ardashir
From Isho’yahb to our honored brother Mar Simon, the metropolitan bishop of Rev Ardashir.. Greeting in our Lord.

For also these Arabs to whom at this time God has given control over the world, as you know , they are [ also here ] with us. Not only are they no enemy to Christianity, but they are even praisers of our faith, honorers of our Lord’s priests and holy ones, and supporters of churches and monasteries. Indeed , how did your people of Mrwny’ abandon their faith on pretext of [ the Arabs’ ] ? And this when , as even the people of Mrwny’ say, the Arabs did not force them to abandon their faith but only told them to abandon half of their possessions and to hold on to their faith ( 7

Peter von Sivers اشاره می کند که خبر واگذار کردن نصف اموال به عرب ها زیاد شفاف نیست، یا این یک خراج سنتی تصرف بود،  یا درخواست خودسرانه اعراب ، یا اینکه یشوع یهب سوم گزافگویی کرده:

Nicht klar in diesem Zitat ist der Bericht vom Verlust der Hälfte der Besitztümer in Mrwny. Es könnte sich um einen traditionellen Eroberungstribut, eine arbiträre Requisition oder lediglich eine Übertreibung Ischoyhbs handeln ( 8

از این دو نامه چنین برمی آید که اعراب به قدرت رسیده در ایران و عراق در دوران یشوع یهب    سوم مخالف فرقه مونوفیزیت بودند. همچنین این نامه ، به نقل از Peter von Sivers ، و با توجه به گفته های یشوع یهب سوم از پشتیبانی این اعراب از نستوری ها ” وابستگی اعراب به فرقه نستوری در آخر دوره باستان را نشان می دهد”.

Ischoyahbs Brief….repräsentiert die wohl früheste Dokumentation der Zugehörigkeit der arabischen Gläubigen zum Umfeld der nestorianischen Konfession in der Spätantike ( 9

 Peter von Sivers ادامه می دهد:

“از قرار معلوم آن عرب های که به قدرت رسیده بودند و یشوع یهب سوم با آنها همکاری می کرد پیرو فرقه نستوری بودند”

offensichtlich waren diejenigen Araber in der Regierung, mit denen der Katholikos in Kontakt satand, Nestorianer ( 10

این تاریخ شناس آمریکایی همچنین اشاره می کند:

آنچه اعراب حکمران را در” رام اردشیر ” از مسیحیان جدا می کرد تفاوت قدرت و فرهنگ بود و نه تفاوت نظریه ( مذهب )

Was Ischoyahbs Herde von der arabischen Oberklasse trennt, waren nicht Doktrinen, sondern neben dem Machtunterschied  die ethnolinguistische und kulturellen verschiedenheit zwischen Aramäern und Arabern ( 11

———————————

1 – Michael Philip Penn, When Christian First Met Muslims, University of California Press, 2015, P. 29

2 – Philip Penn, P. 31

3 – Philip Penn, P. 33

4 – Petrer von Sivers, Mu’awiya. Herrscher der Gläubigen, aber welche Glauben?, P. 385

5 – Philip Penn, P. 29-30

6 – Philip Penn, p. 32

7 – Philip Penn, P. 34

8 – Sivers, P. 389

9 – Sivers, P. 386

10 – Sivers, P. 387

11 – Sivers, P. 389