

1 – Robert G. Hoyland: Seeing Islam As Others Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam, Periceton, 1997,P. 182
اسلام شناسان سنتی خبر داده اند که بعد از درگذشت محمد قران هنوز نوشته نشده بود و می بایست مدتی بعد تصمیم به نوشتن قران که تا آن زمان به طور شفاهی در گردش بود گرفته می شد. همچنین نقل شده که این تصمیم را عمر ، خلیفه دوم ، گرفت. عمر، بعد از کشته شدن بسیاری از جنگجویان اسلام در نبرد یمامه (632 میلادی )، نگران بود که سوره های قران که این کشته شده گان به خاطر داشتند فراموش شوند و به همین علت با ابوبکر مشورت کرد که یک نسخه از سوره های که شفاهی بودند نوشته شود . ابوبکر نخست مخالفت کرد، چون محمد چنین دستوری به او نداده بود، اما بعد قبول کرد که قران نوشته شود. عمر و ابوبکر به منشی محمد، به زید بن ثابت، ماموریت دادند قران را به تحریر درآورد. زید بن ثابت تمام نوشته ها ( وحی ) قران که بر روی پاپیروس، پوست حیوانات ، استخوان و چوب نوشته شده بودند جمع آوری کرد و همچنین از افرادی که آیه های قران را به خاطر داشتند نیز کمک گرفت. زید بن ثابت سوره های قران را بر روی ورق ها (صحف ) نوشت و به ابو بکر تحویل داد. بعد از مرگ ابوبکر این اوراق را عمر نگهداری کرد . پس از مرگ عمر صفحه ها قران در اختیار حفصه، دختر عمر و بیوه محمد، بود. در آخر قران در زمان عثمان، خلیفه سوم، بین سال های 650 تا 656 (میلادی ) تکمیل و نوشته شد. تا به امروز هیچ نمونه، یا سندی از این قران عثمان پیدا نشده است ، اما بیشتر اسلام شناسان (غربی ) این قران عثمان را واقعی می داند. اسلام شناس انگلیسی „ مونتگمری وات “ اشاره می کند:
هرچه می خواهد فرم سابق قران بوده باشد، این قرانی که ما امروز در دست داریم قران عثمان است
„Whatever may have been the form of the Quran previosly is certain that the book still in our hands is essentiallly the Uthmanic Quran“ (William Montgomery Watt)
از طرف دیگر „ ابن ابی داود“ ( 833- 928 میلادی ) در کتاب „المصاحف“ اشاره می کند که متن های گوناگونی از قران در دسترس بود.
در سال 1972 در بازسازی مسجد صنعا (یمن ) چندین صفحه قران بر روی پوست حیوان ( parchment ) پیدا شدند. پژوهشگران با متد کربن قدمت پوست را بین سال های 657 تا 690 و خط حجازی (سوره ها ) بر روی آنرا بین سال های 710 تا 715 مشخص کردند. این متن قران بدون نقطه است. اما قدیمی تر از قران صنعا سوره های 18 تا 20 هستند که در سال 2015 در کتابخانه دانشگاه بیرمنگام کشف شدند. این سوره به خط حجازی بر روی پوست گوسفند، یا بز نوشته شده اند. تاریخ خط حجازی سوره ها را نمی توان تعیین کرد، اما قدمت پوست با متد کربن بین سال های 568 – 645 مشخص شده است، یعنی قبل از تولد محمد تا حکومت عمر. همچنین یک صفحه از سوره 17 نیز در دانشگاه توبینگن ( آلمان ) به دست امده که بین سال های 649 تا 675 نوشته شده است
اینجا باید یادآوری کرد که قران اولیه بدون نقطه بود (scriptio defectiv ) و فقط زمانی امکان فهمیدن متن کتبی بود که خواننده با روایت شفاهی آن نیز آشنایی داشت. نقطه گذاری قران یک باره اتفاق نیافتاد ، بلکه یک روند تدریجی بود
„It is virtually certain that the scriptio plena did not come into existence at once, but only gradually by a series of experimental changes.
اسلام شناس آلمانی ریموند دکوین (Raymond Dequin) اشاره می کند که ویرایش متن قران همزمان بود با دوران عبدالملک مروان ( 685 -705)
Koran ist insofern ein Text, dessen Redaktion viel besser in die zeit des Herrschers Abd al-Malik passt
به نقل از اسلام شناس دیگر آلمانی کورت بانگرت ( Kurt Bangert) ویرایش قران را فرمانده نظامی عبدالملک مروان „حجاح بن یوسف“ در بصره انجام داد و چند نسخه را در شهر های دیگر پخش کرد.
dass es möglicherweise gar nicht Abd al-malik selbst war, sondern sein mächtiger militärischer Befehlshaber al Hadschadsch, der die eigentliche redaktionelle Arbeit verantwortete und den fetiggestellte Koran in alle Lande verbreitete.
مُهر حجاج بن یوسف
ریموند دکوین ادامه می دهد در متن قران اول سوره های خشونت (جهاد ) و قوانین اجرایی (قانون ) نوشته نشده بودند. سوره های زور، مانند سوره های 2، 3، 4، 5 ، 9 ، 24 و … بعد ( در دوران عباسیان ) به قران اضافه شده اند.
و چون ابن هشام به ماجرای ازدواج محمد با زن طلاق داده پسرخوانده اش (سوره احزاب ، آیه 37 ) در کتاب خود „سیره محمد“ اشاره ای نکرده می بایست این سوره هم بعد از وفات ابن هشام (833 ) به قران اضافه شده باشد
در کل می توان گفت که که سوره های قدیمی انسانی، روادار و مسیحی بودند تا سوره های جدید
Vielleicht lässt sich ganz allgemein sagen, dass ältere Texte eine größere Nähe zu humanen und toleranten – man könnte auch sagen: christlichen – Vorstellungen vermitteln als spätere
1 – ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ
2 – و از شب قدر چه آگاهت كرد
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
3 – شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است
يْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
4 – در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند
تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ
5 – آن شب تا دم صبح صلح و سلام است
سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
اول اینکه این سوره اشاره ای به قران نکرده است و همچنین قران در یک شب نیز نازل نشده، بلکه بر طبق روایات ها محمد سوره های قران را در طول ۲۳ سال دریافت کرده است. برای آشتی دادن این دو دیدگاه مفسران مسلمان این طرح را پیشنهاد کرده اند که فرشتگان ابتدا قران را در یک شب به پایینترین سطح آسمان فرود آوردهاند و جبرئیل از آن جا به طور تدریجی متن قران را به محمد در مکه و مدینه وحی کرد.
وآژه „قدر“ در سوره های : 6، آیه 91 – سوره 39، آیه 67 – سوره 22، آیه 74 و سوره 65، آیه 3 نیز مشاهده می شوند، اما در هیچکدام از این سوره ها „قدر“ به معنی “ سرنوشت“، یا “ حکم“ ، آنطور که در سوره 97 بیان شده، نیست. در این سوره ها واژه قدر بیشتر به معنی “ برآورد“، “ اندازه گیری“ و “ تخمین“ است
به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ سوره 97 ( سوره القدر ) در اصل خبر از تولد مسیح می دهد و نه از نازل شدن قران. (1) ویرایشگران قران در برگرداندن وآژه های بی نقطه به نقطه دار دچار اشتباه شدند. در سطر 3 حرف ش در وآژه “ شهر“ به معنی ماه باید به حرف س، به سهر، از ریشه سوری آرامی ( Shahra) به معنی “ نگهبان شب “ برگردانده شود که پس از حذف نقطه ش سطر 3 این معنی را می دهد:
“ شب قدر از هزار نگهبان شب ارجمندتر است “ و نه از هزار ماه ارجمند تر است.
این امکان نیز هست که سطر 3 سوره 97 از „سرود تولد مسیح “ ( Christian Nativity hymns ) که کشیش مسیحی قرن 4 “ ماراپرم سریانی – Ephrem the Syrian “ (وفات 373 ) آن را سروده است اقتباس شده باشد :
ما نمی خواهیم بیدار ماندن امروزمان را مانند بیدار ماندن معمولی به شمار بیآوریم – یک جشن است که اجرت آن صدبار بیشتر است.
Let us not count our vigil as everyday vigils;—it is a feastday whose wage increases a hundredfold. (2
سرود (21 ) ماراپرم سریانی“ شروع می شود با …… سرودی به مناسبت تولد مسیح. .خواننده سرود می خواند در شب تولد مسیح و نگهبان هست، مانند فرشته ها „
this hymn begins with ….. the singer of the birthday of Christ. One who sings and keeps vigil on the eve of the Nativity becomes like the angels (3
در سطر 4 وآژه عربی “ امر“ از وآژه سوری „زمار“ (zmar) به معنی سرود خواندن گرفته شده است. کشیش سریانی مارپرم سریانی در سطر 5 „سرود تولد مسیح “ از این وآژه استفاده کرده
noting that the correct Syriac term here would have been a form of zmar, which is what Ephrem’s Hymn No. 21 uses in its fifth strophe to describe the song sung by the Christmas celebrant: “But let us sing [nzammer] the birth of the First-born“
همچنین ریشه عربی وآژه „مزمار “ (mizmār ) به معنی سرود از زبان سوری (zmr ) گرفته شده است :
Borrowings from the Syriac zmr root are attested in Arabic as chant (mizmār)
در قران وآژه امر همانند زمار است
In the Qur’ānic rasm, the word zmar would be identical to amr ( 4
پس از این ریشه یابی وآژه „امر“ به معنی سرود سطر 4 سوره القدر این خبر را می دهد :
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى سرور خود ( مسیح) سرود فرود آورند – سرود آوردند
سرود ( 21) „ماراپرم سریانی“ نیز به فرشتگان اشاره می کند که فرود می آیند :
„امروز فرشته و ابر فرشته ( اسرافیل ) فرود آمدند و یک سرود جدید برای ستایش زمین خوانند“
Today the angels and even the archangels—came down to sing a new song of
praise on earth.— by this mystery they come down and rejoice with vigils (5
لوکزنبرگ ادامه می دهد که وآژه های شب، محافظان شب ، فرشته ، روح و صلح که سوره 97 به آنها اشاره کرده است وآژه های هستند که در انجیل “ لوقا 2″ نیز مشاهده می شوند. این بخش از انجیل اشاره به فرشته ای می کند که شب به چوپان های که از دام های خود حفاظت می کردند خبر تولد مسیح و صلح بر روی زمین ( سطر 5 سوره 97 ) را می دهد :
And there were shepherds residing in the fields nearby, keeping watch over their flocks by night. Just then, an angel of the Lord stood before them, and the glory of the Lord shone around them, and they were terrified. But the angel said to them, “Do not be afraid! For behold, I bring you good news of great joy that will be for all the people: Today in the city of David a Savior has been born to you…..and on earth peace to men (6
به امکان زیاد سوره 97 سرود “ تولد مسیح“ از کشیش مسیحی „ماراپرم سریانی “ به عربی است :
Yet the Incarnation focus of Q 97, and its dominating Nativity Hymn No. 21 subtext, do not prove that the sūrah was originally composed to extol Christmas in Arabic; that is just one possibility, albeit the one that seems most likely ( 7
متن سوره 97 پس از تصحیح وآژه ها :
1- ما [مسیح را] در شب قدر فرستادیم
2 – از شب قدر چه آگاهت كرد
3 – شب قدر از هزار نگهبان ارجمند تر شب
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان سرود های را با خود آوردند- 4 آن شب تا دم صبح صلح برقرار است – 5
———————————-
1 – Christoph Luxenberg, Weihnachten im Koran, in: Streit um den Koran, Berlin 2004, P. 62-68
1 – Danial A. Beck,The Annunciation of Surat al-Qadar, in: http://almuslih.org/…/Beck,%20D%20-%20The%20Annunciation.pdf
3 – Kathleen E. McVey, Ephrem the Syrian: hymns, Newyork, 1989, P. 173
4 – Daniel A. Beck
5- https://biblehub.com/bsb/luke/2.htm
6 – Daniel A. Beck
7 – Daniel A. Beck
“ وزوجنهم بحور عین “ : [آرى] چنين [خواهد بود] و آنها را با حوريان درشت چشم همسر مى گردانيم
قدیمی ترین نسخه قران بدون نقطه نوشته شده بود ( نگاه کنید به قران بیرمنگام ). اوائل قرن 8 ( در دوران خلافت عبدالملک مروان) ویرایشگران قران را نقطه گذاری کردند. به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ ( 1 ) در قران “ آیات مبهم“، یا واژه های نامفهومی مشاهده می شوند. این آیات مبهم را ویرایشگران نتوانستند به درستی نقطه گذاری کنند (نقطه گذاری حرف های بی نقطه ) و به عربی برگردانند. لوکزنبرگ برای توضیح این بخش های نامفهوم قران به ریشه های آرامی – سوری این حروف رجوع می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که می توان با مشخص کردن ریشه های آرامی – سوری این حروف نامفهوم معنی درست این آیات مبهم قران را فهمید. به عنوان مثال لوکزنبرگ به آیه “ وزوجنهم بحور عین “ اشاره می کند. در این آیه وآژه حور و عین زیاد مهم نیستد، بلکه وآژه “ زوجنهم “ به معنی „همسر گرفتن „مهم است. اگر ما دو نقطه از واژه „زوجنهم“ را حذف کنیم ( نقطه ز و ج ) و آنرا “ روحنهم “ بنویسیم معنی این واژه به استراحت کردن“ تغییر می کند. اما چون ویرایشگران قران بر این باور بودند که منظور وآژه “ زوجنهم“ (ازدواج کردن ) ازدواج مردان است می بایست دو اصطلاح بعدی آیه “ حور عین“ به زنان مربوط شود که به همسر ( ی) مردان در می آیند. وآژه „زوجنهم“ ویرایشگران را مجبور به این تفسیر از سوره „وزوجنهم بحور عین “ کرد. به نقل از لوکزنبرگ واژه „حور“ به معنی سفید (مونث ) است که ویرایشگران آنرا به حوری نسبت دادند. ویرایشگران بر این باور بودند که وآژه حور از حوری ( که در قران نیآمده ) مشتق می شود. دانشنامه اسلام (Encyclopaedia of Islam ) واژه „حور“ را اینگونه توضیح داده است:
زنی که چشم های بزرگ سیاه دارد که مغایر است با سفید بودن پوست او . جمع حور ، حوریان، در قران به دخترانی ( باکره ) نسبت داده شده که در بهشت در خدمت دینداران :هستند
a woman whose big black eyes are in contrast to their whites and to the whiteness of the skin. The plural hur is a substantival adjective used in the Kuran for the virgins of paradise promised to the believers (2
اما ریشه واژه حور به معنی „سفید“ سوری – آرامی (hawwərā) است و به گیاهان نسبت داده شده :
The Arabic term for the popolar is probably borrowed from Classical Syrica ܚܘܪܐ (ḥawwərā), considering that the range of distribution of the white poplar is outside Arabia, but inside the Aramaic language area
Syriac root as well as this Syriac word are in broader use for terms related to whiteness in general and in botanical application ….the Arabic has multiple vocalizations, ḥawwar, ḥawar, hawr (dialectally also ḥōr and ḥūr)
ریشه سوری واژه حور هیچ ارتباطی با حوریان بهشت ندارد
وآژه سوری آرامی “ عین“ (حالت جمع ) از صفت عیناء را ویرایشگران به معنی „چشم های بررگ“ تفسیر کردند و آنرا به چشم های بزرگ حوری ارتباط دادند. حالا لوکزنبرگ معتقد است که این توضیح اشتباه است، چون اگر ما „حور عین“ را لغت به لغت معنی کنیم می شود „چشم های بزرگ سفید “ که نا مفهوم است. پس باید “ حور عین “ معنی دیگری داشته باشد. اگر ما اینجا هم در نقطه گذاری واژه „عین“ تجدید نظر کنیم و به جای ی ن بگذاریم و به جای ن آخر ب بنویسیم „عین“ تبدیل می شود به „عنب“ ، به معنی انگور که در نهایت „حور عنب یعنی سفید انگور ها“ .
لوکزنبرگ همچنین اشاره به حرف اضافه ب (بحور ) می کند که به معنی „بین“، یا “ زیر “ است
“ ما می گذاریم آنها زیر کریستال های سفید (شفاف ) ( انگور ) استراحت کنند
اما شاید ویرایشگران قران ایده سوره „حور عین“ را از نوشته کشیش سوری قرن 4 “ Ephrem the Syrian – ماراپرم سریانی “ (وفات 373 ) گرفتند :
هر کس در روی زمین شراب ننوشد در بهشت دسترسی به انگور های فراوان دارد و هر کسی که „روی زمین پاکدامن باشد در بهشت سینه ( زنان) را در آغوش می گیرد:
„Whoever has abstained from wine on earth, for him do the vines of Paradiese yearn. Each one of them holds out to him a bunch of grapes . And if a man has lived in chastity, they [ fem] receive him into a pure bosom, because he as „a monk did not fall into the bosom and bed of earthly love“ ( 3
اما به نقل از Edmund Beck مردم پرهیز کار این گفته استعاره ای (تصویری ) کشیش سوری را وآژه به وآژه ( معنایی ) فهمیدند ( که حوریان از پرهیزکاران پذیرایی می کنند ) و نمی توان به شهروندان بت پرست مکه ایراد گرفت که باور به حوریان در بهشت داشتند
Popular piety certainly interpreted this daring imagery in a crass and literal sense, and under such circumstances one cannot blame a citizen of pagan mecca for doing the same thing (4
انگور در تاریخ رستگاری مسیحیت از اهمیت زیادی برخور دار است. در تورات نقل شده:
یهوه، خدای تورات، گفت خوشه های انگور محتوی آب آنگور هستند، مردم می گویند آنگور ها را از بین نبرید زیرا در آن دعای خیر نهفته است و من هم به خواسته خدمتکار خود عمل می کنم و انگور ها را نابود نمی کنم
Yahweh says this: As when a bunch of grapes is found still to have juice in it, people say, ‚Do not destroy it, for it contains a blessing,‘ so I shall act for my servants‘ sake, I shall not destroy them all.( 5
فرهاد، یا افراهات قدیس ( Aphrahat) ، معروف به دانای پارسی، یکی از برجستهترین چهرههای مسیحیتِ قرن چهارم این نقل از تورات را چنین تفسیر می کند :
انگور در خوشه نشان می دهد که خوشه از بین نرفته و نماد درستکاری است. فرهاد این موهبت الهی در انگور را از آدم تا مسیح دنبال می کند
The grape in the cluster shows that as the cluster is not destroyed because of the righteous. (6)
Aphrahat traces down the blessing in the grape from Adam to Christ
سوره 100 (عادیات )
سوره عادیات یکی از کوتاه ترین و نامفهوم ترین سوره های قران است. نام سوره 100 “ عادیات “ به معنی „دوندگان“ است و 11 آیه دارد. به نظر می رسد که ویرایشگران سوره 100 در نقطه گذاری حرف ها و برگرداندن وآژه ها با ریشه های سوری – هبری به عربی دچار اشتباه شده اند. این نوشته به تناقضات 6 آیه اول سوره عادیات اشاره می کند
شش آیه اول سوره 100 :
1- عادیات ضبحا
و سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند
2 – فالموریات قدحا
و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند
3 – فالمغیرات صبحا
و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند
4 – فأثرن به نقعا
و به وسیله آن هجوم، گرد و غبار فراوانی بر انگیزند
5 – فوسطن به جمعا
و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند
6 – ان الانسان لربه لکبود
به راستی انسان با افتخار خدا را سپاس می کند
متن 6 آیه اول سوره 100 در قران به عربی و انگلیسی و بعد از تغییر نقطه گذاری
تفسیر سوره عادیات در ادبیات اسلامی:
http://ensani.ir/file/download/article/20110219094521
برای برخی از اسلام شناسان مبهم بودن سوره „عادیات“ به علت بی نظیر و برتری بودن ادبیات وحی است که فهم آن را مشکل می کند. ثریا مهدی حجاجی ( Soraya M. Hajjaji-Jarrah)، اسلام شناس دانشگاه مونترال، اشاره به سوره 100 می کند: “ سوره 100 یک مجموعه ی خیره کنند از واژه ها و آواهای را ارائه می دهد که فرق دارند با اشعار ( saǧ) و ادبیات کلاسیک عربی. ساختار سوره 100 ریتم نافذ چشم گیری دارد و متقاعد کننده است. این سوره پیام مهم قران عربی را بیان می کند :
surat al-adiyat ( Q 100 ) offer an excellent example of how the Quranic arabiyya brings forth a dazzling assembly of word meaning and sound defying the contention of both the Arabian saǧ ( rhymed prose ) and the literary rules of classical Arabic literature. It represents the persuasive, arresting construction, pervasive rhythm, and important message of the Quranic arabiyya which has selected and expressed these materials in just this way (1)
و برخی دیگر از مفسران قران برای فهم سوره 100 یک آیه و یا واژه های را از خارج به این سوره اضافه کردند: به طور مثال آیت الئه انصاریان آیه 1 سوره 100 “ عادیات ضبحا “ را چنین تفسیر می کند
„سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند“. آیه 1 نه اسمی از اسب برده و نه از جنگ و به همین علت „به سوی جنگ“ در کمانک گذاشته شده
طبری اشاره می کند که آیه اول و دوم سوره 100 در رابطه با اسب است. (2
اما به نقل از „منذر عبد اللطيف یونس“ ( Munther Abdullatif Younes) ،پژوهشگر زبان عربی در دانشگاه کرنل ایتاکا (آمریکا )، „ساختار متن اصلی سوره عادیات از بین رفته و عنصرهای زبانی اولیه که با یک دیگر هم جور بودند جای خود را به حروف دیگری دادند که دیگر با هم همخوان نیستند“.
because the original structure was destroyed and linguistic elements which fit with one another at one point were replaced with other that do not (3
مشکل دیگر این است که قران اولیه بدون نقطه نوشته شده بود و به همین علت در خواندن آن اشتباه می شد :
and the Quran continued to be read without dots, which resulted in erroneous reading (4
یونس ادامه می دهد : اگر ما در آیه اول (عادیات ضبحا ) ع در “ عادیات “ ( به معنی دوندگان) را پاک کنیم به جای آن غ بگذاریم، یعنی „عادیات“ را به غادیات برگردانیم معنی آیه تغییر می کند، چون غادیات از ریشه غادی به معنای “ کسی که در بامداد میرود “ است
غادی=http://www.vajehyab.com/?q
و همچنین اگر نقطه ض در واژه ضبحا (به معنی همهمه کنان) را حذف کنیم و به جای آن ص، صبحا ( به معنی صبح ) بگذاریم آیه “ عادیات ضبحا“ به آیه “ غادیات صبحا “ تبدیل می شود، با این معنی: “ آنها صبح زود بیرون می روند
And those going out in the ( early) morning. ( 5
:در آیه 2 „فالموریات قدحا “ واژه „قدحا“ به جرقه زدن ترجمه شده
„و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند “ به نقل از یونس این ترجمه بی معنی است. ریشه واژه „قدحا“ در زبان هبری و سوری به معنی آتش روشن کردن است و نه جرقه زدن :
As used in the sura, this is typically glossed as “ a spark produced by the hooves of running horses“. In both Biblical Hebrew and Syrica, one of the main meanings of the root q-d-h is fire , or kindling a fire, as shown above. A „lighted fire“ in Syrica is ywra d-qdha ( 6
در آیه چهار “ فأثرن به نقعا “ نیز مترجمان (ویرایشگران ) در برگردان از متن اصلی به عربی اشتباه کرده اند. در متن اولیه به جای همزه بر روی الف ( فأثرن ) حرف آ (فآثرن ) نوشته شده بود. فأثر (با همزه ) از “ فتثیر“، از مادّه „اثاره“ به معناى منتشر ساختن و پراکندن است
http://www.alketab.org/فَتُثِير
و فآثرن با آ از ریشه آثر به معنی ترجیع دادن است:
در سوره 13، آیه 91 نیز به واژه “ آثرک “ ( آ) به معنی برتری دادن اشاره شده است:
قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ
„گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم“
همچنین، به نقل از یونس، باید حرف ق در “ نقعا“ (به معنی غبار ) در آیه “ فأثرن به نقعا “ به ف، به نفعا ( از نفع ) برگرداند که نفعا به معنی مزیت، یا سود مندی است. پس از این تغییرات حروفی ( آ به جای أ با همزه و ف به جای ق ) آیه “ فأثرن به نقعا “ تبدیل می شود به “ فآثرن به نفعا“ با این معنی
„آنها ترجیع می دهند یک عمل خوب انجام دهند „. در آیه 5 “ فوسطن به جمعا “ (و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند ). وآژه “ فوسطن “ اینگونه شرح داده شده:
در وسط قرار گرفتند (در عبارت „فوسطن به جمعا “ )
معنی حرف „به“ : ( „به“ در عبارت „فوسطن به جمعا“ معنی „در“ می دهد: و در آن (وقت) در میان جمعی“ (از دشمن) قرار گرفتند)
وآژه “ وسطن “ از ریشه „وسط“ در سوره 2 ، آیه های 143 و 238 و سوره 5 ، آیه 89 نیز مشاهده می شوند که هیچکدام از این سوره ها در ارتباط با جنگ، یا „دشمن“ نیستند
یونس، در ارتباط با این سوره، ادامه می دهد که ریشه واژه “ وسطن“ (w-s-t) از زبان عبری و سوری (y-ṧ-t) به معنی „عرضه کردن “ گرفته شده است. این معنی „عرضه کردن“ در زبان عبری جایگزین وآژه عربی „وسطن“ به معنی „در وسط “ شده است
The cognate of the Arabic root w-s-t is y-ṧ-t in Biblical Hebrew and Syrica. In Biblical Hebrew it means „to hold out“. These meaning will be proposed as alternatives to the Arabic meaning assigned to this root in the interpretation of Quran 100,5 ( 7
وآژه „y-ṧ-t “ در زبان سوری و عبری
ریشه وآژه وسطن به معنی عرضه کردن ( hold out ) در زبان سوری (8
به نقل از یونس این امکان نیز وجود دارد که واژه هبری “ عرضه کردن “ پس وارد شدن به وآژه نامه عربی قران مفهوم اولیه خود را از دست داده باشد.
it is also possible that these words entered the Arabic lexicon at an earlier stage but had lost their original meaning by the time the Qurana exegetes recorded their commentaries (9
حالا نگاه کنیم به آیه 3 از سوره 100: به نقل از یونس آیه 3 “ فالمغیرات صبحا “ (و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند) در متن اصلی نبوده و مدت زمانی بعد، برای بهتر فهمیدن سوره 100، به این سوره اضافه شد.
The third verse of the sura in a good candidat for what Lüling calls a second-sense Quran text , a verse that was added by the Quran editoren to obscure the original text and give it a new meaning (10
به نقل از یونس وآژه “ کنود “ ( آیه 6 ) ،به معنی ناسپاس، نا مفهوم است و این وآژه فقط در قران مشاهده می شود. در زبان عربی „کنود“ به طور مستقل به کار گرفته نمی شود و به نظر می رسد که وآژه „کنود“ از قران وارد زبان عربی شده است
There are strong indications that the word kanūd does not have an independent existence in Arabic outside of this Qurʾānic verse and may have been introduced into the language for the first time through it ( 11
ریشه وآژه کنود ک. ن. د ، به نقل از „ال حلیل بن احمد“ (791 ) به معنی ناسپاس بودن ار نعمت ها است
Under the root k.n.d, al-Ḫalīl (d. 791) lists only the word kanūd with the meaning “ungrateful to a blessing” (12
اما چون واژه کنود برای اولین بار در قران ( سوره 100 ) منتشر شد این امکان نیز وجود دارد که ویرایشگران در تفسیر حروف بی صدا قران مبداء دچار اشتباه شده اند
The possibility that kanūd was most likely used in Arabic for the first time in Q 100, 6 raises the question of a misreading of the word in its consonantal skeletal form as it would have been found in the earliest copies of the Qurʾān. ( 13
یونس ادامه می دهد : اگر ما در وآژه „کنود“ به جای ن ب بگذاریم „کنود“ تبدیل می شود به “ „کبود
Placing a dot under the second letter rather than above it results in the word *kabūd
امکان این نوع خوانش و نقطه گذاری وجود داشت، چون نسخه اولیه قران بدون نقطه نوشته شده بود
However, such a reading is possible if, first, one starts with the undotted form of the word, as the first Qurʾān editors did, and applied another dotting ( 14
در زبان هبری وآژه „کبود“ از ریشه ک. ب. د. به معنی افتخار، یا سربلندی است. حالا با این وآژه افتخار یک رابطه معنای بین آیه 6 تا 8 در سوره 100 برقرار می شود
In Biblical Hebrew, the word kabōd, from the root k.b.d signifies abundance, honor, and glory. Adopting this meaning for the word *kabūd not only serves to resolve the mystery surrounding the word kanūd, but also makes the text of Q100:6-8 more coherent ( 11
و یک حدیث اشاره می کند به کتاب های به زبان هبری – سوری که محمد دریافت کرده بود:
عبدالئه بن سلیمان سجستانی (وفات 928 ) در کتاب „المصاحف“ نوشته که پیغمبر برای زید بن ثابت انصاری ( وفات 662) ، یکی از همراهان پیغمبر، تعریف کرده :
کتاب های برای من آمده که نمی توانم بخوانم، تو تسلط داری به زبان های هبری، یا سوری؟ من گفتم بله، من این روز ها این زبان ها را یاد می گیرم
Finally, in his Kitāb al-Maṣāḥif on the history of the collection of the Qurʾān, the tenth century Muslim scholar al-Siğistānī writesʿAbd Allāh and ʿĪsā b. ʿUtmān b. ̠ ʿĪsā, said, my uncle Yaḥyā b.ʿĪsā from al-Aʿmaš from Tābit b. ̱Tbayd, from Zayd b. Tābit, who said , „the Prophet (peace be ̱upon him) said, books come to me that I do not want every one to read.
Can you learn Hebrew writing? Or he said: Syriac.’ I said: ‘Yes.’ So I learned it in days. ( 15
متن 8 آیه اول سوره 100 بعد از تصحیح نقطه ها، جایگزینی وآژه ها و بعد از حذف آیه 3 :
1- آنها صبح زود بیرون رفتند
2 – و آتش روشن کردند
4 – و یک عمل خوب انجام دادند
5 – که آنها به خیلی ها گسترش دادند
به راستی انسان با افتخار خدا را سپاس می کند – 6
7 – و او شاهد این سپاسگذاری است
8 – او کنش های خوب را دوست دارد
8 آیه اول سوره 100 بعد از تصحیح نقطه ها
چون ویرایشگران سوره “ عادیات“ آیه ها درست نقطه گذاری نکردند و متوجه ریشه های هبری – سوری وآژه ها نشدند سوره مسالمت آمیز اولیه (سوره اصل ) را تبدیل به یک سوره جنگی کردند
——————————————-
1 – Soraya M. Hajjaji-Jarrah: „The enchantment of reading: sound, meaning and expression in surat al-adiyat“, in: Colin Turner, The Koran: critical concepts in Islamic Studies, 4 volumes, Routledge: New York 2004, Vol. III P. 358- 380
2 – Munther Younes, Changing Steeds or Maidens Doing Good Deeds? A Re-Interpretation of Quran 100 (al-adiyat) , In: Arabica 55 (2008 ), P. 362-386
3 – Munther Younes
4 – Munther Younes, P. 385
5 – Munther Younes. P. 381
6 – Munther Younes , P. 377
7 – Munther Younes, P. 379
8 – Payne-Smith, A Compendious Syria Dictionary, 1998, P. 198
9 – Munther Younes, P. 379
10 – Munther Younes, P. 379
11 – Munther Younes, Ungrateful or Honorable: A Re-examination of the Word Kanūd in Qurʾān 100 (al-ʿĀdiyāt), in: Arabica 56 (2009) 274-285
12 – Munther Younes
13 – Munther Younes
14 – Munther Younes
15 – Munther Younes
تاریخ شناسان اسلامی خبر داده اند که “ محمد بن الحنفیه “ پسر علی ، خلیفه چهارم، از یک زن برده از قبیله حنفیه ( در سوریه ) بود، اینجا بن به این معنی نیست که محمد پسر الحنفیه بود که معنی نمی دهد. اینجا بن به این معنی است که محمد از قبیله حنفیه بود. بن در عربی به معنی “ از “ ، یا “ آمدن از“ هم است. یک سنگ نبشته از “ عبد ال – عزیز بن مروان“ از سال 688 بر روی کانال فسطاط ( مصر حکاری شده. ( 1
سنگ نبشته عبد ال – عزیز بن مروان در مصر
عبد ال – عزیز بن مروان برادر خلیفه عبد الملک مروان فرماندار مصر بود. سکه های از عبدالملک مروان از سال 696 در مرو ضرب شده اند. بر روی سکه مرو ، با خط پهلوی، نام “ عپدولملیک ی مروانان “ و نه عبدالملک بن مروان دیده می شود. در زبان فارسی آن اول حالت اضافی و آن دوم حالت جمع است. به این ترتیب “ مروانان “ یعنی شهروندان مروی، یا افرادی که از مرو هستند نام عپدولملیک ی مروانان بر روی سکه مرو به خط پهلوی
حال سنگ نبشته برادر عبدالملک مروان نیز به همین معنی است : عبد ال – عزیز از خانواده مروان ( از مرو ) و نه عبد ال- عزیز پسر مروان.