تاریخ روشنگری درون دینی در مسیحیت و در اسلام

تاریخ روشنگری درون دینی در مسیحیت و در اسلام
تاریخ روشنگری درون دینی در حوزه مسیحیت اتفاق افتاد. مسیحیت یک دین وحی است (revelation religion ) ، به این معنی که خدا در مسیح تجلی می کند و مسیح پسر خدا است. در مسیحیت تفکر نقش بزرگی دارد و ایمان به طور منطقی شرح و بسط داده می شود. تأمل و اندیشه یکی از ویژگی های مسیحیت است. اما در یهودیت، با وجود برخی از پیشگامان در قرون وسطا، این ویژگی های مسیحیت به احتمال زیاد در قرن هیجده خود را نشان داد. اما آنچه در اسلام می‌توان آن را الهیات نامید، هنوز محدود به تفسیر متونی است که در قرآن گردآوری شده. برای مسلمانان این متون (سوره ها) را خدا مستقیم به پیغمبر مسلمانان، به محمد، به زبان عربی ارسال کرده است و به همین دلیل هم کودکان مسلمان در مدارس قرآن باید سوره ها را به زبان عربی بیاموزند، هر چند که یک کلمه از آنها را نمی فهمند. جزم اندیشی (dogmatic ) مسیحیت در پیشرفت و روند خود فقط اندکی به متون انجیل استناد کرد و بیشتر دیدگاه ها و موضوعات رواقیون (Stoicism) و عرفان گرایان را در نظر گرفت. مسیحیت برای رقابت با فلسفه یونان باستان ( رقابت با هلینیسم ) به نئو پلاتونیسم روی آورد و ایده آسمانی در فلسفه پلاتون را از آن خود کرد . و به همین دلیل هم مقاومت مسیحیت در مقابل روشنگری به مراتب کمتر از اسلام است.
و آنچه مربوط به موضوع ایمان هم می شود فرق زیادی است بین مسیحیت و اسلام . مرکز توجه در مسیحیت شخص مسیح ، پسر خدا، است و نه چهار انجیل ( کتاب مقدس ) این چهار انجیل اما به طور متفاوت از مسیح خبر می دهند. در اسلام کانون توجه قران است و نه شخص محمد. اما قران حرف خدا و یک منن واحد دست نخورده است. همچنین هیچگونه انتقادی هم نمی توان به حرف خدا ، به قران کرد.

سختگیری موبدان زرتشتی

  ایا ایرانیان از اعراب مسلمان استقبال کردند ( جنگ نهاوند در سال 641) و یا از هراکلیوس در جنگ با ایران در سال 628 ( نینوا) 

   اسلام – و تاریخ شناسان سنتی ( ایرانی) خبر داده اند که ایرانیان به علت ستم و سختگیری  موبدان  زرتشتی در د وران ساسانیان از حمله اعراب مسلمان به ایران پشتیانی و استقبال کردند  این خبر تاریخ شناسان تمام حقیقت نیست، اما اینکه موبدان سخت بودند و مخالفان دین زرتشت را تعقیب و سرکوب می کردند یک حقیقت است احمد تفضلی، ایران شناس ، اشاره می :کند

     سرکوبی همه مذاهب جز دین زرتشتی مقبول همگان (ارتدکس ) مهم ترین اقدام اوست (اقدام موبد کرتیر ) که از آن با افتخار سحن می گوید ” و کیش اهریمن و دیوان از قلمرو سلطنتی بیرون شد و آوره گشت ، و یهودیان و شمنان برهمنان و نصاری و مسیحیان و زندیقان ( مانویان ) در کشور سرکوب شدند و بت ها شکسته شدند و لانه های دیوان ویران شد و جایگاه و نشستگاه های  ایزدان بنا گردید “

تفضلی ادامه می هد :

و کرتیر دین و سیاست را چنان سخت و خشن به هم پیوسته است که تا پایان دوران ساسانی در آن خللی  راه نمی یابد . این سیاست سختگیری  کم و بیش در همه این دوره ادامه می یابد تا آنجا که موجبات سقوط  این حکومت را  .فراهم می آورد

  به سخن دیگر و با تفضلی موبدان زرتشتی شرایط سقوط ساسانیان را آماده کردند

سکه – و ایران شناس آلمانی فولکر پپ هم اشاره می کند که دشمنان داخلی پادشاهان ساسانی  مخالف مذهب دولتی ( مذهب زرتشتی ) بودند. پپ ادامه می دهد: می توان گمان زد که این مخالفان تعقبب می شدند و قربانی سرکوب های موبد کرتیر بودند :

Die inneriranischen Gegner der Sassanidendynastie einigte ihre Ablehnung der zoroastrischen Staatsreligion. Man darf vermuten , dass sie auch Opfer von Verfolgungen waren , derer sich der Oberpriester kartir im Text einer Inschrift rühmt

   حالا این پرسش مطرح است که آیا ایرانیان، به علت سختگیری های موبدان زرتشتی، از دین اسلام اعراب استقبال کردند. جواب این سوال منفی است، چون اعراب در قرن هفت، قرن جنگ های (فرضی ) اعراب با ساسانیان، هنوز اسلام را نمی شناختند، اسلام در اواسط  قرن هشت و در دوران عباسیان شکل گرفت. جنگ های قادسیه و نهاوند هم اتفاق . نیافتد و حقیقت تاریخی را بازگو نمی کند. اما حقیقت تاریخی، به نقل از فولکر پپ، این است که مخالفان داخلی ساسانیان از حمله هراکلیوس،  پادشاه بیزانس به سرحدات ایران پشتیبانی کردند. فولکر پپ برای اثبات    نظریه خود به سوره ” کهف” در قران اشاره می کند که در آنجا از اسکندر  نام برده شده است: ” محققان غربی «ذوالقرنین» در درسوره کهف را یکی از القاب اسکندر مقدونی می‌دانند “. 

برای اعراب هراکلیوس اسکندر مقدونی دوم بود که ایران را شکست داد و برای زرتشتیان اسکندر یک بربر بود 

دموکراسی – جمهوری

 

در هیچ یک از کشور های اسلامی (52 کشور ) دموکراسی و جمهوریت به معنی غربی آن تا به امروز به عنوان یک سیستم سیاسی شکل نگرفته است. الگوی دموکراسی و جمهوری در کشور های غربی از یونان و روم باستان برداشت شده است و  کشور های اروپایی خود را وارث فرهنگ این دو کشور باستانی می دانند. کشور های اسلامی این گذشته فرهنگی یونان و روم باستان را ندارند و دموکراسی و جمهوری را نمی شناسند. برای کشور های اسلامی تاریخ با هجرت محمد از مکه به مدنیه ( در قرن هفت ) شروع شد.

 حالا نگاه کنیم به تاریخ دموکراسی و حمهوری در یونان و روم باستان

 موکراسی برای اولين بار (؟ ) در آتن , در قرن پنج قبل از میلاد , به عنوان یک ايده و یک سيستم سیاسی شکل گرفت 

پریکلس ( 490 – 429)، سياستمدار آتنی،  پایه گذار اولین سیستم دموکراسی در جهان است

پریکلس فرمانده جنگ آتن  با اشپارتا بود. اشپارتانان قصد نابودی دموکراسی در آتن را داشتند. پریکلس  بر مزار سربازان آتنی که در این جنگ  کشته شده بودند گفتار معروفی در باره آزادی ايراد کرد  که به ” گفتار بر مزار “ در تاریخ ثبت شد

توکودیدس، تاريخ نويس يونانی، از اين گفتار پریکلس خبر می دهد.

پریکلس گفتار  خود را  چنين آغاز می کند: 

اسم قانون اساسی که ما داریم دموکراتی است ، چرا که دولت ما را اکثريت و نه اقليت تعيين می” کند. مبداء قانون اساسی که ما داريم قوانين بيگانه نيستند و بيشتر ما برای ديگران نمونه هستيم تا ديگران برای ما. قانون اساسی ما نشان دهنده خواسته اکثريت است و به همين علت نيز اين قانون قدرت اکثريت را نمايان می کند. حق تمام شهروندان در مقابل قانون يکسان است و  مقام های بلند پايه در اين دولت به يک گروه خاص تعلق ندارند بلکه در اختیار افرادی است که استعداد ها و نبوغ خود را ثابت کرده باشند. همچنين فقر و تنگدستی نیز نبايد سدی باشند برای رسيدن به مقام های دولتی. و درست به علت همين دست آورده های دولت آتن است که اين سربازان جان خود را از دست داده اند : برای دفاع از آزادی و دموکراسی “

در حقیقت  سربازان آتنی اولين کشته شدگان تاريخ برای دفاع از دموکراسی بشمار می آيند. 

  اما اگر سیستم دموکراسی در آتن شکل گرفت ایده جمهوری از روم باستان است. سیسرون ، فیلسوف رومی قرن یک قبل از میلاد، مفهوم آزادی های سیاسی در کتاب “سیاست” ارسطو را  به “امور عمومی” ( res publica) ترجمه کرد 

 اما برای شکل گرفتن دموکراسی در غرب فقط دموکراسی آتن و جمهوری روم باستان نقشی    بازی نکردند، بلکه مسیح (مسیحیت) که دین را از دولت جدا کرد، دوران رنسانس که دوباره به تاریخ باستان یونان و روم بازگشت و در آخر دوران روشنگری در قرن هجده و نوزده راه را برای دموکراسی امروز غربی هموار کردند.

کشور های اسلامی هیچکدام از این اتفاقات (یونان و روم باستان، رنسانس و روشنگری ) را تجربه نکردند

افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی

 
 
پروانه پورشریعتی ،تاریخ شناس ایرانی – امریکایی ، در کتاب „ افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی” اشاره به اتحاد خاندان اشکانیان با اعراب مسلمان (نیمه اول قرن 7 میلادی ) علیه سلسله ساسانیان می کند:
تصرف عراق (توسط اعراب مسلمان ) همزمان بود با اختلاف بین فراکسیون اشکانیان با ساسانیان برای انتخاب پادشاه . ساسانیان و اشکانیان نتوانستند به یک توافق با یک دیگر برای مقابله با اعراب برسند. پورشریعتی ادامه می دهد اشکانیان نه فقط از یزدگرد سوم در جنگ علیه اعراب پشتیبانی نکردند، بلکه با اعراب قرارداد صلح نیز بستند، به این معنی که این قرارداد صلح شرایط تسلط اعراب بر ایران را اماده کرد و در عوض اشکانیان می توانستند به حکمرانی در مناطق تحت سلطه خود ادامه دهند
 
the conquest of Iraq occurred precisely during the period of internecine warfare between the Pahlav and the Pārsīg. The two factions, engrossed in their strife in promoting their own candidates to the throne, were incapable of putting up a united defense against the encroaching Arab armies. The subsequent conquest of the Iranian plateau, moreover, was ultimately successful because powerful Parthian dynastic families ….abandoned the last Sasanian king, Yazdgird III, withdrew their support from Sasanian kingship, and made peace with the Arab armies. In exchange, most of these retained de facto power over their territories.
 
Pahlav = اشکانیان – Pārsīg = ساسانیان
 
پورشریعتی اشاره ی به منبع خبری خود از اتحاد اشکانیان با اعراب نمی کند ( یا اینکه من در کتاب نویسنده پیدا نکردم ) و به نظر می رسد که این ادعا پورشریعتی از اتحاد اعراب مسلمان با اشکانیان بیشتر حدس (speculative) نویسنده است تا یک حقیقت تاریخی. پورشریعتی همچنین از جنگ های متعدد اعراب با ایرانیان ( قادسیه، نهاوند، اصفهان و…) نام می برد. منبع خبری پورشریعتی از این جنگ ها بیشتر سیف بن عمر ( در تاریخ طبری ) است. سیف در اوائل حکومت عباسیان می زیست. منابع تاریخی ( خبری) دیگر پورشریعتی سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن 7 ، و خدای نامه ( کتاب شاهان از دوره ساسانیان ) هستند.
پورشریعتی منابع خبری خود را انتقادی بررسی نمی کند که آیا این اخبار واقعیت تاریخی را بیان می کنند یا نه. برای پورشریعتی اخبار سیف ، سبئوس و خدای نامه حقیقت های تاریخی را بازگو می کنند.
اما برای اسلام شناس آلمانی سون کالیش تاریخ طبری منبع خبری مطمئنی نیست
“وقتی طبری در باره دو قرن اول اسلام می نویسد دنیایی را تشریح می کند که اینچنین وجود نداشت، مانند نویسندگان تورات که یک دنیای خیالی را آفریدند”. (کالیش )
 
“ Wenn etwa Tabari über die ersten beiden islamischen Jahrhunderte schreibt , dann schildert er eine Welt , die so nie existiert hat, genauso, wie etwa die Autoren des alten Testaments ein fiktive Vergangenheit erfunden habe “ (Seven Kalisch)
 
همچنین باید با احتیاط به تاریخ سبئوس برای بازسازی جنگ های ساسانیان با اعراب مراجع کرد، چون، به نقل از یهودا دی. نوو و جولیت کورن (دو باستان شناس اسرائیلی )، یگانه دستخط (نسخه ) موجود از تاریخ سبئوس یک رونویسی از قرن 10، یا 11 است .
 
that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004: if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote
 
(Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam)
 
یهودا دی. نوو و جولیت کورن همچنین اشاره می کنند که نوشته اصلی کتاب سبئوس مفقود شده است و رونوشتی که امروز از این نویسنده قرن 7 در دست ما است در قرن 10 / 11 توسط نویسندگان دیگری ترجمه و رونویسی شده است ( نسخه اصلی تاریخ سبئوس به زبان یونانی بوده و در صورتیکه رونوشت به خط ارمنی است
رونویس بردار و یا مترجم قرن 10، یا 11 می توانست متن اصلی تاریخ سبئوس را تغییر و یا نظریات خود را به آن اضافه کند.
این دو باستان شناس ادامه می دهند سبئوس خبر های از جنگ ها شنیده بود، اما این اخبار در تاریخ سبئوس از هم گسسته و نامرتب شرح داده شده اند :
 
Clearly, Sebeos has heard of a battle, but his account is very incoherent und disordered 
 
در رابطه با جنگ های اعراب این دو باستان شناس اضافه می کنند:
 
“ شاید در واقع لشگرکشی بزرگی بود ، یک جنگ پس از جنگ دیگری با هزاران سربازان روی در روی یک دیگر در یک مدت زمان طولانی (636 – 629 ). اما اگر این جنگ ها روی داده بودند، به نظر می رسد، در آن زمان هیچ‌کس به این جنگ ها اشاره نکرده است
 
Perhaps there was indeed a great invasion, with battle after battle between tens of thousands of opposing soldiers, over the course of several years ( 629 to 636 ). But if there were, it would seem that, at the time, nobody noticed
 
همچنین پورشریعتی به ابوبکر اشاره می کند که در زمان حمله اعراب به عراق هنوز خلیفه نبود ، بلکه فقط ژنرال و فرمانده ارتش اعراب بود
 
Abū Bakr was not yet caliph, but simply a general who was leading the Arab armies
 
از ابوبکر و دیگر خلفای راشدین هیچ سکه، یا سنگ نبشته ی پیدا نشده است. ابوبکر یک شخصیت مذهبی ( غیر حقیقی ) است و نه تاریخی ( حقیقی )
 
یوحنا بار پنکای ( Johannes bar Penkaje ) ، راهب کلیسا در شرق سوریه ( اواخر قرن 7 میلادی )، در وقایع نامه ای ناتمام به زبان سوری که به او نسبت داده شده اشاره می کند که اعراب مسلح نبودند و خدا پیروزی را به آنها داد: “ مردان برهنه سوار بر اسب و بدون تجهیزات، یا سپر بر دو امپراتوی شاهنشاهی (ایران و بیزانس ) مسلط شدند.“
 
But we should not consider their coming naively. In fact it was an act of God…So as they came by God’s order, they won so to speak two kingdoms without combat and without battle, like a log pulled out of the fire, without implements of war and without human devices. thus God gave them the victory….How otherwise, apart from God’s help, could naked men, riding without armour or shield, have been able to win….?
 
اعراب بدون جنگ بر ایران مسلط شدند
 
و آیا اینکه می توان به کتاب خدای نامه برای بازسازی دوره ساسانیان مراجع کرد بحث دیگری است. به نقل از دانشنامه آزاد (ویکی پدیا ) خدای نامه «مهم‌ترین اثر تاریخی دوره ساسانی است که در آن نام پادشاهان دودمان‌های ایرانی و رویدادهای دوران‌های گوناگون را آمیخته با افسانه، ضبط کرده‌بودند «
 
کتاب “افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی ” پورشریعتی نیز مانند خدای نامه ساسانیان آمیخته ی است از حقیقت های تاریخی و اقسانه

تاریخ شفاهی و تاریخ کتبی

 

تاریخ شفاهی و تاریخ کتبی

فتح فارس به نقل از تاریخ شفاهی

  تورج دریایی تاریخ شناس مقیم آمریکا 

در کتاب خود:

 (3) Iranian Kingship, the Arab Conquest and Zoroastrian Apocalypse

در بخش 2 (ص 35) با سرخط :

War, Blood and Conquest: The Arab Muslim Takeover of Fars   

    چگونگی حمله اعراب به استان فارس در قرن 7 (میلادی ) رانشان می دهد (بازسازی می کند ) . هدف دریایی در این مقاله مشخص کردن تاریخ این حمله است. به  همین علت دریایی به دو منبع تاریخی استناد می کند: منبع اول اخبار طبری، بلاذری ( از قرن 9 و 10) و ابن بلخی ( از قرن 12 ) از این جنگ است .

دریایی پس از بررسی اخبار طبری ، بلاذری و ابن بلخی به این نتیجه می رسد که تاریح حمله اعراب به استان فارس که این تاریخ نویسان از آن خبر داده اند با یک دیگر اختلاف دارند. به طور مثال، طبری خبر می دهد که اعراب در سال 30 هجری ( 652 ) به شهر اردشیر خُرّه حمله کردند، اما به نقل از بلاذری این شهر  در سال 19 (641) به تصرف اعراب درآمد. در اینجا 11 سال فاصله در اخبار این دو نویسنده از حمله اعراب به شهر اردشیر خُرّه مشاهده می شود. (ص 48 ) دریایی ادامه می دهد که به علت قیام ایرانیان علیه اعراب در این شهر ها و تسخیر مجدد آنها تعیین .تاریخ دقیق فتح استان فارس مشکل است

  مارتین هیندس، تاریخ و اسلام شناس انگلیسی، هم به حمله اعراب به استان فارس  اشاره کرده

The First Arab Conquests in Fars,  published in, Journal New History, Vol 6, No 19, 2017: 3-47. This article has been published in: British Institute of Persian Studies, Vol 22, 1998.

مقاله هیندس به فارسی ترجمه شده  :

نخستین پیروزی های عرب در فارس ، نویسنده: مارتین هیندس، ترجمه و منتشر شده در فصلنامه تاریخ نو، سال 7، شماره 19، تابستان 1396: 47-3.
 
به نقل از هیندس حمله به فارس از بحرین  از راه دریایی بود:
This , den, was the first Arab maritime expedition against Fars in the period of the Medinan caliphate
.منبع خبری هیندس هم طبری، بلاذری و سیف بن عمر است
این تاریخ نویسان (دریایی و هیندس) معتقد هستند که فارس در زمان خلیفه دوم و سوم تصرف شد
 
 اسناد کتبی:
یشوع یهب سوم ( وفات 659 ) اسقف نینوا ( 628 تا 637 )، اسقف اربیل ( 637 تا 649 ) و از سال 649 تا 659 اسقف اعظم در نامه ای ( نامه 14C ) به سیمون ، اسقف مسیحیان در رام اردشیر ( استان فارس) ،اشاره می کند که اعراب خواهان تغییر مذهب مسیحیان نبودند .
.این نامه ، به نقل از Philip Penn ، بین سال های 649 تا 659 نوشته شده
 
Issho’yahb clearly wrote Letters 14C ( Rev Ardashir ) and 15C in the last decade of his life, while he was catholicos ( 649 – 659 )
 
در این نامه یشوع یهب به اعرابی اشاره می کند که در فارس به قدرت رسیده بودند. یشوع یهب سوم می نویسد: “ این اعراب پیش ما ( در اربیل ؟) نیز هستند ، اعراب نه فقط دشمن مسیحیت نیستد، بلکه آنها ایمان ما را ستایش می کنند ، به کشیش های ما احترام می گذارند و به کلیسا ها کمک می کنند. اعراب سعی نکردند مذهب مسیحیان را در رام اردشیر تغییر دهند و فقط از شهروندان مسیحی خواستند که از نصف املاک خود صرفنظر کنند“ :
 
To Simon, the bishop of Rev Ardashir
From Isho’yahb to our honored brother Mar Simon, the metropolitan bishop of Rev Ardashir.. Greeting in our Lord.
For also these Arabs to whom at this time God has given control over the world, as you know , they are [ also here ] with us. Not only are they no enemy to Christianity, but they are even praisers of our faith, honorers of our Lord’s priests and holy ones, and supporters of churches and monasteries. Indeed , how did your people of Mrwny‘ abandon their faith on pretext of [ the Arabs‘ ] ? And this when , as even the people of Mrwny‘ say, the Arabs did not force them to abandon their faith but only told them to abandon half of their possessions and to hold on to their faith 
 
دریایی معتقد است که اعراب در سال 652 استان فارس را تصرف کردند و در اینصورت می بایست نامه یشوع یهب سوم بین سال 652 تا سال 659 ،سال وفات یشوع یهب سوم، نوشته شده باشد، اما این اسقف نینوا و اربیل در نامه خود اشاره ای به اسلام، یا ناآرامی در استان فارس نکرده است.
 
از طرف دیگر استاد تاریخ دانشگاه یوتا ( آمریکا )، Peter von Sivers ، در رابطه با این نامه یشوع یهب سوم می نویسد:
از این نامه یشوع یهب سوم چنین برداشت می شود که “ اعراب مومئن در آخر دروه باستان وابسته به فرقه نستوری بودند“.
 
Ischoyahbs Brief….repräsentiert die wohl früheste Dokumentation der Zugehörigkeit der arabischen Gläubigen zum Umfeld der nestorianischen Konfession in der Spätantike
 
سکه شناس فرانسوی “ریکا گیزلن” از 8 سکه عرب – ساسانی نام می برد که اعراب در استان فارس ضرب کرده اند. تاریخ ضرب سکه ها مشخص نیست، اما فرم این سکه ها شبیه سکه های دیگری هستند  که در اوائل قرن 8 ضرب شده اند :
 
 اغواگر است، با این وجود، تاریخ (ضرب سکه) حدود 100 هجری است
 
It is tempting, nevertheless, to date them to around 100H
 
جالب ترین سکه سکه شماره ASCC103 است. بر روی این سکه نمادهای زرتشتی ( tradition of late Sasanian coin ) ، واژه بسم الئه ضرب شده و در پشت سکه یک فرشته با هاله مقدس ( نماد مسیحیت ) دیده می شود. برای سکه شناس فرانسوی این سکه باز تاب شرایط سیاسی – فرهنگی فارس را در اوائل قرن 8 نشان می دهد که:
„بعضی از حاکمان مسلمان شده بودند ( یا مسلمان بودند؟ ) و بعضی زرتشتی و مسیحی ماندند“
This supports the attribution of these coins to local lords, some of whom had perhaps become Muslim while other remained Zoroastrians or Christians
 
گیزلن ادامه می دهد: “ این سکه نشان می دهد که در فارس در دوران امویان مذهب و فرهنگ با هم آمیخته شده بودند.
In any case, this coinage bears witness to the fact that Fars in
the Umayyad period was a cultural and religious melting pot
 
و اضافه می کند: „در غیر اینصورت چطور می توان توضیح داد که بر روی یک سکه نماد رزتشتی با واژه بسم الئه و فرشته با هاله مقدس ضرب شوند“.
 
How else, after all, could one explain the issue of a coin with an obverse showing a Sasanian bust and the term bismillah, whil the reverse bear an angel with a halo
 

بر روی سکه دیکری نقش صلیب دیده می شود و سکه شناس فرانسوی ادعا می کند که نقش صلیب بر روی سکه  تقلیدی است از پول بیزانس است

The double bust ( ASCC8 ) and the head surmounted by a cross ( ASCC27-28 ) are borrowings from Byzantine monetary iconography

حال چرا می بایست اعراب مسلمان در استان فارس برای ضرب سکه های خود از مدل پول بیزانس استفاده کنند معلوم نیست و وآژه بسم الئه به معنی به نام خدا می تواند یک عرب مسیحی هم بیان کند

همچنین همین سکه شناس از یک سکه با علامت صلیت هم نام می برد که در استان فارس
ضرب شده است

یزید، یا ایزد

 
از خلیفه معاویه سکه با نام امیرالمومنین ( به زبان پهلوی) در داربگرد فارس ضرب شده، از خلیفه یزید ( پسر معاویه ) سکه ی پیدا نشده است. اما نام یزید هیپاتوس ( Jezid hypatos ) بر روی یک مُهر مسیحی – شرقی از قرن 8 نوشته شده. وآژه یونانی هیپاتوس به معنی “بلند پایه” است. در طرف دیگر مُهر نام یزید به زبان عربی دیده می شود. (1 )
ایران شناس سوئدی “هنریک سموئل نیبرگ” در جلد دوم “راهنمای پهلوی ” به وآژه ایزدان ( Yazata ) در اوستا اشاره می کند که ریشه آن از وآژه یازت ( Yazet) است، یازت در زبان فارسی به معنی یزید است و یزید در فارسی نو یعنی ایزد.
یزید بلندپایه در مُهر مسیحی – شرقی به معنی ایزد بلند پایه است. دشمنی شیعیان با یزید در واقع دشمنی با ایزد زرتشتی است.
 
مُهر یزید هیپاتوس
 
وآژه یزید ( Yazid ) در جلد دوم “راهنمای پهلوی”
 
1 – Markus Groß : Die Entstehung einer Weltreligion VI, Band 10, 2021
 
 

علی ، مسیح اعراب

از چهار خلیفه صدر اسلام ( خلفای راشدین )، به نقل از سکه شناس ایرانی شمس اشراق، هیج سند و مدرکی ( سکه ) که در قرن 7 نوشته، ضرب، یا حکاری شده باشد پیدا نشده است: ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است“. (1

اسلام شناس آلمانی سون کالیش  اشاره می کند که سنی ها از جنبش قرانی برخاستند که مخالف „سه گانه باوری“ در مسیحیت ( خدا ، پسرخدا و روح القدس) بودند، اما برای شیعیان علی خدایی بود (خدا بود ). علی به معنی بلند مرتبه ( والا ) و لقب خدا در قران سوره 2، آیه 255 است: “ اوست والای بزرگ“ (وَهُوَ الْعَلِيُّ  الْعَظِيمُ ). شاید این اولین اختلاف بین سنی ها و شیعبان بود: خدایی بودن علی برای شیعیان که سنی ها مخالف آن بودند. (2

اما قدیمی ترین سکه ای ( 745 میلادی ) که نام علی بر روی آن ضرب شده سکه ای است از مرو. بر روی سکه مرو این عبارت دیده می شود: پیروان علی از کرمان (3

شبیه این سکه با نام علی از مرو سکه های دیگری نیز در خوزستان، رام هرمز، اصفهان، ری و استخر ضرب شده اند

 

سکه الکرمانی بن علی 

اسناد حکمرانان عرب

   چندین سند به زبان های سوری و یونانی از سال های ،705 724 ،775 و 818 در دست هستند که از حکمرانان عرب ، از محمد، ابوبکر ، عمر و عثمان، نام برده اند، اما به علی اشاره ای نکرده اند .

سند 705

 „محمد در سال 932 اسکندر ( سال سلوکیان ) به سرزمین آمد و 7 سال حکومت کرد، بعد از محمد ابوبکر 2 سال، بعد عمر 12 سال و عثمان به مدت 12 سال حکمفرمایی کردند. در زمان جنگ صفین به مدت 5 سال عرب ها رهبر نداشتند. بعد معاویه به مدت 20 سال حکومت کرد. بعد از معاویه پسرش یزید به مدت 3 سال حاکم بود، بعد از یزید اعراب یک سال رهبر نداشتند و بعد عبدالملک 21 سال حکومت کرد. بعد از عبدالملک پسرش به قدرت رسید. در این سند اسمی از علی برده نشده.

Ad ANNUM 705: Mhmt came upon the earth in 932 of Alexander, son of Philip the Macedonian (620-21); then he reigned 7 years. Then there reigned after him Abu Bakr for 2 years. And there reigned after him ‚Umur for 12 years. And there reigned after him ‚Uthman for 12 years, and they were without a leader during the war of Siffin (Seje) for 5 years. Thereafter Ma’wiya reigned for 20 years. And after him IzTd the son of Ma’wiya reigned for 3 years. {In margin: and after lzTd for one year they were without a leader} And after him ‚A bdiilmalik reigned for 21 years. And after him his son Walld . ( 10  

سند 724

 „اختلاف نظر بین آنها بود سه ما قبل از اینکه محمد بیآید و محمد 10 سال حاکم بود، بعد ابوبکر 2 سال و 6 ماه، بعد عمر 10 سال و 3 ماه ، عثمان 12 سال حکمفرمایی کردند ، بعد 5 سال  و 4 ماه اختلاف نظر بود وبعد معاویه 19 سال و 2 ماه خلافت کرد „ 

There was dissension between them,Three months before Muhammad came. And Muhammad lived ( another) ten Years, And Abu Bakr b. Abi Quhafa, 2 years , 6 months, And Umar b. al-Khattab, 10 years, 3 months, And Uthman b. Affan, 12 years, And dissension following Uthman, 5 years, 4 months, And Muawiya b. Abi Sufyan, 19 years, 2 months (11

در این سند هم از محمد، ابوبکر، عمر و معاویه نام برده شده ، اما از علی نه

سند 775

„در سال هاجریون، زمانی که آنها سوریه را تصرف کردند، در سال 933 اسکندر ( سال سلوکیان )،با این اسم ها به ترتیب :

محمد 10 سال، ابو بکر 1 سال ، عمر 12 سال، عثمان 12 سال، 5 سال بدون پادشاه، معاویه 20 سال، یزید پسرش 3 سال، 9 سال بدون پادشاه، مروان 9 ماه، عبدالملک 21 سال، ولید پسرش 9 سال“.

  The year of the Hagarenes and the time when they entered Syria and took control, :from the year 933 of Alexander, each name, as follows Muhammad: 10 years; Abu Bakr : 1 year ; Umar: 12 years; Uthman: 12 years; No king: 5 years; Muawiya: 20 Years; Yazid, his son: 3 years ;No king: 9 months; Marwan: 9 months; Abd al-Malik: 21 years; Walid, his son: 9 years. (9

این سند که در سال 775 نوشته شده از ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه و … نام می برد، اما از علی نه

سند سال 818

(لیست شماره 26 حکمرانان ). این سند از سال 818 است و در دوران باسیل اول ( 867-886) ، پادشاه بیزانس، همراه با چند سند دیگر جمع آوری شد. این سند اشاره می کند به پادشاهی پوران دخت، دختر خسرو دوم پرویز، به انتقال قدرت از ساسانیان به اعراب در سال 13 سلطنت هراکلیوس ( 622)، به حکمرانی محمد (9 سال )، ابوبکر (3 سال )، عمر ( 12 سال)، عثمان (10 سال ) ، هرج و مرج (آنارشی ) 4 سال و معاویه ( Mabias ) 19 سال. این سند هم از علی نام  نمی برد. 

List no. 26 = the Sasanian rulers to „Boran, daughter of Khusrau. The rule of the Persians was transferred to the Saracens. In the year 6131 of the world and the thirteenth year of Heraclius there began the rule of the Saracens: Mou-ameth, 9 years; Aboubacharos, 3 years; Oumar, 12 years; Outhman, 10 years;  anarchy and war, 4 years; Mabias, 19 years (13

رویدادنامه ﺩﻳﻮﻧﺴــﻴﻮﺱ ﺗــﻞ ﻣﺤــﺮﻩ ( Dionysius von Tell Mahre ، یا Zuqnin Chronicle ) از سال 775 به جنگ صفین اشاره می کند، اما این جنگ بین معاویه و عباس بود و نه بین معاویه و علی.

“ جنگ صفین بین معاویه و عباس اتفاق افتاد، خون زیادی از هر دو طرف ریخته شد. علیه عباس توطئه شد و او را کشتند. عباس در روز جمعه ،هنگامی که برای نماز خواندن زانو زد ، به قتل رسید. معاویه به تنهایی 21 سال حکومت کرد، به انضمام 5 سال جنگ داخلی “ 

AG 968: The battle of Siffin, between al-Abbas and Muawiya, took place. A great deal of blood was shed on both sides.

 AG 973: Al Abbas was killed by his nobles in a conspiracy ; it was at the time  of prayer on a friday , while he was kneeling down in prayer. Muawiya then held rule by himself  for 21 years, including those five years of civil war and  turmoil between himself and al-Abbas.(14

در جمع آوری قران نیز، آنطور که اخبار سنی گزارش داده اند، ابوبکر، عمر و عثمان شرکت داشتند، اما علی نه.

به نقل از اسلام شناس آلمانی کالیش شیعه نخست یک جنبش عرفانی  ( گنوسیسم ) بود و علی یک انسان خدایی. علی در یک مبحث عرفانی – ایمانی شکل گرفت ، بدو ن آنکه او یک شخصیت تاریخی باشد. علی مدت زمانی بعد ( در قرن 9) به فهرست سه خلیفه دیگر اضافه شد. به نظر می رسد که در مرحله اولیه پدیدار شدن اسلام نقشی برای علی تعیین نشده بود. حال این پرسش مطرح است که چگونه شیعه که علی را خدا می دانست و جنبش قرانی (سنی ها ) که خدای بودن مسیح را قبول نداشتند ( و همچنین خدایی بودن علی را ) به یک توافق رسیدند. برای رسیدن به این توافق می بایست شیعیان از خدایی بودن علی صرفنظر کنند و در عوض سنی ها قبول کردند در تاریخ “ رستگاری اسلام “ علی به پسر عمو ، به دادماد پیغمبر و به خلیفه چهارم برگزیده شود. 

——————————————————————————

1 – نخستین سکه های امپراتوری اسلام ، ع. شمس اشراق، اصفهان 1369 ، ص 38 

2 – Seven Kalisch, Der quran als ein Dokument des Konsens, in: Markus Groß/ Karl -Heinz Ohlig ( Hg) , Die Entstehung einer Weltreligion IV, Berlin, 2017, P. 792-793

3 – C. Wurzel, The Coinage of the Revolutionaries in the Late Umayyad Period, ANS Museum, P. 187, No.30

4 –  فولکر پپ ،آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره، مترجم ب. بی نیاز( داریوش)، انتشارات فروغ 2014 

5 – Heinz Gaube Arabosasanidische Numismatik,Braunschweig, 1977, P.12 

6 – Paricia Crone / Martin Hinds, God’s Caliph, Religious authority in the first centuries of Islam, Cambridge university press, 1986, P. 24

7 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as Others saw it. Princeton 1997, P. 394

8 – Andrew Palmer: the Seventh Century in the west- syrian Chornicles, 1993, P. 49 

9 – Andrew Palmer P. 51

10 – Eusebi Chronicorum Liber prior, In:  Robert G. Hoyland, Seeing Islam As Others Saw It, P. 436

11 – Andrew Palmer, The Seventh Century in the West-syrian Chronicles, Oxford, 1993, P. 59

12 – Seven Kalisch, Der quran als ein Dokument des Konsens, in: Markus Groß/ Karl -Heinz Ohlig ( Hg) , Die Entstehung einer Weltreligion IV, Berlin, 2017, P. 792-793

پاپیروس های به خط پهلوی دانشگاه برلین

 

اواخر سال های 80 سده گذشته 40 نامه به خط پهلوی از نیمه دوم قرن 7 میلادی (662 تا 681 ) در یک کتابفروشی کتاب های قدیمی در برلین پیدا شدند. 29 نامه بر روی چرم و 19 نامه بر روی کتان نوشته شده اند. ایران شناسان دانشگاه برلین، پس از اطمینان از اصل بودن، این نامه را برای دانشگاه برلین خریدند. این نامه ها به احتمال زیاد در نزدیکی شهر قم پیدا شده اند و چگونگی ظاهر شدن آنها در کتابفروشی برلین روشن نیست. اما تعداد این نامه ها بیشتر از 40 عدد بوده، چون چند نامه از همین آرشیو در اختیار افراد شخصی است و تعدادی هم در دانشگاه برکلی (آمریکا) نگهداری می شوند.

در پاپیروس شماره 3 این متن مشاهده می شود

پاپیروس شماره 3     

             آوانگاری پاپیروس شماره 3 :

در سطر 3 ماه تیر سال  31 ( سال یزدگردی) نوشته شده که برابر است با سال 662 میلادی.

در سطر 6 دستور سازماندهی 1000 نفر داده شده.

در سطر 8 واژه“ خْوَداى ایران “، یا فرمانروای ایران دیده می شود.

 به نقل از ایلیا یاکوبوویچ، پژوهشگر زبان های فارسی و هندی در دانشگاه ماربورگ آلمان، “معلوم نیست که منظور نویسنده از واژه “ خْوَداى ایران “ ( فرمانروای ایران) مسلمانان جدید هستند یا ساسانیان”. (1 )

Particularly intriguing is the mention of xwadāy ī Ērān “lord of Iran” in Document 3, whom one is apparently requested to support with a large number of men (p. 15). Is this is a reference to new Muslim authorities or to the old Sasanian dynasty that still claimed loyalty of some of its former subjects

این زبان شناس ادامه می دهد : “با وجود اینکه بیشتر این پاپیروس ها در نیمه دوم قرن 7 نوشته شده اند، یعنی بعد از حمله اعراب به ایران، به بودن اعراب مسلمان در ایران اشاره ای نشده است و دستگاه اداری ساسانیان همچنان به کار خود ادامه می داد”. (2)

The documents are dated to the interval of the years 30 and 49, presumably of the Yazdegerd era starting in 632 a.d., which places them in the second half of the seventh century a.d., in the period after the Arab conquest of Iran. Palaeographic data do not contradict this dating, while radiocarbonan alysis broadly confirms it (p. xv). It is therefore remarkable that the published texts appear to make no reference to the Arab presence in Iran (cf. the Bactrian documents of the eighth century a.d., which frequently mention the Arabs). One remains under the impression that the old Sasanian administration continued for a while to function essentially independently from the new structures installed by the occupiers

تورج دریایی، تاریخ نویس ایرانی مقیم امریکا، به یکی از پاپیروس ها که در دانشگاه برکلی نگهداری می شود اشاره می کند:

“اما اکنون با یافتن این نامه‌ها همه چیز دگرگون شده است. برای مثال، محتوی یکی از آن‌ها درباره یک شاکی از یک آهنگر است. این آهنگر (اسپرگر) قرار بود سپری بسازد. ولی نتوانسته به قول خود عمل کند. حال آهنگر قول داده است که اگر سپر را سر زمان پس ندهد، دو سپر برای اسپهبد منظقه هلیگ (اسپهبد خراسان) بسازد. … در نامه‌ای دیگر ما درباره اسپهبد آن ناحیه خبر پیدا می‌کنیم . این نکته بسیار مهم است. چون باید پرسید که یک اسپهبد در دو قرن اول هجری، زمانی که قرار است مسلمانان بر فلات ایران حکمرانی کنند چه می‌کرده است. پس چطور است که ما یک اسپهبد داریم و مردمی که برای او و سربازان سپر می‌سازند؟ … “. (3 )

و با توجه به اینکه عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت یادآوری می کند که ایرانیان در دوره بنی امیه (دورانی که این پاپیروس ها نوشته شده اند ) اجازه ساختن سلاح را نداشتند:

” موالی نمی توانست به هیچکار آبرومندی بپردازد. حق نداشت سلاح بسازد و بر اسب بنشیند” ( 4)

 این پاپیروس ها برای تاریخ شناسان سنتی (  تورج دریایی و …) مسئله ساز شده اند، چون این پژوهشگران بر این باور هستند که در نیمه دوم قرن 7 اعراب مسلمان پس از حمله به ایران “بر فلات ایران حکمرانی” می کردند و صورتیکه این پاپیروس ها نه فقط اشاره ای به بودن اعراب مسلمان در ایران نمی کنند، بلکه خبر از ساختن یک سپر برای اسپهبد خراسان را می دهند. از طرف دیگر در سال 662 معاویه با عنوان امیر المومنین به خط پهلوی در داربگرد فارس به نام خود سکه ضرب می کند، به این معنی که اعراب در زمان نوشته شدن این پاپیروس ها در ایران بودند و حکمفرمایی می کردند. 

اسلام شناس آلمانی کرت بانگرت (Kurt Bangert ) اشاره می کند : “ اگر ما به سکه ها مراجعه کنیم اصل و نسب معاویه از جنوب عربستان نبود، بلکه از ایران بود “:

Gehen wir allein von der Numismatik aus, müssten wir die Herkunft Muʿāwiyas nicht in  Südarabien, sondern in Persien zu verorten haben. (5)

اما اگر معاویه یک عرب ایرانی بود (عرب ساسانی ) دیگر ضرورتی نبود از اعراب در این پاپیروس ها نام برده شوند.

————————————————–

1 –  Ilya Yakubovich, in: Journal of the American Oriental Society 132.1 (2012), P. 116

2 – Ilya Yakubovich, in: Journal of the American Oriental Society 132.1 (2012), P. 116 

3 – https://www.khoorna.com/150288/بازخوانی-دو-قرن-سکوت-در-نامه%E2%80%8Cهای-تبرس/?fbclid=IwAR0sueK1GMO9haXLgGO8jUPNVuD1knKsTViE-9s3J6rjv9HXLTfTjkfiS2k

 عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص. 74 – 4

5 – Kurt Bangert,, Muhammad, Wiesbaden, 2016, P. 802

—————————

متخصص زبان پهلوی دانشگاه برلین دکتر دیتر وبر این پاپیروس ها را در یک کتاب (به زبان آلمانی ) جمع آوری و منتشر کرد:

Dieter Weber: Berliner Pahlavi – Dokumente, Zeugnisse spätsassanidischer Brief – und Rechtskultur aus frühislamischer Zeit, 2008

چرا زبان ما عربی نشد

اما چرا زبان ما ،بعد از حمله اعراب، مانند زبان مصری ها، سوریه ها، عراقی ها و …، عربی نشد؟ برای بیشتر پژوهشگران ایرانی تغییر نکردن زبان فارسی به علت مقاومت (فرهنگی ) ایرانیان در مقابل اعراب بود. اما نخست این پرسش مطرح است که آیا اعراب مسلمان به ایران حمله کردند و آیا حکمرانان عرب در ایران قصد داشتند زبان فارسی را عربی کنند
اخبار حمله اعراب به ایران را باید به دو دسته تقسیم کرد:
اول اخبار تاریح نویسان ایرانی (طبری ) و عرب ( بلاذری و…. ) است که حدود 150 تا 200 سال بعد (در قرن 9 )، بدو ن ارائه یک سند، به جنگ های قادسیه و نهاوند اشاره کرده اند و دوم اخبار تاریخ نویسان هم زمان (قرن 7 ) از این جنگ ها است
از تاریخ نویسان هم زمان فقط سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن 7، به این دو جنگ اشاره کرده است و به همین علت برای بیشتر پژوهشگران ایرانی و غربی اخبار تاریخ سبئوس از جنگ ها ایران با اعراب معتبر و حقیقت هستند
تاریخ نویس ایرانی مقیم آمریکا، تورج دریایی، در کتاب خود „ایران ساسانی. صعود و سقوط یک امپراتوری „به جنگ قادسیه اشاره می کند که در سال 636 ساسانیان به فرماندهی رستم از اعراب مسلمان شکست خوردند و تیسفون سقوط می کند:

In 636 CE at the Battle of Qadisiyya the Sasanians under the leadership of Rustam were defeated and the capital, Ctesiphon, fell to the Arab Muslims ( 1

دریایی برای تایید نظریه خود به تاریخ سبئوس (Sebeos ) ارجاع می دهد.اما سبئوس، منبع خبری دریایی، نه اشاره ای به قادسیه کرده است و نه از اعراب مسلمان نام برده است، سبئوس به ارتش اسماعیل اشاره کرده و نه به اعراب مسلمان :

Then the army of Ismael, which had gathered in the regions of the east, went and besieged Ctesiphon (2)

اعراب در دوران قبل از اسلام نیز اسماعیلی ها نامیده می شدند و جنگی که سبئوس به آن اشاره کرده در محل حیره بوده و نه در قادسیه.

the village called Hert,ichan

سبئوس از جنگ نهاوند نیر نام نبرده، بلکه اشاره به جنگ در سرزمین مادها کرده. به نقل از سبئوس این جنگ در نخستین سال پادشاهی پادشاه کنستانتین و دهمین سال پادشاهی یزدگرد سوم، یعنی در سال 642 میلادی، اتفاق افتاده است. تعداد سپاهیان ایران شصت هزار نفر بود و سپاه اسماعیلی ها چهل هزار تن و جنگ در سرزمین مادها بود. این جنگ سه روز ادامه داشت. هر دو طرف بسیار کشته دادند تا آنکه به ایرانیان خبر رسید که سپاهی از اسماعیلی ها به یاری آنها می آید. ارتش ایرانیان با شنیدن این خبر شبانه گریخت.

It happended in the first year of Constans king of the Greeks, and in the tenth year of Yazkert king of the Persians, that the Persian army of 60,000 fully armed man asembled to oppose Ismael. The Ismaelites put in the field against them 40,000 armed with swords. and they joind battle with each other in the province of Media. For three days the battle continued, while the infantry of both sides diminished. Suddenly the Persian army was informed that an army had come to the support of the Ismaelites. The Persian troops fled from their camp all through the night ( 3)

سبئوس از 60000 سپاهی ایران نام برده، اما بعید به نظر می رسد که ایرانیان می توانستند بعد از شکست های متوالی در جنگ ها با بیزانس در سال های 622 ( در ارمنستان )، 627 ( در نینوا ) و نابودی ارتش ساسانیان و بعد از شکست دیگر در قادیسه ( 636) دوباره در نهاوند (642 ) این تعداد سرباز را در مقابل اعراب بسیج کنند. همچنین تعداد 40000 سرباز ارتش اعراب در نهاوند نیز باور کردنی نیست.
دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن اشاره می کنند :
این ادعای اسلام شناسان سنتی که در شبه جزیره عربستان قبایل متعدد عرب زندگی می کردند که پس از پذیرفتن اسلام با یک دیگر متحد شدند و با هزاران جنگجو به کشور های مجاور حمله کردند حقیقت تاریخی را بیان نمی کند. بیشتر سرزمین شبه جزیره عربستان ( به جز قسمت جنوبی آن ) پرجمیعت نبود و همین ساکنان کم این مناطق، در هر دوره تاریخی هم، در نهایت فقر زندگی می کردند:

The Muslim traditions depict the Arabian Peninsula as filled with roaming nomadic tribes who, after conversion to Islam, supplied thousands of warrios for the conquest of al-Šām, Iraq, and Egypt. This view dose not beare close scrutiny. Most of the peninsula ( excluding of course its southern coastal region ) is a parched desert which, judging from the material remains so far discovered, was never densely inhabited and whose population was not only sparse but extremely poor by any standard at any historical time. ( 4

از طرف دیگر کتاب „تاریخ سبئوس“ به دستخط خود نویسنده (از قرن 7 ) در دست نیست، یگانه نسحه تاریخ  سبئوس سه قرن بعد و یا شاید باز هم دیرتر (قرن 11 ) رونویسی شده است.

that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004: if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote. ( 5

چون نویسنده تاریخ سبئوس ناشناس است این تاریخ شهرت دارد به تاریخ وانمودین سبئوس (pseudo Sebeos )، یا تاریخی که به سبئوس نسبت داده شده. به احتمال زیاد رونویس گر تاریخ سبئوس خبر خود از جنگ های اعراب و ایرانیان را از تاریخ طبری و اخبار تاریخ نویسان عرب که در قرن 9 و 10 انتشار یافته بودند برداشته است. به زبان ساده تر، اخبار تاریخ سبئوس از جنگ های قادسیه و نهاوند معتبر نیستند.
اما اخبار طبری و تاریخ نویسان عرب از این جنگ ها را چگونه می توان توضیح داد ؟
به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن پس از نابودی ارتش ساسانیان و عقب نشینی بیزانس از سوریه و اروشلیم (630) قبایل عرب تنها نیروی های مسلح در مناطق میان رودان بودند. جنگ ها و فتوحات ی که طبری و تاریخ نویسان عرب 200 سال بعد خبر داده اند در واقع دستبرد ها و سرقت های مسلحانه این قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود:

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest. ( 6)

پس اگر اعراب فقط دست به سرقت می زدند و جنگی اتفاق نیافتاده این اعرابی که در سال 642 (سال ضرب سکه اعراب در ایران ) در ایران به قدرت رسیدند از کجا آمده بودند؟ این اعراب از شبه جزیره عربستان به ایران حمله نکرده بودند، بلکه این اعراب ایرانی بودند که قرن ها در ایران زندگی می کردند و توانستند بعد از نابودی ارتش ساسانیان در جنگ ها با بیزانس در ایران قدرت را به دست یگیرند.از چهار خلیفه راشدین هیچ مدرک کتبی ( سکه، سنگ نبشته ، پاپیروس) پیدا نشده است و به درستی مشخص نیست که آیا این خلفای صدر اسلام حقیقی (تاریخی ) بودند و یا غیر حقیقی ( مذهبی). اولین سند کتبی از یک خلیفه عرب سکه ای است از معاویه ( 662 ) که در داربگرد (فارس ) ضرب شده است (سکه ) معاویه لقب امیرالمومنین را به خط پهلوی ( امیری وریوشنیکان ) بر روی سکه خود ضرب کرده است. به نقل از سکه – و ایران شناس آلمانی „فولکر پپ” (Volker Popp) معاویه یک عرب .مسیحی بود که از اماکن مقدس مسیحیان حفاظت می کرد

.Als Christ schützte er ( Muawiya) nattürlich ein christliches Heiligtum. ( 7 )

اسلام شناس آلمانی کرت بانگرت (Kurt Bangert ) اشاره می کند: “ اگر ما به سکه ها مراجعه کنیم اصل و نسب معاویه از جنوب عربستان نبود، بلکه از ایران بود “:

Gehen wir allein von der Numismatik aus, müssten wir die Herkunft Muʿāwiyas nicht in Südarabien, sondern in Persien zu verorten haben. (8)

این امکان نیز هست که ایرانیان مسیحی که در آخر دوران ساسانیان تعداد آنها کم هم نبود به هم آیین های عرب ها ایرانی خود برای دست یافتن به قدرت کمک کردند، چون، به نقل از “فولکر پپ”، برای ایرانیان با به قدرت رسیدن اعراب فقط یک سلسه عوض شد، شاهان ساسانی جای خود را به امیران عرب (ایرانی ) دادند:

In den Augen der Iraner war eine Dynastie ausgewechselt. ( 9)

همچنین سکه های از عبدالملک مروان ( 696 ) در مرو ضرب شده اند (سکه ). بر روی سکه مرو با خط پهلوی نام “ عپدولملیک ی مروانان “ و نه عبدالملک بن مروان دیده می شود. در زبان فارسی „آن“ اول حالت اضافی و „آن“ دوم حالت جمع است، به این معنی که “ مروانان “ یعنی شهروندان مروی، یا افرادی که از مرو هستند. عپدولملیک ی مروانان یک عرب ایرانی و از ساکنان شهر مرو بود. نویسندگان عرب و ایرانی ( طبری ) پدری را با نام مروان جایگزین شهر مرو کردند و “عبدالملک بن مروان ” را به عرصه تاریخ فرستادند.
شرق شناس قرن 19 آلمانی „یولیوس ولهازن“ اشاره می کند “عرب ها خودشان را تطبیق داده بودند و احساس داشتند که مانند بومی ها هستند، همانند خراسانی ها شلوار می پوشیدند، شراب می نوشیدند، نوروز و مهرگان را جشن می گرفتند. “

Die Araber akklimatisierten sich, sie fühlten sich mit den Landeskindern eins in der gemeinsamen Provinz, als Churasanier. Sie trugen Hosen wie die Iranier, tranken Wein; feierten Neuruz und Mihrigan. (10)

عربی نشدن زبان ما ایرانیان، بعد از به قدرت رسیدن اعراب در ایران، به علت مقاومت فرهنگی ایرانیان نبود، بلکه به علت ایرانی بودن این اعرابی بود که قرن ها در ایران زندگی می کردند و علاقه ای هم نداشتند زبان عربی را جایگزین زبان فارسی کنند، چون به امکان خیلی زیاد این اعراب ایرانی به زبان فارسی تسلط داشتند.


1 – Touraj Daryaee. Sasanian Persia, The Rise and Fall of an Empire, Published in 2009 by I.B.T Tauris & Co Ltd, London , P. 37
2 – Thomson and Howard- Johnston, Armenian History attributed to Sebeos I, translated, with notes, by R. W. Thomson and Howard- Johnston, Liverpool University Press, 1999, P. 98
3 – Thomson and Howard- Johnston, Armenian History attributed to Sebeos I,
4 – Yehuda D. Nevo und Judith Koren: Crossroad to Islam, Amherst / N.Y 2003, P. 67
5 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 230
6 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 100
7 – Volker Popp, in Karl – Heinz Ohlig, Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 45
8 – Kurt Bangert,, Muhammad, Wiesbaden, 2016, P. 802
9 – Volker Popp , in Karl – Heinz Ohlig, P. 52
10 – Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1960 , P. 307

 

 

استعمارگری و دموکراسی در کشور های اسلامی

گفتمان ها در باره رابطه اسلام با اسلامگرایی (تروریسم ) در جوامع غربی ادامه دارد. این گونه گفتمان ها بیشتر از یک دیدگاه مذهبی این رابطه را تحلیل و موشکافی می کند، به این معنی که آیا اسلام طبیعتا خشن و سرکوبگر است و یا برعکس اسلام واقعی صلجو و مدار است. پیروان اسلام مدارا، یا اسلام واقعی، برای اثبات نظریه خود به بعضی از سوره های قران و حدیثی ها اشاره می کنند که متن آنها صلح آمیز است و اسلامگرایان هم از همین روش استفاده می کند، اما از سوره های نام می برند که محتوی آنها زور و حشونت است. بدین ترتیب نظریه هر دو گروه ،اسلام مدارا و اسلام خشونت، درست است: اسلام هم زور است و هم تسامح و به همین علت این گونه گفتمان ها که کدام اسلام واقعی است به نتیجه ای نمی رسند. با همین دوگانگی نیز کمونیست ها مواجعه بودند و هستند که ایا جنایت های استالین و مائو ربطی به تئوری مارکسیم نداشت، یا اینکه رهبران احزاب کمونیست روسیه و چین مارکسیسم واقعی را اعمال کردند و با توجه به اینکه مارکس ترور انقلابی را برای پیشبرد اهداف انقلاب لازم می دانست: ” فقط با ترور انقلابی می‌توان هم  روند درد مرگ جامعه قدیم را کوتاه کرد و هم درد تولد جامعه جدید را ” ( 1

اما چرا ما امروز در یشتر نقاط دنیا با یک اسلام خشن روبرو هستیم ؟ برای پاسخ به این پرسش نباید ما به گفته های محمد ( حدیث ها ) و یا به قران مراجعه کنیم که در واقع یک بحث وآژه شناسی است و بدون نتیجه، بلکه ما باید واقعیت موجود اسلام در کشور های اسلامی (47 کشور ) را بررسی کنیم. منظور از واقعیت موجود اسلام موقعیت دموکراسی در این کشور ها است و اینکه آیا استعمارگران غربی روند دموکراسی در سرزمین های مستعمره را تقویت کردند، یا نه

استعمارگری و میزان دموکراسی در کشور های اسلامی:

تونس از سال 1881 تا 1956 ( 75 سال) مستعمره فرانسه بود و سنگال از قرن 15 مستعمره بود: اول پرتقالی ها، بعد هلندی ها و در سه قرن آخر فرانسوی ها بر این کشور مسلمان در غرب آفریقا حکمفرمایی کردند. لیبی از سال 1911 تا سال 1951 ( 40 سال ) مستعمره ایتالیا بود، عراق از سال 1917 تا 1932 (15 سال ) مستعمره انگلیس و سوریه از سال 1923 تا 1946 ( 23 سال ) مستعمره فرانسه بود، ایران و عربستان سعودی در هیچ زمانی مستعمره نبودند. شرایط دموکراسی در کشور های که مدت زمان بیشتری مستعمره غرب بودند ( تونس و سنگال ) به مراتب بهتر است از کشور های که مدت کمتری مستعمره بودند ( لیبی، عراق و سوریه ) و همچنین از کشور های که مستعمره نبودند ( ایران و عربستان سعودی ). حکومت های خشن مذهبی در دو کشوری مشاهده می شوند که هیچ وقت مستعمره نبودند (ایران و عربستان ). کشور های استعمارگر، چه خود می خواستند، یا نمی خواستند، ارزش های دموکراسی غربی را با خود به این کشور های اسلامی آوردند و هر چه مدت زمان استعمار بیشتر ارزش های دموکراسی غربی ( آزادی زنان، آزادی فردی و … ) بیشتر در این کشور ها اسلامی تثبیت شدند. 

حالا نگاه کنیم به دو جزیره در اقیانوس هند که مستعمره بودند: “ماریتیوس” بودیست و “مالدیو” سنی مذهب.

هر دو جزیره مستعمره بودند، ماریتیوس مستعمره فرانسه و انگلیس و مالدیو از سال 1887 تا 1968 تحت حفاظت انگلیس ( protektorat ). در ماریتیوس بودیست ها در اکثریت هستند و اقلیت های مسلمان و مسیحی از آزادی کامل برخوردارند. سه بار در ماریتیوس نخست وزیر یک مسلمان بود و نحست وزیر آخری ،از سال 2015 تا 2018، یک زن شیمی دان مسلمان. در مالدیو سنی ها در اکثریت هستند و قانون شریعت اجراء می شود. اقلیت های مذهبی هیج حقی در این جزیره ندارند. جزیره ماریتیوس با اکثریت بودیست سیستم دموکراسی دارد و مالدیو با اکثریت سنی قانون شریعت دارد و هر دو جزیره در اقیانوس هند قرار دارند. این دو جزیره به خوبی ظرفیت قبول کردن ارزش های دمکراسی در ادیان مختلف ( اسلام و بودیست ) به نمایش می گذارند ( 2

——————————————————-

  مارکس جلد ۵، صفحه ۴۵۷، بزبان آلمانی – 1   

2 – Ruud Koopmans,Das verfallene haus des Islam, München, 2020