hegel

 

Der Koran ist in vielen Punkten sehr undeutlich. Dies ist meines Erachtens Absicht, denn er sollte möglichst vielen Strömungen die Möglichkeit geben, ihn zu akzeptieren. Undeutlichkeit in der Formulierung ermöglichte vielfältige Interpretation, und genau diese Situation finden wir bis in die Gegenwart. Jede Richtung des Islam interpretiert den Koran anders und so können sich alle auf ihn berufen. Zu den Punkten, in denen sich der Koran sehr deutlich und klar äußert, gehört die rein menschliche Natur Jesu. Dieser Punkt scheint für die religiöse Bewegung, die den Koran hervorgebracht hat, von zentraler Bedeutung gewesen zu sein. Nun ist es so, dass im Zusammenhang mit dem Schiitentum von einer frühislamischen Gnosis berichtet wird, in der die Gestalt des ʿAlī auch vergöttlicht wurdeIch gehe davon aus, dass die Gestalt des ʿAlī aus dieser
Gnosis stammt und ursprünglich in der koranischen Bewegung unbekannt war. Natürlich ist die schiitische Gnosis wie die koranische Bewegung ein Produkt orientalischer Formen des Christentums.

Die koranische Bewegung aber hat sich ganz eindeutig für einen rein menschlichen Jesus entschieden und eine klare Trennung zwischen Gott und Schöpfung als theologische Kernvorstellung. Die Vermeidung jeglicher Vermischung der Ebenen von Gott und Schöpfung und die
Vermeidung einer Pluralität in Gott (siehe z.B. die Diskussion um die Erschaffenheit des Koran)sind denn auch das zentrale Anliegen theologischer Systeme im Islam

Die koranische Bewegung aber hat sich ganz eindeutig für einen rein menschlichen Jesus entschieden und eine klare Trennung zwischen Gott und Schöpfung als theologische Kernvorstellung. Die Vermeidung jeglicher Vermischung der Ebenen von Gott und Schöpfung und die Vermeidung einer Pluralität in Gott (siehe z.B. die Diskussion um die Erschaffenheit des Koran) sind denn auch das zentrale Anliegen theologischer Systeme im Islam

 Die Bewegung aber, die für den Koran und die Inschriften im Felsendom verantwortlich war, wollte auf keinen Fall einen Jesus, der nicht reiner Mensch war, und so kann sie auch keinen ʿAlī oder Muh ammad gewollt haben, der nicht reiner Mensch war.
Ich denke, dass die frühislamische Gnosis sich der koranischen Bewegung angenähert hat. Dabei mussten beide Seiten einen Preis zahlen. Die frühislamische Gnosis musste sich in die späteren Formen des Schiitentums verwandeln, die die frühislamische Gnosis dann zum Irrglauben und zur Verfälschung des wahren Schiitentums erklärten und mit der Ablehnung der Vergöttlichung von Menschen die zentrale Grundüberzeugung der koranischen Bewegung übernahmen. Das Sunnitentum musste ʿAlī als Vetter und Schwiegersohn des Propheten und die prophetische Familie in seine Glaubensvorstellung aufnehmen. So wurde ein gemeinsamer historischer Ursprung für alle Formen des Islam konstruiert, von dem aus die jeweiligen Gruppierungen dann

مفهوم و معنی خیلی از سوره های قران  واضح و مشخص نیستند، اما این نامفهوم بودن سوره ها   عمدی بود ،عمدی به علت که این امکان را به گرایش ها و گروه های مختلف داده شد که قران را به   دلخواه خود تفسیر  و آنرا قبول کنند. اما به یکی از موضوعات که قران به طور مشخص و واضح اشاره  کرده است انسانی بودن طیبعت مسیح است. قران مقوله سه‌گانه‌باوری ( تثلیث) در مسیحت را قبول ندارد. سه گانه باوری یکی از اعتقادات بنیادین بخش اعظمی از مسیحیت است که بر اساس آن خدا  در سه شخص مطرح می شود: خدای پدر، خدای پسر (که در مسیح تجسم پیدا می کند) و خدای  روح القدس.  اما در سوره  4، آیه 172 مسیح فقط بنده خدا است و نه پسر خدا : “ مسيح از اينكه بنده خدا باشد هرگز ابا نمى ‏ورزد و فرشتگان مقرب [نيز ابا ندارند] و هر كس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد به زودى همه آنان را به سوى خود گرد مى ‏آورد”. این ناباوری به سه گانه بودن مسیح برای جنبش های مذهبی اسلام از اهمیت زیادی برخوردار بود، جون جنبش شیعه ای که در یک گفتمان عرفانی ( ) شکل گرفت به خدایی بودن علی باور داشت. نخست این خدایی بودن علی برای قران و جنبش قرانی ( سنی ها ) ناآشنا بود. اما از طرف دیگر عرفان شیعه ای و جنبش قرانی ، هردو ، فراورده های از مسیحیت نستوری ( مسیحیت شرقی)  هستند. مدت زمانی بعد جنبش عرفانی شیعه از    خدایی بودن علی چشم پوشید و خود را به جنبش قرانی، به سنی ها نزدیک کرد و در عوض سنی ها قبول کردند در تاریخ “ رستگاری اسلام “ علی به پسر عمو ، به دادماد پیغمبر و به خلیفه چهارم برگزیده شود.

 

می کند که در قران 75 بار از مسلمانان نام برده شده و حدود 1000 بار از مومنین. این اسلام شناس ادامه می دهد که این دو واژه یک معنی نیستند. دانر به حرکت، یا جنبش مومنین اشاره می کند ( Movement of Believers ) و نه به جنبش مسلمانان و این جنبش مومنین با حمله نظامی بر منطقه مسلط نشد: ” This view is, in some ways, problematic “
. پژوهش های باستان شناسی نیز از خرابی های قهرآمیز خبر نمی دهند، بلکه از روند تحول تدریجی فرهنگ و مسائل اجتماعی :
The archaeological record suggests that the area underwent a gradual process of social and cultural transformation that did not involve a violent and sudden destruction of urban or rural
life at all

اسلام بدون جنگ و رفته رفته بر ابران، سوریه ، مصر و … چیره شد

ّFred M. Donner, Muhammad and the Believers. At Original of Islam. London 2010, P. xi

——-

به نقل از اسلام شناس آمریکایی Fred Donner تسلط اعراب بر سوریه و هلال حاصلخیز ( نام بخش تاریخی از خاور میانه و دربرگیرندهٔ بخش‌های خاوری دریای مدیترانه، میانرودان و مصر باستان ) صلح آمیز بود. کلیسا ها خراب نشدند و حتا بعد از ” تصرف ” کلیسا های جدیدی نیز ساخته شدند
The archaeological record suggests that the area underwent a gradual process of social and cultural transformation that did not involve a violent and sudden destruction of urban or rural life at all, In town after town, we find evidence of churches that are not destroyed – but, rather, continue in use for a century or more after the ” conquest ” – or evidence that new churches ( with dated mosaic floors ) were being constructed

تاریخ نویسان عرب قرن 9 از جنگ یرموک خبر داده اند که اعراب در سال 636 ارتش 250000 بیزانس را شکست دادند و سوریه را تصرف کردند. تمام جنگ های ( قادسیه، یرموک، نهاوند …. ) که این تاریخ نویسان خبر داده اند افسانه هستند

Fred . M. Donner, Muhammad and the Believers, Harvard Univ. Press, 2010 P. 107-110


جنبش با ایمان های عرب، یا حمله مسلمانان:
تاریخ شناس آمریکایی Fred Donner معتقد است در زمان امویان یک جنبش با ایمان ها (movement of the Believers ) از اعراب تشکیل یافته بود. در قران 75 بار از مسلمانان نام برده شده و هزار بار از با ایمان ها و این دو واژه ، بر خلاف نظریه اسلام شناسان سنتی ،یک معنی نیستند
in this, it differs from the traditional Muslim narratives and from modern scholarly practice
همچنین دونر شک دارد که گسترش جنبش با ایمان ها با حمله اعراب تحقق یافت
This view is , in some ways, problematic
نه فقط اسناد غیر اسلامی خبر از حمله اعراب را نداده اند ، بلکه تحقیقات باستان شناسان یک روند تدریجی اجتماعی و فرهنگی را نشان داده اند و نه خرابی های ناگهانی از جنگ را :
The archaeological record suggests that the area underwent a gradual process of social and cultural transformation that did not involve a violent and sudden destruction of urban or rural life at all
دونر ادامه می دهد که جنبش با ایمان ها اعراب کوشش می کرد یکتاپرستان را متحد کند. این جنبش خواستار یک انقلاب مذهبی نبود و قصد تغییر مذهب را هم نداشت. بعضی از مناطق ” هلال حاصل خیز” این تقاضای اعراب از اتحاد یکتا پرستان ها را رد کردند، اما اکثریت این شرایط را قبول کردند، حتا مسیحیان رادیکال اتحاد را پذیرفتند. مالیاتی که می بایست به جنبش با ایمان پرداخت شود اختلافی نداشت از مالیاتی که به بیرانس، یا ساسانیان پرداخت می شد. این پیشنهاد اتحاد غیرمنطقی نبود، چون خیلی از مسیحیان و یهودیان در سوریه، عراق و دیگر نقاط به عنوان یکتاپرست یک جایگاه ای در جنبش با ایمان هایهای اعراب یافتند. کیفیت کلیسای جهانی جنبش با ایمان ها کمک می کند برای توضیح دادن چرا تحقیقات باستان شناسان خرابی شهرها و کلیساها را تایید نکردند. این ایده اتحاد جنبش یکتاپرستان بود که باعث شد خیلی از ساکنان شهرها حکمفرمایی اعراب را بدون مقاومت قبول کنند. دونر، خاور شناس امریکایی، ادامه می دهد که قبله به طرف اروشلیم نشانه کلیسای جهانی جنبش یکتاپرستان بود.

They were, in short, establishing a new political order and perhaps advancing a program of monotheistic ( moral? ) reform but not proposing religious revolution or demanding conversion to a new faith. some localities in the Fertile Crescent may have refused to accept the Believers’s terms, but the majority accepted….Indeed, even orthodox Christains could easily acquiesc in such terms; the payment of tribute or tax that was required by the Believers‘ regime was not materially from what the the Byzantines or Sasanians had formerly imposed on them…It is not unreasonable to propose, then, that many Christians and Jews of Syria. Iraq, and other areas, as monotheists,could have found a place in the expanding early community of believers…. The ecumenical quality of the early Believers‘ movement, then , may help to explain why evidence of widespread destruction of towns, churches, and so on, is largely lacking in the archaeological evidence of relatively well-explored areas,such as Syria-Palestine

اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره می کند که به طور قطع نبرد هم بود و اسب سواران عرب صحرانشین غارت و چپاول نیز می کردند، اما با این وجود مسیحی نستوری يوحنا ابن فنكی ( Johannes bar Penkaye – 682) خبر می دهد که در دوران معاویه صلح برقرار بود و هر فردی می توانست ، همانطور که خود می خواهد، زندگی کند:

Justice flourished in his time and there was great peace in the regions unter his control; he allowed everyone to live as they wanted


محمد

مهم ترین سند از دوران امویان که اشاره به مذهب اعراب می کند سنگ نبشته های درون ” گنبد صخره ” هستند، این عبادتگاه به دستور عبدالملک مروان در سال 692 در اروشلیم ساخته شد. این سنگ نبشته ها بخوبی مرحله گذر اعراب از یک مذهب توحیدی که خاور شناس آمریکایی Fred Donner آنرا “جنبش مومنین ” ( Movement of Believers ) می نامد به اسلام را نشان می دهند. این خاور شناس ادامه می دهد که اواخر قرن 7 و اوائل قرن 8 از این جنبش مومنین اسلام شکل می گیرد:

The Believers’ movement evoled into the religion, we know as Islam

اما مذهب توحیدی نا مشخص اعراب ( indeterminate monotheism) در قرن 7، در دوران عبدالملک نه مسیحیت بود، نه یهودیت و نه اسلام ). مهم در این سنگ نبشته اشاره به واژه ” محمد ” است که به نقل از مذهب شناس آلمانی Kurt Bangert اینجا محمد پیغمبر مسلمانان نیست، بلکه یک لقب، یا یک صفت است که به مسیح ، پسر مریم ، داده شده. این صفت بعد ها، در دوران عباسیان، به نام محمد ، پیغمبر مسلمانان برگردانده شد .

In looking at “contemporary evidence” from the time of the early Islam, the study investigates Arabic inscriptions many of which – at least in the early period – point to what has been called “indeterminate monotheism” that is neither Jewish nor Christian nor Muslim. One of the most important inscriptions are those of the Dome of the Rock in Jerusalem built by ʿAbd al-Malik in 692 A.D. There appears to be strong evidence that the muhammad mentioned there does not refer to the Arabic Prophet but to Jesus, the Son of Mary, whose divine sonship is denied, this muhammad being interpreted as an epithet that quickly turned into a proper name for a prophet-apostle whose true identity was soon thereafter lost. ( Kurt Bangert )

1 – Fred M. Donner, Muhammad and the Believers. At Original of Islam. London 2010

2 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische Studie zur Entstehung des Islams und seines Propheten, 2016

 

 

 

 

 

In der Wirtschaftssoziologie: Terminus der Hegel-schen Philosophie, wonach die Zwecke der Vernunft nicht in die Handlungsziele eines subjektiven Wollens übernommen werden müssen, um verwirklicht zu werden. Das objektive Gute ist nicht darauf angewiesen, dass sich Subjekte finden, die sich für es einsetzen. Durch die subjektiven Zwecksetzungen hindurch, die für sich betrachtet gar keinen objektiven Wert zu besitzen brauchen, durch Leidenschaften und durch partikulare Interessen hindurch verwirklicht sich die Vernunft. Das ist die List der Vernunft d. V, dass sie die Leidenschaften und Interessen für sich wirken und sich abarbeiten lässt. In diesem Begriff drückt sich prägnant die liberale Tendenz der Hegeischen Philosophie aus, die nicht damit rechnet und es nicht zu fordern braucht, dass jeder Einzelne zur Moralität gezwungen werden muss, damit das Ganze des gesellschaftlichen Zusammenhangs erträglich oder sogar rational wird

.

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert