سکه عبدالملک مروان از مرو

Die Araber akklimatisirten sich, sie fühlten sich mit den Landeskindern eins in der gemeinsamen Provinz, als Churasanier. Sie trugen Hosen wie die Iranier, tranken Wein; feierten Neuruz und Mihrigan

“عرب ها خودشان را تطبیق دادند و احساس داشتند که مانند بومی ها هستند، همانند خراسانی ها. آنها مثل ایرانی ها  شلوار می پوشیدند ، شراب می نوشیدند، نوروز و مهرگان را جشن می گرفتند. ”  

 Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1960 , P. 307

سکه های از عبدالملک مروان از سال 696 در مرو ضرب شده اند. بر روی سکه مرو ، با خط پهلوی، نام ” عپدولملیک ی مروانان ” و نه عبدالملک بن مروان  دیده می شود. در زبان فارسی  آن اول حالت اضافی و آن  دوم حالت جمع است. به این ترتیب ” مروانان ” یعنی شهروندان مروی، یا افرادی که از مرو هستند. عپدولملیک ی مروانان ( عرب ایرانی ) از ساکنان شهر مرو بود. نویسندگان  عرب و ایرانی ( طبری ) پدری را به نام مروان جایگزین شهر مرو کردند و ” عبدالملک بن مروان ” را به عرصه تاریخ فرستادند.

apdul1

نام عپدولملیک ی مروانان بر روی سکه مرو به خط پهلوی

 marvan münze 

سکه عبدالملک بن مروان از مرو 

( John Walker, A Catalogue of the Arab-Sassanian Coins, London 1941, P. 29 )

text1 سکه عپدولملیک امیری ورویشینکان از ضرابخانه های مختلف  

 ( ع . شمس اشراق ، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان، 1369، ص.  84

شمس اشراق در پانویس صفحه 84 اضافه می کند: ” در برخی سکه ها نیز نام خلیفه…… عپدولملیک ی مروانان ضرب شده است “

شمس اشراق سال 70 و  73 بر روی سکه ها از ضرابخانه اردشیر خره را تغییر نداده، اما سال 60 و 65 از ضرابخانه دارابجرد را به سال های یزدگردی ( هجری 72 و 77 ) برگردانده است.

 

تاریخ یا منظومه حماسی محمد بن جریر طبری

به نقل از تاریخ نویسان طبری در سال ۸۳۹ در آمل به دنیا آمد و ۹۲۳ ( میلادی ) در بغداد درگذشت. از زندگی نامه طبری که کامل هم نیست نمی‌توان اطلاعات زیادی از این تاریخ نویس ایرانی به دست آورد. اما با توجه به حجم زیاد نوشته‌های طبری می‌بایست این تاریخ نویس خیلی زود در سنین جوانی شروع به نوشتن (شاید هر روز بیش از چهل صفحه) کرده باشد.

پرسش این است که آیا یک تاریخ نویس به تنهایی می‌توانست هزاران صفحه در باره تاریخ بنویسد. بعید به نظر می‌رسد که طبری تنها این کار را کرده باشد. این امکان نیر وجود دارد که اصولا طبری نامی به عنوان یک تاریخ نویس وجود خارجی نداشته و یک تیمی، یا پروژه‌ای به نام طبری ( برنامه طبری ) این تاریخ‌ها را نوشته است. اما مهم حجم صفحه‌های زیاد تاریخ طبری نیست، بلکه محتوی این مجموعه مشکوک به نظر می رسد، بدین معنا که آیا طبری واقعیت گذشته را بازگو کرده یا افسانه‌پرداز بود؟ در اینجا به چند خبر طبری توجه کنیم: طبری به دو علت که چرا اعراب محل نهاوند را برای جنگ با ایرانیان انتخاب کردند اشاره می‌کند. دلیل اول، پیشنهاد یک ایرانی به انتخاب این محل به عمر در تیسفون بود. دلیل دوم، نامه مردم فارس به پادشاه در مرو بود ( طبری نام پادشاه را ذکر نمی‌کند). اهالی فارس پس از تسلط اعراب بر این منطقه نامه‌ای به پادشاه می‌نویسند و پادشاه در نامه‌ای از تمام شهروندان امپراتوری می‌خواهد که خود را علیه اعراب بسیج کنند. پس از این نامه شهروندان بین خود محل نهاوند را برای مقابله با اعراب تعیین می‌کنند. قصد طبری از این خبر مهم نشان دادن محل نهاوند است که نیروی بزرگی از ایرانیان در آنجا برای جنگ جمع شده بودند. این خبر طبری مستند نیست، چرا که پس از شکست ارتش خسرو دوم از بیزانس در سال ۶۲۸ دولت ساسانی درهم شکسته بود و شاه دیگر قدرت و نفوذی نداشت که بتواند شهروندان ایران را علیه اعراب بسیج کند. اما آن تاریخ نویسی که بعد از 200 سال خبر از جزئیات یک حادثه تاریخی می‌دهد مورد اعتماد نیست. طبری در یک فهرست به نام کشته شدگان جنگ » یرموک »، جنگ بین بیزانس و اعراب در سال ۶۳۶ میلادی، اشاره می‌کند. با توجه به انتقال شفاهی اخبار از نسلی به نسل دیگر ( تاریخ شفاهی ) در دو قرن اول اسلام ( قرن ۷ و ۸ ) به خاطر سپردن اسامی بعید به نظر می‌رسد ( متن هر گفته یا گزارش شفاهی از یک حادثه تاریخی از نسلی به نسل دیگر تغییر می‌کند، بدین معنا که یا به متن اولیه خبر متن دیگری آگاهانه اضافه، حذف یا بخشی از آن متن فراموش می‌شود ). تا به حال هیچگونه مدرک تاریخی (به غیر از اخبار طبری و نویسندگان عرب )  که از جنگ بیزانس با اعراب خبر بدهد پیدا نشده است. بعد از قرار داد صلح بین هراکلیوس، پادشاه بیزانس، و سپهبد خسرو دوم پزویز، شهربراز، در اروشلیم، در سال ۶۳۰ لشگر بیزانس از سوریه عقب نشینی کرد و با ضعیف شدن، یا نابودی ارتش ساسانیان (۶۲۸) اعراب به عنوان تنها نیروی مسلح در این مناطق باقی مانده بودند، به زبان ساده‌تر: جنگی بین اعراب و بیزانس در کنار رودخانه « یرموک » نشده است. اعراب در این مناطق بودند و قدرت را در اختیار داشتند. طبری از دو نامه نام می‌برد که « خالد بن ولید » ( در ادبیات اعراب معروف به » شمشیر خدا »)، پس از اولین برخورد نظامی در مرز عراق، به «مالک ایران» و مرزبانان ایرانی نوشته است. از نظر اسلام‌شناس آلمانی Albrecht Noth صحت ارسال چنین نامه‌های مورد سوال است (۱). همچنین طبری از نامه‌های عمر به فرمانده هان ارتش در قادسیه و نهاوند خبر می‌دهد. سعد بن وقاص، فرمانده اعراب در قادسیه، دو بار قاصد‌های که طبری نام آنان را آورده است نزد رستم می‌فرستد. قاصد‌های اول که ۹ نفر بودند به دستور خود وقاص فرستاده می‌شوند. بار دوم عمر در نامه‌ای به فرمانده سپاه اعراب در قادسیه دستور می‌دهد که ۱۴ قاصد نزد رستم فرستاده شوند. اسم ۶ از قاصد‌های وقاص در فهرست‌های دیگری ( فهرست نفرات لشگر ) نیز درج شده‌اند. به نقل از طبری ۷ نفر از ۱۴ قاصدی که به دستور عمر فرستاده شده بودند اصیل، خردمند و زیرک به نظر می‌رسیدند و ۷ قاصد دیگر خوش اندام بودند ( وقاص عرب‌های با خرد و خوش اندام را نزد رستم فرستاد!!! ). از جنگ نهاوند و قادسیه نیر طبری و واقدی خبر می‌دهند که این دو نویسنده حقیقت تاریخی را بازگو نمی‌کنند: جنگ نهاوند و قادسیه فقط در فانتزی طبری ( فانتزی عباسیان ) اتفاق افتاده اند. طبری اشاره می‌کند که هراکلیوس، پادشاه بیزانس، به فرمانده‌های ارتش خود در سوریه نامه نوشته است. طبری از نامه نگاری بین رستم و پادشاه پوراندخت خبر می‌دهد. تا به امروز هیچ کدام از این نامه‌های که طبری به آن‌ها اشاره کرده است یافت نشدند.

 تاریخ طبری و همچنین اخبار محمد بن عمر واقدی ( وفات ۸۲۲ ) در ‏کتاب » المغازی » از حنگ‌های اعراب بیشتر ویژگی‌های منظومه‌های حماسی را دارند تا کتاب‌های تاریخ. خبر واقدی از فتح سوریه و مصر به فرماندهی « خالد بن ولید » داستان جنگ تروا را در خاطره‌ها زنده می‌کند. در این خبر “خالد بن ولید” آشیل عرب‌ها است و هراکلیوس، پادشاه بیزانس، بر تحت پریاموس ( پادشاه ترویا ) نشسته است. عرب‌شناس آلمانی، Carl Brockelmann، بر این عقیده است که بیشتر کتاب‌های ” فتوح ” واقدی به این نویسنده تعلق ندارند و در زمان جنگ‌های صلیبی برای تقویت روحیه اعراب نوشته شده‌اند (۲). همانطور که نمی‌توان با مراجعه به منظومه هومر یا شاهنامه فردوسی گذشته یونان و ایران را بازسازی کرد همانطور هم نمی‌توان در کتاب‌های طبری و نویسندگان عرب قرن ۸ و ۹ به واقعیت‌های حوادث تاریخی اعراب در قرن ۷ دست یافت. 

1- Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen frühislamischer Gechichtsüberlieferung, Teil I, Themen und Formen, 1973, Bonn, P. 131

2- Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Literatur,I, 1948, P. 136

سنگ نبشته های از عبدالملک مروان

  یک سنگ نبشته ( بر روی سنگ سیاه آتشفشانی – Basalt ) از عبدالملک مروان در سال 1961 در کناره دریاچه ” بحر الطبريين – در نردیکی بلندی‌های گولان ” به دست آمده است که نشان می دهد این خلیفه سرپرستی توسعه یا مرمت جاده مابین دمشق و اورشلیم – بیت المقدس را در سال 694 بر عهده داشته است. این سنگ نبشته در موزه اروشلیم به نمایش گذاشته شده است.

1

 سنگ نبشته عبدالملک مروان در کناره دریاچه “بحر الطبريين” به خط کوفی ( بدون نقطه)

Moshe Sharon, An Arabic Inscription from the Time of the Caliph ‘ Abd al-Malik, Bulletin of the School of Oriental and African Studies 29, London (1966), PP, 367-372; Israel Museum, Jerusalem, Inventar Nr. IAA 63-428

——————————————-————————————————–  

Weiterlesen

معمای طبری (وفات 922)

رویداد نامه طبری خبر از جزئیات اشغال عراق و ایران و نابودی ساسانیان توسط اعراب مسلمان را می دهد. منبع خبری طبری سیف بن عمر و به طور ناچیز نیز ابن اسحاق است”

Among our sources, al-Tabari’s chronicle provides by far away the most detailed narrative of the Arab-Muslim annexation of Iraq and Iran, and the liquidation of the Sasanian state. Al-tabari’s account of these event is based mostoly on the authority of Sayf b. Umar and , to a lesser extent, Ibn Ishag

یولیوس ولهاوزن، خاور شناس قرن 19 و 20 آلمانی تاریخ نویسان مکتب بغداد را انتقاد می کرد. سرشناس ترین عضو این مکتب” سیف بن عمر” بود. این خاور شناس اشاره می کند که اخبار سیف بن عمر داستان های رمانتیک هستند.

Around the turn of twentieht century, Julius Wellhausen devise a classification schema grouping early Muslim historians into regional “ schools.“ He was highly critical of the members of the Iraqi school ( particularly Sayf b. Umar ) for their alleged sloppy chronologies, propensity to weave romantic tales, and for the telltale signs of tribal and partisan biases which their works exhibit

( Scott Savran: Arabs and Iranians in the Islamic Conquest Narrative, London and New York, 2018, P. 3-4 and 161-163 )

تاریخ طبری (۳۸ جلد به زبان انگلیسی) بسیار پرحجم است. همچنین این تاریخ‌نویس در ۳۰ جلد قرآن را تفسیر کرده است (تفسیر قرآن). با اینکه گفته شده که طبری بیش از ۸۰ سال زندگی کرده است بعید و حتا غیرممکن به نظر می‌رسد که یک فرد به تنهایی بتواند هزاران صفحه در باره تاریخ و قرآن مطلب بنویسد. این مسئله زمانی بغرنج تر می‌شود که قبل از نوشتن‌ِ تاریخ و تفسیر قرآن، طبری می‌بایست نخست مدارک را جمع‌آوری و مطالعه می‌کرد (جمع آوری مدارک نیز وقت می‌برد و به زمان احتیاج دارد). به اعتقاد پژوهشگران، طبری تاریخ خود را به زبان عربی نوشته است، اما یک نسخه کوتاه و مختصر از تاریخ طبری (تاریخ بلعمی ؟) نیز به زبان فارسی در دست است. به نظر محققان این نسخه‌ی فارسی‌ِ تاریخ طبری ار عربی ترجمه شده است. اما می تواند هم برعکس باشد؛ یعنی این که طبری، یا یک موسسه فرهنگی به نام طبری، اول این نسخه کوتاه را به زبان فارسی (در ایران؟) نوشتند و سپس با اضافه کردن روایت‌های دیگر، به عربی ترجمه کردند (نه فقط طبری، بلکه شش نویسنده حدیث ها : محمد بخاری از سمرقند که در نیشابور زندگی می‌کرد، سلم بن حجاج از نیشابور، ابو داود از سیستان، ترمذی از ترکمنستان، احمد بن شعیب نسائی از مرو و ابن ماجه از قزوین, همه یا ایرانی بودند یا ریشه ایرانی داشتند ). نکته مهم دیگر این است که در هیچ کتابخانه یا آرشیوی نوشته یا کتابی که به دستخط طبری باشد پیدا نشده است. قدیمی‌ترین نسخه‌ی تاریخ طبری از قرن ۱۲یا ۱۳ میلادی است. فرد یا افرادی، حداقل دو قرن پس از وفات طبری، تاریخ طبری را از روی نسخه اولی (اصلی؟) رونویسی کرده‌اند. دلیل اینکه تاریخ طبری در قرن‌های بعد رونویسی شده این است که زبان عربی‌ِ این رونویسی زبان عربی‌ِ قرن ۹ یا ۱۰ میلادی ( زمان زندگی طبری) نیست، بلکه زبان مدرن عربی است. مهم‌ترین ویژگی تاریخ طبری شفاهی بودن آن است. این مجموعه عظیم داستانی (تاریخ طبری) نخست ۱۰ نسل (۲۰۰ سال) دهان به دهان نقل شده بود تا اینکه در آخر طبری نامی آنرا با تمام جزئیات بر روی کاغذ آورد! صحت و درستی تاریخ‌های شفاهی به ویژه زمانی مورد شک و تردید است که روایت‌ها پس از یک دروه طولانی‌ِ دهان به دهان گشتن فقط به یک منبع تاریخی ختم شود، مانند تاریخ طبری، و در این جا امکان کنترل با دیگر منابع یا مدارک تاریخی (مانند سکه‌ها، سنگ‌ نبشته‌ها و اسناد کتبی) وجود ندارد. همچنین درستی چنین تاریخ‌های شفاهی آنگاه بیشتر مورد شک و تردید قرار می‌گیرند که از جزئیات خبر می‌دهند (پس از گذشت ۲۰۰ سال به خاطر آوردن تمام جزئیات یک واقعه تاریخی که طبری به آنها اشاره کرده است غیر ممکن است ). اطلاعات تاریخی ما از قرن ۷ میلادی، از سقوط ساسانیان و حمله اعراب به ایران، از تاریخ طبری برگرفته شده است. اما تاریخ طبری مانند شاهنامه فردوسی بیشتر اسطوره است تا تاریخ و هر دو نیز شباهت‌هایی با یک دیگر دارند: اولی اسطورهای میان‌رودان – غرب ایران) را تعریف می‌کند و دومی افسانه‌هایی که در خراسان (شرق ایران) شایع بودند را. شاهنامه و تاریخ طبری، هر دو، در قرن ۱۰ تنظیم شدند و بازگو کننده مرحله جدیدی از ادبیات اسطوره‌ای ایران هستند.

Giordano Bruno (فیلسوف ایتالیایی قرن 16 )

 

 bruno

مجسمه ‘ Giordano Brunos ‘ در محل campo dei Fiori ( روم )

(تاریخ شهیدان راه هومانیسم را باید نوشت )

این فیلسوف به جرم رد مقوله تثلیث در دین مسیحیت و اینکه کره زمین مرکز کهکشان و بی حرکت نیست ( حتی زودتر از گالیله ) در 17 فوریه 1600 به دستور پاپ ( Clemens) زنده زنده در آتش هیزم سوزانده شد. Bruno نخست در ونیز زندانی و محاکمه و بعد به زندان روم انتقال داده می شود.

در دادگاه Bruno به این نکته اشاره می کند که از دید منطق مشکل می توان این نظریه را قبول کرد که مسیح پسر خدا است. در محاکمه روم یک هم سلولی از زندان ونیر شاهدت می دهد که فیلسوف کفر گفته است. در این دادگاه فیلسوف بخشی از مقولات فلسفی خود را که برای کلیسا کفرآمیز بودند به کنار می گذارد. بعد از این چشم پوشی از عقاید خود به نظر می رسید که فیلسوف توبه کرده و از زندان آزاد می شود. اما در تاریخ 21 دسامبر 1599 ناگهان Bruno اعلام می کند که نظریات فلسفی او درست هستند و غلط تفسیر شده اند. هشتم فوریه دادگاه حکم اعدام Bruno را صادر می کند و در تاریخ 17 فوریه 1600 فیلسوف را در روم، در میدان Campo dei Fiori ،پس از درآوردن لباس های او، می سوزانند. اما بطور واقع بینانه در تاریخ 17 فوریه کی بازنده بود، کلیسا یا Bruno ؟. فیلسوف جان خود را از دست داد، اما کلیسا دو چندان باخت. اول اینکه کشیش ها نتوانستند یک ‘ مرتد ‘ را به راه دین خود هدایت کنند و دوم اینکه روش آموزشی کلیسا مورد سوال قرار گرفت : کلیسا برای جلوگیری از اثرات نظریات غیر مذهبی بر افکار پیروان دین مسیحیت مجبور شد یک مخالف خود را بسوزاند. Bruno، پس از شنیدن حکم اعدام در دادگاه ، به قضات گفت ” شماها که این حکم را صادر کرده اید بیشتر وحشت دارید تا از من متهم که حکم را دریافت کرده “. کلیسا در سال 1992 از محکوم کردن گالیله در سال 1633 عذرخواهی کرد، اما تا به حال هیچ توضیحی در باره سوزاندن Bruno نداده است. کلیسا نه فقط  مرتدان را مجازات می کرد، بلکه همچنین جان همجنس گراها، یهودیان و زنانی که از نظر کشیش ها جادوگر محسوب می شدند نیز در خطر بود. به نقل از انجیل (انجیل  Matthew ) فرماندار رومی اروشلیم ( Pilatus) ،پس از اینکه دستور به صلیب کشیدن مسیح را صادر کرد، این توضیح را نیز داد که : ” من در ریختن خون این انسان دادگر بی تقصیرم “. به این ترتیب انجیل یهودیان را که از فرماندار رومی اروشلیم تقاضای مرگ مسیح را کرده بودند مقصر می داند. نابودی یهودیان در قرن بیستم ( هولوکاست ) بدون هم دستی خیلی از مسیحیان که حدود دو هزار سال سابقه دشمنی با قوم یهود را داشتند و دارند امکان پذیر نبود. واتیکان تا به امروز در این مورد هم که مسیحیان با وجدانی راحت در سوزاندن یهودیان با عاملان این جنایت همکاری کردند حرفی نزده است.  شورای واتیکان در سال 1965 اعلام کرد که تورات و انجیل از روح القدس ( خدا ) الهام شده اند. کتاب تورات  به طور واضح به زن جادوگر اشاره می کند : ” یک زن جادوگر نباید زنده بماند (کتاب Exodus). تورات خیلی صریح به یهودها دستور می دهد که پس از ضبط اموال بت پرست ها معبدها و محراب های آنها را خراب کنید ( کتاب Deuteronomium ) . تورات همچنین حکم اعدام را برای مردان همجنس باز تقاضا کرده است ( کتاب Levitikus) .آخرین فردی که به دستور کلیسا در اروپا اعدام شد یک زن سوئیسی بود.  Anna Göldi در سال ۱۷۸۲ ، ده سال قبل از انقلاب فرانسه، در سوئیس در زیر شکنجه مجبور گردید به جادوگری  اعتراف کند و در یک شورای پروتستانی ( دادگاه مسیحی ) به مرگ محکوم شد. جلاد با شمشیر گردن این زن بی گناه را از تن جدا کرد. این اواخر کلیسا ادعا می کند که در کتاب مقدس مسیحیان نوشته نشده است که  زنان به اصطلاح جادوگر و افرادی که دین مسیحیت را قبول ندارند می بایست بسوزند. مسئولان کلیسا ادامه می دهند که به علت فهم غلط از متن کتاب مقدس این جنایات اتفاق افتادند. این ادعا کلیسا را نمی توان قبول کرد. مسیح به صراحت به پیروان خود گوشزد می کند که : ” اگر کسی پیش من نماند می بایست مانند یک شاخه درخت انگور به کنار انداخته شود و در آتش بسوزد ” ( انجیل Johannes ). یکی ار بزرگترین جنایات تاریخ را مبلغین دین مسیحیت مرتکب شدند. در انجیل  ( Matthew) این خبر ( دستور ) برای پیروان دین مسیح آمده است: ” تمام قدرت در آسمان و زمین به من داده شده است. به همین علت بروید و ملت ها را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهید، پیرو خود کنید” . از ملت ها سوال نمی کنند که آیا می خواهند آزادانه به دین مسیح به پیوندند یا نه، بلکه با ” تمام قدرت در آسمان و زمین ” آنها (ملت ها ) می بایست مسیحی شوند. با این دستور انجیل مسیحیان اروپایی بومیان آمریکا جنوبی را برای پذیرفتن دین مسیحیت ( از قرن 15 به بعد ) قتل عام کردند. کلیسا بارها ادعا کرده است که مسیحیت ارزش و مقام زنان را ارتقا داده است، اما در اسطوره تولد مسیح از مریم باکره فقط تحقیر و خوار شمردن زنان نهفته است. این اسطوره  بدین معنا است که حاملگی، تولد و به طور کلی ویژگیهای جنسی زنان چیزهای کثیف و ناشایست برای پسر پاک خدا، برای مسیح هستند. ارزش زن برای کلیسا در باکره ای است، مانند حضرت مریم.

به طور کلی با تورات نوع جدیدی از نفرت و زور پا بر عرصه تاریخ گذاشت، نفرت از مرتدان، بت پرستان، کافران و آیین های معبد. زور و خشونت قبل از ادیان توحیدی نیز در دنیا بین ملت ها علیه یک دیگر به کار گرفته می شد، اما نه برای قبولاندن مذهب یک قوم بر قوم دیگر. هخامنشیان برای اشاعه دین زرتشت به یونان حمله نکردند ( فرض بر این که هخامنشیان زرتشتی بودند ) و اسکندر نیز علاقه ای نداشت خدایان یونان را به ایرانیان تحمیل کند. همچنین تاریخ نویسان خبر نداده اند که روم ملت های تحت تسلط خود را مجبور به پذیرفتن باور های مذهبی رومیان کرده باشد. کشورگشایی ایرانیان، یونانیان و در آخر رومی ها نه برای بر کرسی نشاندن مذهب ‘ درست’، یا ‘راستین’ خود بود و نه برای اصلاح کردن کافران. اعمال زور دنیای باستان سیاسی (برای قدرت) بود و نه مذهبی. ملت های باستانی تمایزی بین مذهب درست یا نادرست نمی گذاشتند و شاید این تمایز را نمی شناختند. اما با اولین دین توحیدی، دین یهود، این تفاوت بین درست و غلط آشکار گردید. یهودیان ادعا کردند که دین یهودیت درست ( برگزیده) است و سایر ادیان ( چند خدایی ) نادرست هستند. با ادیان ابراهیمی مرز بین مذهب درست ومذهب نادرست کشیده شد. اما اختلاف یهودیت با مسیحیت و اسلام در این است که یهودیان معتقدند که از طرف خدا انتخاب شده اند و اختلاف اساسی با سایر ملت ها دارند. یهودیان دیواری به دور خود کشیدند و ترغیبی نیز برای ترویج دین یهودیت ( توسط مبلغین یهودی ) تا به امروز از خود نشان نداده اند. اعمال زور و خشونت ( مذهبی ) یهودیان علیه خود یهودیان بود و نه مانند مسیحیت و اسلام علیه اقوام دیگر. به خاطر بیآوریم کشتار یهودیان بدست یهودیان در رابطه با داستان گوساله طلایی ( حتی کشتن برادر و دوستی که خدای دیگری – گوساله – را پرستش می کردند ) در کتاب ( Exodus ) ،یا اعمال زور یهودیان بر آن یهودیانی که با بیگانگان ازدواج کرده بودند و مجبور کردن آن ها به طلاق (کتاب Esra ) و کشتن کشیش های بعل توسط  Jehu, پادشاه یهودیان ( کتاب پادهشاهان). در مرحله اول این مسئله مهم نیست که آیا داستان های تورات ( گوساله طلایی، کشتن کشیش های بعل ) حقیقی هستند یا نه، بلکه چرا یک جامعه این صحنه های (نمادین ) زور و خشونت را به نمایش می گذارد. این تصاویر چه مفاهیمی در زمان شکل گرفتن این دین برای پیروان آن داشته است. در هر صورت امکان اینکه این مفاهیم نمادی زور و خشونت در یک موقعیت تاریخی حقیقت شوند و به طور حقیقی صورت بگیرند نیز وجود داشت. زمانی که  ‘ آنتیوخوس ‘، پادشاه سلوکی ( 215 – 164، قبل از میلاد ) دستور داد که فقط یک قانون در سرزمین تحت فرمانروایی او باید به اجراء در آید مورد مخالفت آن بخشی از یهودیانی قرار گرفت که فوانین مذهبی خود را معتبر می دانستند. یهودیان مخالف به فرمانده ای ‘یهودا مکابی’ (Judas Maccabeus) علیه پادشاه سلوکی قیام کردند. اما ‘ یهودا مکابی ‘ نه فقط در برابر دستورات پادشاه سلوکی مقاومت کرد، بلکه دست به کشتار آن عده از یهودیانی هم زد که موافق به اجراء درآمدن یک قانون در سرزمین تحت فرمانروایی آنتیوخوس بودند. داستان نمادی ‘گوساله طلایی’ در تورات، کشتن یهودیان به دستور موسی، در زمان حکومت ‘ آنتیوخوس ‘  به طور واقعی اتفاق افتا و این بار فرمانده قیام، ‘ یهودا مکابی’، فرمان کشتار را صادر کرد. اما اتفاق مهم در ادیان توحیدی استفاده از خط بود. قبل از دین یهود قوانین به طور شفاهی توسط شاه و یا حکمران اعلام می شدند و این امکان نیز وجود داشت که این قوانین با به قدرت رسیدن حکمران بعدی تغییر کنند. اما پس از نوشتن تورات قوانین خدایی ،ماندگار و غیر قابل تغییر شدند. این قوانین تمام امور زندگی انسان ها را در بر گرفتند و اجرای آنها  الزامی شدند. در جوامع ادیان توحیدی نقل قول از کتاب های مقدس جای تفکر آزاد شهروندان را گرفت .

 

جنگ مارآتن

 

کلاهخود

کلاهخود  ‘ Miltiades ‘

    این کلاهخود که  فرمانده لشگر یونان  ‘ Miltiades ‘  در جنگ ماراتن بر سر داشت تنها چیزی است که از پیروزی یونانیان در جنگ با ایرانیان باقی مانده  ( به غیر از دو مارآتن که هر چهارسال یکبار در بازی های المپیک خاطره شکست ایرانیان از یونانیان را در اذهان جهانیان زنده می کند ).

باستان شناسان آلمانی در سال 1940 در المپیا ( یونان ) این کلاهخود را که قسمت بالای آن از بین رفته است حفاری کردند. در مرحله اول باستان شناسان متوجه نشدند که این کلاهخود فرمانده لشگر یونانیان در جنگ مارآتن است. همراه با کلاهخود اشیاء دیگری نیز بدست آمدند که برای باستان شناسان جالب تر و با اهمیت تر از کلاهحود به نظر می رسیدند. کلاهخود که  به  علت تاثیرات آب و هوا بشدت صدمه دیده بود ( زنگ زدگی ) نخست در جبعه ای محفوظ نگهداشته می شود. کلاهخود به مدت سیزده سال در جعبه می ماند تا یک باستان شناس  دیگر ( آلمانی ) آنرا پس تمیز کردن دو باره بررسی می کند. بعد از شستن و تمیز کردن این جمله به زبان یونانی در قسمت پایین کلاهخود ظاهر می شود : ” Miltiades  این کلاهخود را به خدای زئوس اهدا می کند “.  یونانیان به طور قطع امسال 2500 سالگی پیروزی بر علیه ایران در جنگ مارآتن را جشن خواهند گرفت. اوائل سپتامبر سال 490 قبل از میلاد در دشت مارآتن لشگر داریوش بزرگ، پادشاه هخامنشی، و سپاهیان یونان روبروی هم صف آرایی کرده بودند . تاریخ نویسان غربی خبر می دهند که تعداد سربازان ایرانی در جنگ ماراتن به مراتب بیشتر از نیروی های یونانی بودند. نام فرمانده هان ارتش ایران ‘ داتیس ‘  و ‘ آرتافارنس ‘ بود. لشگر یونانیان تشکیل شده بود از ده هزار سربازان آتنی، یک واحد پیاده نظام از برده ها که قول آزادی بعد از حنگ به آنها داده شده بود و هزار جنگجو از منطقه ‘ Plataea – پلاتایی ‘. رهبری لشگر یونان در اختیار ده ژنرال قرار داشت و فرمانده کل هر روز تغییر می کرد. این فرمانده هان بر طبق موازین دموکراتیک اوامر جنگی را بین خود تقسیم کرده بودند. شوراء جنگ یونانیان نظریه حمله غافلگیر کننده به ارتش ایران را که ‘ Miltiades ‘  آنرا ارائه داده بود قبول کرد. در صبح 11 سپتامبر سال 490 قبل از میلاد پیاده نظام یونانیان که مجهز به نیزه های بلند بودند در ستون های فشرده تحت فرمانده ی’ Miltiades ‘ به سپاه ایرانیان حمله کردند. ایرانیان، به نقل از تاریخ نویسان غربی، با دادن شش تا هفت هزار کشته مجبور به عقب نشینی شدند و با کشتی های خود ماراتن را ترک کردند. هرودت 50 سال بعد از پیروزی یونانیان از جنگ مارآتن یاد می کند. هشتاد سال بعد  آریستوفان (۴۵۶-۳۸۶) کمدی نویس یونانی اولین ’ کر مردان ‘ ( مردان آوازخوان )  ماراتن را به صحنه آورد و در این تئاتر مردان در آوازی مشترک چگونگی رگبار تیرهای کمان ایرانیان به سوی ارتش یونان را می خواندند. حتا قرن ها بعد از این جنگ یونانیان از ماراتن دیدن می کردند و بر این باور بودند  که صدای شیهه اسب های ایرانی را می شنوند .

‘ Miltiades ‘ قبل از جنگ مارآتن بر بخش کوچکی از ایونیان ( آسیا کوچک ) که تحت نفوذ امپراطوری ایران بود مستبدانه حکمفرمایی می کرد. بعد از سرکوب “قیام یونانیان” در سال 494 توسط ارتش ایران ‘ Miltiades ‘ به آتن برگشت. ‘ Miltiades ‘  تاکتیک سوار نظام ایرانیان را می شناخت و معتقد بود که فقط در یک دشت باز می توان سپاهیان ایران را شکست داد . ‘Miltiades’ ، با شناختی که از تاکتیک نظامی ایرانیان داشت، توانست سواره نظام نیرومند ارتش ایران را در دشت مارآتن از میدان به در کند . ‘Miltiades’ سر انجام خوبی نداشت. یک سال بعد از جنگ مارآتن آتنی ها به فرماندهی ‘Miltiades’ به جزیره Paros حمله کردند. آتنی ها نتوانستند بر ” Paros ” پیروز شوند و ‘Miltiades’ در این نبرد به شدت زخمی می شود. پس از بازگشت به آتن ‘Miltiades’ به جرم خیانت زندانی و به علت جراحات شدید در زندان جان می سپارد. تاریخ شناسان خبر داده اند که آتنی ها در نزدیکی دشت مارآتن تپه ای را برای به خاک سپردن دستجمعی سربازان کشته شده خود و جنگجویان از  ‘Plataea’ انتخاب کرده بودند. همچنین نقل شده است که بر سنگ های مرمر اسامی کشته شدگان سربازان آتنی (192 سرباز ) حکاری شده بود. در اواخر قرن هیجده باستان شناسان فرانسوی در تپه ای نیزه های مختلفی را که متعلق به ایرانیان و یونانیان بوده است حفاری کردند. اما تا اواخر قرن نوزده به درستی مشخص نبود که آیا خبر این قبر دستجمعی در تپه واقعیت دارد یا نه. اما در سال 1890 باستان شناسان یونانی در عمق سیزده متری این تپه به یک لایه از خاکستر، زغال سنگ های سوخته، باقیمانده استخوان های انسان برخورد کردند. همچنین سی بشقاب سفالی ( نماد پرستش کشته شده گان ) و یک ظرف با باقیمانده خاکستر استخوان ها در این حفاری بدست آمد. در این ظرف خاکستر سربازان آتنی محفوظ مانده بود. بدین ترتیب خبر تاریخ نویسان از گورستان سربازان یونانی در یک تپه صحت داشته است. باستان شناسان در اطراف دشت مارآتن تپه های کوچکتری را حفاری و فبر های دستجمعی دیگری را نیز پیدا کردند. به نقل از باستان شناسان در این قبر ها سربازان ایرانی به خاک سپرده شده بودند. تا به امروز یک گورستانی از برده های یونانی که با آتنی ها بر علیه ایران می جنگیدند یافت نشده است.

سکه های “عرب – ساسانی” از دوران امویان با نقش صلیب در ایران

به عقیده اسلام شناسان سنتی قصد امویان از ضرب نقش صلیب بر روی سکه های خود نشان دادن تساهل و مدارا در  مقابل مسیحیان بوده است. سکه شناس فرانسوی ،Rika Gyselen ،نیز اشاره به مدارای مسلمانان در مقابل مسیحیان می کند. این سکه شناس همچنین یادآور می شود که شاید برای امویان فرقی نمی کرده است که چه نقشی بر روی سکه ها ضرب شود و یا اینکه در شرائط ناآرام ایران در این دوره مسیحیان نیز توانستند سکه های خود را ضرب کنند .( 1 )

سکه های “عرب – ساسانی

kreuz 1

  بخش راست: یک صلیب در وسط سکه بر روی چهار پله و در کنار، به حروف پهلوی، وآژه “(?) Panãh-yazd”

بخش چپ: دو صلیب در وسط سکه بر روی یک دیگر و در دور حروف ( ناخوانا )  بزبان  پهلوی

kreuz3

بخش راست: نقش صلیب در وسط سکه و در کنار (  قسمت راست) به خط پهلوی مخفف بیشاپور ( BYŠ ) ” ، مکان ضرب سکه. در بخش چپ ، در کنار، لغت عربی ” بسم الئه “

( Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009 )

 از طرف دیگر ایران شناس آلمانی , Gaube, اشاره به سکه های با نقش صلیب از ‘ سلم بن زیاد ، حکمران مرو از سال 685 می کنند. این ایران شناس آلمانی ادامه می دهد که ضرب این سکه ها یک اشتباه نبوده و با توجه به ساکنان مسیحی شهر مرو و انزجار مسلمانان از مسیحیان می بایست علت ضرب این سکه های صلیب دار بررسی شوند. Gaube اما اضافه می کند که شاید ‘ بن زیاد ‘ برای حفظ فرمانروایی خود در مرو احتیاج به پشتیبانی مسیحیان این شهر را داشته و به همین علت نیز نقش صلیب را بر روی سکه های خود ضرب کرده است. (2 ) 

(1) –  Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009، P 15

Österreichische Akademie der Wissenschaft

Veröffentlichungen der Numismatischen Kommission – Band 34

(2) –  H.Gaube, Arabosasanidische Numismatik ,1973, P. 12

مارکس شرق – و یهود ستیز

 

کورش بزرگ، پادشاه هخامنشی و به نقل از هگل بنیادگذار اولین دولت و امپراتوری در دنیا، پس از تسخیر بابل یهودیان اسیر در این شهر آزاد و به آنها اجازه داد به سرزمین خود بازگردند. 2500 سال بعد مارکس، پایه گذار ( تئوری ) یک دنیای آزاد کمونیستی، با افترا زدن به یهودیان احساسات یهودستیزی و یهودکشی را دامن زد. مارکس معتقد است که شرقی ها ( کشور های عربی، ایران و …. ) به تنهایی و با نیروی خود قادر نیستند به دوران مدرن برسند و به همین علت فقط قدرت های استعمارگر می توانند چرخ های موتور توسعه و مدرنیرم را در این کشورها به حرکت درآورند.

شاید به همین علت سوسیالیست های عرب نظر خوبی به ایده های مارکس نداشتند و ایده مارکسیسم نتوانست در این کشورها نظر شهروندان (روشنفکران) را به خود جلب کند. اما در یک مورد سوسیالیست های عرب با سوسیالیست های غربی هم عقیده بودند: در یهودستیزی. نظریات غرض آمیز مارکس فقط مربوط نمی شود به کشورهای شرقی که با نیروی خود نمی توانند پیشرفت کنند، بلکه روسیه هم از انتقاد مارکس مصون نماند (برای غربی های قرن 19 روسیه تزاری نیز یک کشور وحشی آسیایی، شرقی بشمار می آمد ). مارکس بر این عقیده بود که روسیه تزاری سدی است در مقابل روند پیشرفت کشور های شرق. نویسنده قرن گذشته آلمان و برنده جایزه نوبل ادبیات، توماس مان ( Thomas Mann )، در کتاب ” کوه جادو ” اشاره می کند به نظریه مارکس و انگلس در رابطه با شرق و با انقلاب در اروپا. این تئورسین های کمونیسم، به نقل از توماس مان، معتقد بودند که با سقوط دولت تزاری ” رومانف ” نه فقط حرکت انقلاب در اروپا تسریع می شود، بلکه مسئله شرق ( مدرن شدن شرق ) هم حل خواهد شد. جنگ کریمه ( Crimean war ) فرصتی بود برای مارکس که این فیلسوف و اقتصاددان قرن 19 بتواند نظریات ضد یهودی و ضد شرقی ( ضد روسی ) خود را بیان کند ( در جنگ کریمه که از سال 1853 تا سال 1856 به طول انجامید ترک های عثمانی، انگلیس ها، فرانسوی ها و ایتالیای ها متحد با یک دیگر علیه روسیه در حال جنگ بودند ). مارکس در تاریخ چهارم ژانویه 1856 یک مقاله در روزنامه ” New York Daily Tribune “ با عنوان ” وام روسی” (1) که نخست بی غرض و معمولی به نظر می رسید  تحت عنوان ” Russian Loan “ منتشر کرد.

 حد اکثر بعد از این مقاله ما می دانیم که چه شخصی پشت پرده شر ( جنگ کریمه ) و پشت تزار های جنگ طلب روسیه ایستاده است: یک یهودی. تهمت های که مارکس در این نوشته به یهودیان زده است چنان کثیف هستند که حتا دیکتاتورهای اروپای شرقی ( آلمان شرقی ) حدود یک قرن بعد اجازه چاپ آنرا در مجموعه آثار مارکس و انگلس ( به زبان آلمانی ) ندادند. از این مقاله ضد یهودی و همچنین از فرزندی که مارکس از خدمتکار خانه خود داشت نمی بایست کسی با خبر شود. مارکس در این مقاله اشاره می کند که جنگ کریمه ساز و کار و چگونگی معامله با قرضه یا وام را برملا ساخت. به عقیده مارکس روسیه تزاری، به علت هزینه زیاد جنگ کریمه، احتیاج به کمک مالی ( وام ) داشت. این وام را، به نقل از مارکس، “ یک یهودی آلمانی تبار در شهر پترزبورگ به نام ” Stieglitz ” به دولت روسیه می دهد”. مارکس اضافه می کند که “ شغل این یهود ساکن شهر پترزبورگ، مانند دیگر بهودیان این شهر و به طور کلی یهودیان در طول تاریخ، دادن وام به تقاضا کندگان بود”. مارکس ادامه می دهد که ” نه فقط در روسیه تزاری، بلکه در کابینه اطریش در زمان پادشاهی فرانس و در دوران حکمفرمایی  ناپلئون سوم در فرانسه یهودیان حضور داشتند. بدین ترتیب از هر جبار و زورگو یک یهودی پشتیبانی می کند….همانطور که به هر پاپ هم یک یسوعیت یاری می رساند “. مارکس ادامه می دهد که ” زورگویان نومید می شدند اگر یک لشگر از یسوعیت وجود نداشت که تفکر را از بین ببرند و یک مشت یهود که فقط قصد پر کردن جیب های خود را دارند.” از این ایده احمقانه تر که حکومت ها اروپایی عروسک های هستند در دست یهودیان وجود ندارد. مارکس همچنین می داند که مرکز مالی یهودیان کحا هست: در آمستردام. در این شهر ( آمستردام ) ” بدترین بازماندگان آن یهودیانی زندگی می کنند که زمانی از اسپانیا و پرتقال اخراج شده بودند…… در این شهر 35000 یهودی با دلالی، خریدو فروش اوراق بهاردار و وام دادن زندگانی خود را می گذارند.” مارکس از اصل و نسب این یهودیان، این ” انگل ها “، نیز اطلاع دارد، اصل و نسب این یهودیان از ” از ارمنستان یا از اروشلیم است و همچنین یهودی های گدا از لهستان با عمامه های شرقی نیز بین آنها دیده می شوند”. به زبان ساده تر این یهودیان از شرق می آیند. این گفتار مارکس می توانست از یک فاشیست آلمانی در زمان هیتلر باشد. صد سال بعد از این مقاله مارکس، در زمانی که هیتلر در آلمان قدرت را در دست خود گرفت، دیگر آمستردام شهر امنی برای یهودیان نبود. فقط یک چهارم از یهودیان این شهر، 35000 نفر، نجات پیدا کردند و در کوره های آدم سوزی آلمان نازی نسوختند .

مارکس در تمام دوران زندگی ضد یهود ماند و بدون ملاحظه نظریات ضد یهودی خود را نیز بیان کرد. مارکس در سال 1844 در روزنامه ” کتاب های سالانه فرانسوی – آلمانی ” مقالاتی با عنوان ” موضوع یهودیان ” را منتشر کرد. مارکس در این روزنامه به بحث چگونگی رهایی یهودیان از سنت ها ( emancipation ) در یک جامعه مدنی می پردازد. مارکس نه فقط در این مقاله ها با تیزبینی بسیار قوی مرزهای آزادی در یک جامعه بورژواری را نشان می دهد، بلکه نظریات خشن ضد یهودی خود را نیز مطرح می کند. مارکس ادامه می دهد که یهودیان ملیت ندارند، قوانین خود را در مقابل قوانین جامعه قرار می دهند و دلال های سودجوی هستند که بر خلاف موازین جامعه عمل می کنند. در آخر مارکس به این نتیجه می رسد که ” رهایی اجتماعی یهودیان از سنت ها یعنی رهایی اجتماع از یهودیان است”.(2 )

1- Karl Marx, Die russische Anleihe. In: Karl Marx; Friedrich Engels, Russlands Drang nach Westen. Zürich 1991, P. 541- 549

2 – Karl Marx , Zur Judenfrage, in: Marx / Engels Werke, Bd. 1, Berlin 1983, P. 377

اعراب مسیحی شبه جزیره عربستان در قرن ششم و هفتم میلادی

 

 باستان شناس آلمانی ، Barbara Finster ، که اوائل سال های 90  ( قرن گذشته ) برای پژوهش فرهنگ قبل از اسلام شبه جزیره عربستان به این سرزمین سفر کرده بود اشاره می کند که عرب ها شبه جزیره عربستان در قرن ششم و هفتم ،بر خلاف نظریه شرق – و اسلام شناسان سنتی، پیرو شاخه های مختلف دین مسیحیت ( ارتودوکسی، نستوری، مونوفیزیت – یعقوبی ) بودند. (*)

بخصوص دین مسیحیت در شهر ” تهامه ” در جنوب غرب شبه جزیره عربستان، در جزیره ” جرزفرسان ” در دریای سرخ، در کناره های خلیج فارس و در عمان بین اعراب اشاعه داشته است. باستان شناس آلمانی ادامه می دهد که باستان شناسان مصری در سال های 80 قرن گذشته در شرق شبه جزیره عربستان، در سواحل خلیج فارس، در شهر ” جبیل ” یک کلیسا را حفاری کردند، اما این باستان شناسان ،به نقل از Finster ، تا به امروز نتیجه تحقیقات خود را منتشر نکردند و به نظر هم نمی رسد که این تحقیقات را بتوانند منتشر کنند. شرکت نفتی ” ARAMCO ” چندین عکس و یک گزارش از این کلیسا را در احتیار باستان شناس آلمانی قرار داده است. خانم Finster در خاتمه مقاله خود (ص 319) ادعا می کند که در خیلی موارد می بایست شرق شناسان نظریات خود را در رابطه با شبه جزیره عربستان تغییر دهند.

kirche

نقش صلیب ( سمت راست عکس ) بر روی دیوار کلیسای ‘جبیل’ از قرن 6 ، یا 7  میلادی

 * Barbara Finster, Arabien in der Spätantike, in Archäologischer Anzeiger, 1996, P.287- 319

کانت یهودستیز و نژادپرست

آدرنو اشاره می کند به نامه ای از کانت که فیلسوف دروان روشنگری و نویسنده کتاب “متافیزیک اخلاق” در این نامه یک نقاش یهودی تبار را مسخره می کند ( ١). این نقاش، بدون اطلاع کانت، تک چهره ( پرتره ) فیلسوف را کشیده بود. کانت در این نامه نوشته است: ” تصویری که آقای لوو ( Loewe) کشیده است تا حدودی شبیه من است، اما یک فردی که از نقاشی اطلاع دارد به من گفت که یک یهود همیشه یهود دیگری را نقاشی می کند; نقاش یهود بیشتر به بینی توجه کرده است.” ( منظور کانت فرم بخصوصی از بینی است که ضد یهودیان این فرم را به قوم یهود نسبت می دهند و نقاش کانت را با یک بینی یهودی نشان داده است ).

آدرنو معتقد است که این گفتار کانت یک نظریه زشت ضد یهودی است (Antisemitism ). هانا آرنت، فیلسوف آلمانی، در کتاب ” ابتذال شرور ” از دادگاه آیشمن در اسرائیل ( 1961 ) خبر می دهد (2). آیشمن برای دفاع از خود در این دادگاه ناگهان و به طور غیرمنتظره به کانت استناد می کند که او ( آیشمن ) در تمام مدت زندگی بر طبق استاندارهای ( نرم ) اخلاقی کانت عمل کرده است. آیشمن اضافه می کند که موازین مقوله  ” وظیفه ” در فلسفه اخلاق کانت را همیشه مد نظر داشته است و همچنین یک تعریف نسبتا دقیقی از مقوله ” امر مطلق ” ( categorical imperative ) کانت را به دادگاه ارائه می دهد: ” درک من از `امر مطلق` این است که اصل خواسته ( اراده ) من و اصل سعی و کوشش من باید به نوعی باشد که بتواند این اصل به یک قانون کلی تبدیل شود. ” آیشمن در دفاع از خود در دادگاه متذکر می شود که او فقط وظیفه اش را انجام داده است. بیشتر فاشیست های آلمان برای توجیه عمل کرد خود به “ امر مطلق” کانت اشاره کردند. برای کانت اخلاق در مرحله اول یعنی اخلاق وظیفه (Deontological ethics)، وظیفه در اینجا به معنای  آن عملکرد الزامی است که در محدوده قانون صورت می گیرد. این آگاهی از وظیفه، یعنی به وطیفه خود عمل کردن باعث می شود که شخص وظیفه شناس ( آیشمن ) تمام تردید ها از قتل را به کنار بگذارد و با وجدان راحت جنایت کند، وظیفه اش را انجام بدهد. بخصوص این جنایت موقعی ابعاد وسیع تری را در بر می گیرد که شخص وظیفه شناس ( فاشیست های آلمان در جنگ دوم جهانی ) هم به خود ارج بدهد و  هم قربانی خود ( یهودی ) را تحقیر کند. استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا، Joshua Halberstam، حتا معتقد است که مقوله اخلاق کانت راه را به اردوگاه آدم سوزی آشویتس ( Auschwitz ) هموار کرد:  

for, alas, there is a nevertheless- the root of Ausschwitz were nourished by a stream in Kantian morality

فلسفه اخلاق کانت، ” امر مطلق “، ویژگی قانون ( قانون کلی ) را دارد و پایه های این قانون، به نقل از کانت، بر مقوله خرد بنا شده است ( قانون خرد ). اما این خرد کانتی که می بایست در بطن قانون نهفته باشد ناملموس، آبستره است. اخلاق کانت احساس، دلسوزی و ترحم را نمی شناسد.

” an ethics which elevates duty above human compassion “

به عقیده کانت، اگر فردی بخواهد بداند که آیا عمل انجام شده یا عملکردی که قرار است اتفاق بیفتاد از نظر اخلاقی درست است یا نه می بایست این فرد غرض یا مقصود عمل خود را کنترل کند، به این معنا که آیا این غرض عقلایی است یا نه. کانت بین انگیزه عملکرد و خود عمل مقوله تفکر ( خرد ) را قرار می دهد، که یک عملکرد اخلاقی خوب باید یک عملکرد عقلایی باشد. اما اشکال فلسفه اخلاق کانت در این است که احساس در انگیزه عملکرد نقشی بازی نمی کند:

For Hoess and his fellow Nazis the emotions are moral  irrelevancies,….. The requirements of duty and compliance to authority are the only legitimate arbiters of moral behavior (٣)

 زمانی که احساس از اخلاق حذف شود راه برای عملکرده های ها غیر انسانی باز است. فاشیست ها آلمانی همزمان با ارجعیت دادن به انجام وظیفه و از بین بردن احساس در خود اقدام به جنایت علیه بشریت کردند.

در نهایت این سوال مطرح است که آیا می توان یک رابط مستقیم بین فلسفه اخلاق کانت و جنایات آلمان فاشیسم را در قرن 20 ثابت کرد ؟

نظریات و گفتار خصمانه و ضد یهودی کانت فقط منحصر به استهزاء گرفتن یک نقاش یهودی، آنطور که آدرنو خبر می دهد، نمی شود. مذهب شناس وقت، Abegg، خبر از این گفتار کانت می دهد: ” هیچ چیزی از آن بیرون نمی آید، تا زمانی که یهود یهود است، خودشان را ختنه می کنند، برای اجتماع بیشتر مضر هستند تا مفید. یهودیان خون آشام های جامعه اند” (4). کانت حتا خواستار “مرگ آسایش بخش” (Euthanasia) دین یهودیت شد (5). فاشیست های آلمانی در سال های 40 قرن گذشته با استفاده از این واژه ( Euthanasia ) و از این متد پزشکی صدها هزار از بیماران روحی و علاج ناپذیر را کشتند. اما چرا کانت خواستار ” مرگ آسایش بخش ” دین مسیحیت نشد؟. کانت معتقد بود که ” دین یهودیت در واقع دین نیست”، بلکه اساس این دین را “قوانین اجباری” تشکیل می دهند. برای کانت یهودیان یک “ملت شیاد و کلاهبردار” هستند: “فلسطینی های که نزد ما زندگی می کنند ( منظور کانت از فلسطینی ها یهودیان هستند – نویسنده) روح رباخواری دارند که از زمان تبعید در این ملت مشاهده می شود.” کانت اضافه می کند که ” یهودیان حتا هم دیگر را نیز گول می زنند…… و مفهوم آبرو و حیثیت را نمی شناسند. ”( 6 ) کانت به طور کلی معتقد بود که ملت های شرقی با مفهوم مباهات و احترام آشنا نیستند.

کانت در درس نظری جغرافی ( 75 – 1764 ) به نژادهای مختلف اشاره می کند: ” بالا ترین نژاد و حد کمال انسانیت را ما نزد سفید پوستان مشاهده می کنیم. نژاد زرد تا حدودی استعداد دارد. سیاهپوستان در سطح خیلی پایین قرار دارند و از تمام نژاد ها پایین تر بومی های امریکا هستند.” کانت حتا معتقد بود که سفیدپوستان به نژاد های دیگر درس و آموزش می دهند و با زور اسلحه بر آن ها پیروز شدند. در باره بومی های برازیل این نظریه را کانت ابراز می کند: ” برازیلی ها واژه خدا را نمی شناسند، برهنه هستند و اسیران خود را می خورند.” در باره سیاهپوستان: “سیاهپوست می تواند با فرهنگ و با انضباط بشود، اما متمدن نمی شود.” کانت ادامه می دهد: ” این آدم سر تا پا سیاه بود، یک دلیل روشن، آن چیزی را که او بیان کرد، احمقانه بود.” به نظر کانت، چون فرد سخنگو سیاه است، پس گفتار او احمقانه است. کانت به ملت های وحشی نیز اشاره کرده است: ” ما نزد ملت های وحشی متوجه شدیم که با وجود اینکه این ملت ها مدت زمان زیادی در خدمت اروپائیان هستند، اما به نوع رندگی اروپایی عادت نمی کنند. این ملت ها وحشی تمایلی به آزادی ندارند، بر خلاف آنچه که روسو ادعا کرده است. هنوز حیوان انسانیت را نزد خود پرورش نداده است.” (7) برای کانت ملت های وحشی موجوداتی هستند بین حیوان و انسان.

1- Adorno, gesammelte Schriften, Frankfurt a.M.1997. Bd 6, P. 291

2- Hannah Arendt, Ein Bericht von der Banalität des Bösen, München 1965, P.174

3- Joshua Halberstam, From Kant to Ausschwitz, in : Social Theory and Practice, Vol 14, Nr.1988, 41-54

4- Rudolf Malter, Kant in Rede und Gespräch, Hamburg 1991. Nr.518

5- Immanuel Kant, gesammelten Schriften, herausgegeben von der Königlich Preußischen Akademie der Wissenschaften, Berlin 1902, Bd 23, P. 443

Immanuel Kant, Anthropologie, Bd.7, P.206 -6

Immanuel Kant, Bd 12, P. 697 -7