تاثیر فرهنگ یونان بر مسیحیت

مسیحیت از‌ همان بدو پیدایش تا به امروز ( بیش از دوهزار سال ) موفق نشد خود را از فرهنگ یونان جدا کند، سیاست و هنر کفار یونانی برشانه‌های مسیحیان سنگینی می‌کرد. بخصوص اروپایی‌ها نتوانستند خود را از زیر این بار آزاد کنند. اولین انجیل و دیگر نوشته‌های دوران اولیه مسیحیت به زبان یونانی نوشته شده بودند ( نقل شده است که نیچه پس حواندن انجیل به زبان یونانی و مشاهده اشتباه هات زیاد زبانی در این متن گفته است: » از قرار معلوم خدا به زبان یونانی تسلط کافی نداشته است » ). بخصوص فلسفه ( نخست پلاتون و بعد ارسطو ) و هنر یونان ( منظومه هومر ، تراژدی و مجسمه سازی ) ذهنیت مسیحیان اروپایی را تحت تاثیر خود قرار داده است.

مسیحیان، برخلاف یهودیان و مسلمانان، یک رابطه آزاد و بدون اجبار با پیکر و اندام برهنه دارند. نقاشی‌های نقاشان دوران رنسانس که اندام برهنه مدل‌های خود را به نمایش گذاشته‌اند بخوبی این سنت یونانی را نشان می‌دهند. کلیسا نتوانست، یا نخواست نقاشان را از نقاشی پیکر‌های برهنه منع کند. یونانیان ۲۴۰۰ سال پیش با واژه دموکراسی آشنا بودند. در قرن ۵ قبل از میلاد دو پدیده ( منحصر به فرد ) پا به عرصه تاریخ گذاشتند: شکل گرفتن یک فرم جدیدی از دولت ( دولت دموکراسی ) و نمایان شدن یک نوع جدیدی از ادبیات ( تراژدی – کمدی ). این دو پدیده تا به امروز ذهن ما را بخود مشغول کرده‌اند. هرکدام از این دو، فرم دموکراسی دولت و تراژدی، به تنهایی برای خود منحصر به فرد نبودند، بلکه پدیدار شدن همزمان و رابطه این دو با یک دیگر یک رویداد استثنایی در تاریخ بشر است. تراژدی، برخلاف منظومه ( داستان‌های حماسی )، گذشته را بازتاب نمی‌کرد، بلکه این نوع جدید ادبیات مسائل روز دموکراسی آتن را به صحنه آورد. با اینکه حامعه آتنی قرن ۵ قبل از میلاد سکولار و مدنی ( جامعه مدنی ) بود، اما ساختار این جامعه اختلاف زیادی داشت با دولت‌های دموکراسی امروزه در کشور‌های اروپایی و آمریکای شمالی ( دموکراسی آتنی تفکیک بین قوه‌ها را نمی‌شناخت – اعضای قوه مجریه از حق رای در دادگاه‌ها برخوردار بودند ). ترکیب و مضمون تراژدی‌های که امرور به نمایش گذاشته می‌شوند تشابه زیادی داردند با نوع آتنی آن. کمدی نویس قرن 5 یونان ، آریستوفان، در جشن های که مناسبت خدای دیونیسوس هر ساله در آتن برگزار می شد سیاستمداران و روشنفکران ( سقراط ، ائوریپیدس ) را در تئاترهای خود به نوعی مضحک نشان می‌داد. مدل کمدی‌های ( کاباره ) که امروز طنزآمیز مسائل سیاسی روز را نشان می‌دهند نمایشنامه‌های قرن ۵ یونان هستند. در گشایش یکی از نهاد‌های پارلمان اروپا در بروکسل ( سال ۲۰۰۰ ) رئیس مجلس جلسه را با یک نقل قول از سیاستمدار و فرمانده ارتش قرن ۵ یونانی، از پریکلس ( Pericles )، افتتاح کرد. این سیاستمدار یونانی بر مزار کشته شدگان سربازان یونانی در جنگ با اشپارتا گفته بود که ” اسم قانون اساسی که ما داریم دموکراتی است ، چرا که دولت ما را اکثريت و نه اقليت تعيين می کند “. مسیحیان اروپایی آزادی‌های فردی در اولین حکومت دموکراسی در دنیا ( دموکراسی آتن در قرن ۵ قبل از میلاد ) را فراموش نکرده بودند. نه فقط آزادی‌های فردی، بلکه پیروی شهروندان از قانون نیز یک رسم یونانی بود. خشایارشا در حمله به یونان با این دو پدیده ( آزادی فردی و پیروی از قانون ) روبرو شد. برای خشایارشا قابل قبول نبود که چگونه سربازان یونانی که از نظر تعداد کمتر از سپاهیان ایران بودند و بدون آنکه کسی ( حاکم یا رهبری ) آن‌ها را مجبور کند آماده بودند علیه ایرانیان بجنگند. پادشاه فراری اشپارتا ( Damaratos ) که به دربار خشایارشا پناه برده بود به شاه ایران می‌گوید که » اشپارتایی‌ها از یک قانونی پیروی می‌کنند که به آن‌ها اجازه نمی‌دهد، هر چقدر هم که تعداد سربازان دشمن زیاد باشد، میدان نبرد را ترک کنند ». پادشاه فراری اشپارتا ادامه می‌دهد که سریازان اشپارتایی از قانون می‌ترسند و نه مانند سربازان ایرانی که از شاه وحشت دارند. هرودت خبر می‌دهد که خشایارشا بعد از شنیدن این گفته پادشاه فراری اشپارتا که قبل از جنگ ایران با یونان بیان شده بود فقط با یک لبخند پاسخ داده است. آزادی مذاهب که ما امرروز در اروپا شاهد آن هستیم نیز یک میراث یونانی است: پولس ( Paulus ) توانست آزادانه در یونان (۲۰۰۰ سال پیش ) برای مسیحیت تبلیغ کند و در صورتیکه این کار برای یک یونانی در اروشلیم امکان نداشت. شاید قضاتی که قانون آزاد بودن همجنسگرایی را در قرن گذشته تصویب کردند از گفتمان پلاتون در » سیمپوزیم ( symposium ) » اطلاع داشتند ( در این گفتمان پلاتون همجنسگرایی مورد بحث قرار می‌گیرد ). تک همسری نیر یک رسم یونانی است که از زمان هومر ( Homer ) – قرن ۸ قبل از میلاد – این نوع ازدواج در یونان مرسوم بوده است. هومر در منظومه ادیسه از چگونی زندگی  Laertes ، پدر اودیسئوس، خبر می‌دهد. به نقل از این شاعر یونانی، پدر اودیسئوس برای کمک به کار خانه همسرش یک خدمتکار جوان ( زن ) استخدام کرده بود. Laertes ارزش و اهمیت زیادی برای خدمتکار خانه قائل بود. احترام Laertes به خدمتکار همانند احترام او به همسرش بود. اما هیچوقت Laertes سعی نکرد یک رابطه جنسی با خدمتکار خانواده برقرار کند. در صورتیکه تورات در بخش اول (سفر پیدایش) از چند همسری یعقوب، پیغمبر یهودیان، خبر می‌دهد. یعقوب، برحلاف پدر اودیسئوس، با دو زن ازدواج کرده بود ( خواهران راحیل و لبه ). یعقوب نه فقط از دو همسرش فرزند داشت، بلکه دو خدمتکار خانواده نیز از یعقوب صاحب فرزند شدند. این دو کتاب، منظومه ادیسه و تورات تقریبا همزمان ( قرن ۸ فبل از میلاد ) نوشته و یا بیان شده‌اند. مسیحیان، برخلاف یهودیان و مسلمانان، تک همسری را انتخاب کردند. در تراژدی‌های ائوریپیدس ( Euripides ) – تئا‌تر نویس یونانی قرن ۵ قبل از میلاد – نیر می‌توان تفاوت بین فرهنگ‌های غرب و شرق را مشاهده کرد. ائوریپیدس در تراژدی مدئا (Medea ) یک بحران زناشویی را به نمایش می‌گذارد. Jason، شوهر مدئا، تصمیم می‌گیرد از همسر خود، از، مدئا ، جدا شود و با یک زن جوان‌تر که دختر پادشاه هم است ازدواج کند. به نقل از ائوریپیدس مدئا قبل از ازدواج یکبار زندگی Jason را از مرگ نجات داده بود و با وجود مخالفت خانواده خود با Jason ازدواج می‌کند. پس از ازدواج مدئا از خانواده طرد می‌شود. حال می‌بایست مدئا، با وحود اینکه فداکاری زیادی برای شوهرش کرده بود، منرل و فرزندان خود را ترک کند. مسائل اخلاقی در این ترادژی که با بیرون کردن مدئا از خانه برای تماشاگران مطرح می‌شوند فقط در جامعه ای که در آن‌ سنت تک همسری رایج هستند پیش می‌آیند. اینگونه مسائل اخلاقی را شرق، بعلت عادی بودن تعدد زوجات، نمی‌شناسد. در جامعه شرقی شوهر می‌تواند، بدون ترک زن اول و بدون اینکه با یک مسئله اخلاقی روبرو شود، زن دوم را نیز به خانه بیآورد. نخست همدلی ائوریپیدس در این تراژدی با مدئا است، اما پس از آنکه مدئا تصمیم می‌گیرد، برای انتقام از شوهرش، فرزندان خود را به قتل برساند از محبوبیت قهرمان داستان کاسته می‌شود. در این نمایشنامه که برای اولین بار در سال ۴۳۱ ( قبل از میلاد ) به صحنه آمد مدئا به وابستگی‌های یک طرفه زن به شوهر در زندگی زناشویی اعتراض دارد. مدئا در بخشی از این نمایشنامه ادعا می‌کند که زن در خانواده شرائط سخت تری را باید تحمل کند تا مرد و حتا امکان مرگ هنگام زایمان برای زن به مراتب بیشتر است تا امکان کشته همسر در حبهه جنگ. قهرمان زن ائوریپیدس، مدئا، در این تراژدی همچنین شکایت می‌کند که برای زنان ( در آتن ) آبرومندانه نیست از شوهران خود تقاضای طلاق کنند. بین سال ۴۳۱ ( قبل از میلاد ) که برای اولین بار تراژدی مدئا به نمایش گذاشته شد تا اواخر قرن ۱۹ که جنبش‌های فمینیستی شکل گرفتند یک چنین اعتراضی مانند اعتراض قهرمان تراژدی ائوریپیدس (مدئا ) به وابستگی یک جانبه زن به مرد در زندگی زناشویی شنیده نشده بود. ائوریپیدس در تراژدی دیگری تمایلات جنسی زن را مطرح می‌کند. اسطوره های یونانی که موضوع بیشتر تراژدی‌ها از آن‌ها گرفته شده است به زن‌های اشاره کرده است که برای برقراری رابطه با مرد ابتکار عمل را به دست گرفتند. یکی از این اسطور‌ه ها سرگذشت هیپولوتس ( Hippolytos ) است که ائوریپیدس آن را با همین نام برای اولین بار در سال ۴۲۸ (قبل از میلاد) به نمایش گذاشت. این نمایشنامه برای آتنی‌ها یک شوک بود. فایدرا ( Phaidra )، همسر پادشاه اسطوره ای تسئوس ( Theseus )، بر روی صحنه به ناپسری خود، به هیپولوتس، اظهار عشق می‌کند. هیپولوتس جواب رد به فایدرا می‌دهد. فایدرا، پس از شنیدن جواب رد، خود را می‌کشد. ائوریپیدس در این نمایشنامه همچنین نشان می‌دهد که هیپولوتس نه ققط در رابطه با فایدرا، بلکه اساسا از تماس جنسی خودداری می‌کند. ائوریپیدس در یک نوشته ناتمام یادآور می‌شود : ” افرادی که از خدای عشق دوری می‌کنند فاقد تعادل روحی هستند “. این نظریه ائوریپیدس برای خوانندگان امروزی که آثار فروید را می‌شناسند زیاد ناآشنا نیست. اهداف جنبش‌های فمینیستی امروز، مبارزه علیه نابرابری‌ها در زندگی زناشویی و درخواست مساوات جنسی بین زن و مرد، را ائوریپیدس در قرن ۵ قبل از میلاد در تراژدی‌های خود مطرح کرده است. 

 یکی از اصول سیاست دولت‌های اروپایی پذیرفتن استنباط‌ها ( ارزش‌ها – ایدئولوژی‌ها ) و نظریات مختلف شهروندان است. بر طبق قانون اساسی این دولت‌ها هیچ شهروندی نباید به خاطر اعتقاد داشتن به یک مذهب، یا قبول کردن یک مرام و مسلک مورد تبعیض قرار گیرد. نگرش ( سیستم ارزشی ) دولت‌های غربی به ارزش‌ها و اعتقادات شهروندان نسبی است. در این جوامع هیچ ارزشی بر‌تر از ارزش دیگر نیست و ارزش‌های مختلف در کنار یک دیگر همزیستی می‌کنند. دولت‌های غربی در مقابل ارزش‌ها موجود در جامعه بی‌طرف هستند. کشف و پذیرفتن ارزش‌های مورد قبول  انسان‌ها و آنهم به طور نسبی ( نسبی گرایی ) یک دستاورد یونانی است. پلاتون برای اولین بار (؟) در گفتمان‌های خود ( پروتاگوراس، گرگیاس ) به نسبی گریان که فیلسوف آن‌ها را سوفسطاییان یا سفسطه گریان ( Sophisma ) می‌نامد اشاره می‌کند. پلاتون نظر انتقاد آمیز به سوفسطاییان داشت و معتقد بود که پیروان این نگرش ( این مکتب ) فیلسوف نیستند. برخلاف پلاتون و ارسطو سوفسطاییان در پی دست یافتن به ارزش‌های مطلق نبودند. برای کارل پوپر سوفسطاییان روشنگران زمان خود بودند و پلاتون یک تمامیت خواه. پروتاگوراس پایه گذار روش مخالف و موافق بودن شهروندان با یک نظریه در گفتمان‌ها است که ما امروز در بیشتر مناقشه‌ها و بحث‌ها در رسانه‌های گروهی شاهد آن هستیم (برنامه های Pro و Contra در تلویزیون ). نسبی گرایی پروتاگوراس در همین روش مخالف و موافق به خوبی مشاهده می‌شود که حتی در باره خدا نیز صدق می‌کند: پروتاگوراس به بودن، یا نبودن خدا شک داشت. همین برداشت از بودن یا نبودن خدا باعث شد که پروتاکوراس اعلام کند که » معیار تمام قضیه‌ها، یا جیز‌ها انسان است «. به این ترتیب، به نظر پروتاگوراس، شهروندان  خود باید تصمیم بگیرند و نه خدایان که چه قوانینی در جامعه به اجراء درآیند.

مفهوم زمان در اسلام

 

برای تعیین و درک مفهوم زمان در اسلام باید دو نکته را در نظر گرفت: 

نخست درک و فهم مسلمانان از زمان ( به وجود آمدن دنیا و خلقت انسان ) و دوم  عمل کرد و روش زندگی آنها ( جامعه‌شناسی-  مذهبی ). تاثیر این دو مقوله ( درک مسلمانان از زمان و عمل کرد اجتماعی) بر یکدیگر نه فقط مفهوم زمان در اسلام  را تعریف، بلکه آگاهی و درک مسلمانان از تاریخ (آگاهی تارِیخی ) را نیز مشخص می‌کند. 

بر طبق روایتهای اسلامی ( حدیث ها) خدا اول دنیا را آفرید ( دنیا را ساخت )  و با دستورات بعدی هستی ( انسان ) را خلق کرد. این به این معنی است که دنیا یک سرآغاز دارد ( بر خلاف ایده جاودانی در فلسفه پلاتون که دنیا سرآغازی ندارد ) و آفرینش نیز به طور تسلسلی اتفاق افتاده است ، یعنی خدا از هر لحظه به لحظه دیگر یک آفرینش نو طراحی کرده که پس از ربط این لحظه‌ها آفرینش حالت دائمی پیدا کرد. آفرینش از هر لحظه به لحظه دیگر و ادامه آن به دستور خدا به این معنی است که خدا آینده جهان را چه از نظر فکری و چه از نظر برنامه ای ( عملی ) از هر لحظه به لحظه دیگر تعیین می‌کند. طبق این نظریه (آفرینش ) انسان‌ها در ساخت و طرح ریزی آینده جهان نقشی ندارند. استفاده روزانه لغت “ انشاءﷲ“ به معنای “ هر آنچه خدا بخواهد “ نیز از همین طرز فکر سرچشمه گرفته است. قانون علت و معلول ( سببی ) ارسطو که شامل تمام  قوانین در طیبعت و هستی می شود در اسلام اعتبار ندارد. اما با وجود این اعتقاد که تمام مسائل انسان‌ها را خدا تعیین می‌کند، مسلمانان مسئول اعمال خود هستند و باید در روز قیامت جوابگو باشند.
زمان بین آفرینش و روز قیامت به عنوان تاریخ بشریت در اسلام توسط  قوانین الهی تنظیم شده اند . این قوانین ابدی، غیر قابل تغییر هستند و به زبان عربی به پیغمبر اسلام، به آخرین فرستاده خدا، وحی شده‌اند. ابدی و غیر تغییر بودن قوانین به این معنی است که تاریخ پس از صدر اسلام ( دوران محمد و چهار خلیفه راشدین) از حرکت باز ایستاده ، به انتها ، یا به آخر خود رسیده ( پایان تاریخ ). درست به همین علت، به علت اینکه برای مسلمانان تاریخ دیگر حرکتی ندارد، آن‌ها ( مسلمانان ) نمی‌توانند تاریخی فکر کنند و آن زمانی که تاریخی می‌اندیشیند خواهان بازگشت به ایده آل‌ها و ارزش‌های صدر اسلام هستند. اما این تاریخی فکر نکردن به این معنی نیست که مسلمانان درکی از زمان حال و گذشته ندارند. زمان حال برای مسلمانان فقط تا این حد اهمیت دارد که آن‌ها بتوانند برای رستگار شدن در آن دنیا اعمال و رفتار خود را که در روز قیامت بازبینی می شوند با ارزش‌های اخلاقی گذشته ( دوران صدر اسلام ) تطبیق دهند. ُبعد و مفهوم اخلاقی دوران صدر اسلام برای مسلمانان خارج از مقوله زمان است، یعنی بدون زمان، ابدی و غیر قابل تغییر است. مسلمانان با یک نگرش اخلاقی ( ارزش های اخلاقی در صدر اسلام ) به دوران گذشته، حال و آینده نگاه می کنند.‌‌ همان نگرش و تصوری که مسلمانان از زمان حال دارند برای زمان آینده نیز صدق می‌کند. زمان حال ( و آینده ) برای مسلمانان در رابطه با آن دنیا معنی و اهمیت دارد و نه برای برنامه ریزی ( برای آینده ) در این دنیا. 
برای مسلمانان زمان فقط در این دنیا اهمیت دارد و آن دنیا بدون زمان است. زمان در آن دنیا شکل مکان نیز به خود می‌گیرد (بهشت، جهنم ) و دائمی است. بدین ترتیب برای مسلمانان زمان و مکان یکی هستند. زمان شامل حال شهیدان نمی‌شود. شهیدان مستقیمآ به بهشت می‌روند و تا روز قیامت صبر نمی‌کنند.
 زمان حال تا روز قیامت به طول می‌انجامد و گذشته یک مقوله زمانی ( تاریخی ) نیست که هر لحظه دور‌تر می‌شود. زمان حال یعنی به تآخیر افتادن روز قیامت.

برخلاف مسیحیان که خود را وارث فرهنگ یونان می‌دانند و تاریخ را تقسیم کردند به دوران باستان ( کلاسیک )، قرون وسطا و عصر جدید ( عصر رنسانس، رفرماسیون، انقلاب صنعتی و علمی ، سرمایه داری، مدرن) اعراب مسلمان فاقد دوره باستان هستند و پیدایش اسلام را سر آغاز تاریخ خود می دانند. عصر جدید ( مدرن ) در کشورهای اسلامی هنوز آغاز نشده. تاریخ مسلمانان فقط از دوران قرون وسطا تشکیل شده است و بدون حرکت است، یعنی مسلمانان ( اعراب ) و همچنین ایرانیان بعد از پذیرفتن اسلام دیگر ملت‌های تارِیخی نیستند ( تاریخ در اینجا به معنی حرکت، تکامل و تغییر هم از نظر فکری و هم از نظر ساختاری ). به طور مثال در دوران زندیه (۲۵۰ پیش ) قانون قصاص در شیراز به اجرا در می‌آمد و امروز نیز این قانون در ایران عملی می‌شود، به این معنی که طرز فکر و بینش قضائی ( حقوقی ) دوران زندیه هنوز در ایران نگذشته، تاریخی نشده. تاریخ در کشورهای اسلامی تشکیل شده است از یک سری حوادث و وقایع و نه یک روند تکاملی.
برخی از تغییرات اجتماعی که در کشورهای اسلامی مشاهده می شوند غربی هستند و این تغییر و تحولات تا حدودی زیادی نیز برخلاف خواسته‌های شهروندان مسلمان به این کشور‌ها تحمیل شده اند ( انقلاب ایران علیه این تحولات غربی در سال ۵۷ شکل گرفت ). ایرانیان اولین ملت مسلمان بودند که علیه غرب ( مدرن ) قیام کردند و حتا نیروهای چپ نیز ضد غرب ،ضد سرمایه داری،یعنی ضد مدرن بودند و هستند .
مخالفان شاه معتقد بودند که رژیم سعی می‌کند فرهنگ غرب را جایگزین فرهنگ سنتی ( اسلامی )کند. در واقع دلایل فرهنگی ( اخلاقی ) باعث بروز انقلاب در ایران شد و نه مشکلات اقتصادی و سیاسی  (فقر و نبودن دمکراسی ). موتور، یا به قول مارکس لکوموتیو، انقلاب ایران را تمایل‌ها و اشتیاق‌های شدید مردم برای رسیدن به دوران صدر اسلام، دوران محمد و خلفای راشدین، به حرکت درآورد.

 

سپاهیان طبری در قادسیه و نهاوند

 die arme tabari

سقوط ساسانیان

 از چپ: اشراف زاده ساسانی (پیاده)، جنگجو سغدی، شاهزاده ساسانی و سواره نظام ساسانی 

  این نقاشی فرار جنگجویان ساسانی از میدان جنگ ( قادسیه ؟ یا نهاوند؟ ) و وضعیت ناامید کننده اشراف  سلسله ساسانیان را به نمایش گذاشته است. به طور قطع نقاش بعد از مطالعه تاریخ طبری و یا تاریخ نویسان عرب این تصویر را نقاشی کرده است.

تاریخ نویسان مسلمان قرن 8 و 9 میلادی اشاره ای دقیق به تاریخ جنگ قادسیه ( 636، 637 یا 638) نکرده اند، اما در عوض طبری دقیقا از تعداد نفرات هر دو سپاه خبر می دهد: ایرانیان صدهزار سپاهی و تعدادی فیل جنگی و اعراب سی هزار جنگجو در جبهه قادسیه در مقابل یک دیگر صف آرایی کرده بودند. در جنگ قادسیه وزیدن یک طوفان شن بسوی سپاهیان ساسانی نیز به پیروزی اعراب کمک کرد. طبری اشاره به یک نامه از پادشاه پوراندخت می کند که در آن حکم فرمانده ای کل سپاه ایران به رستم ابلاغ شده است:

پوران گفت : ” فردا صحبگاهان پیش من آی “
و چون صحبگاه روز بعد رستم بیآمد پوران مرزبانان پارسی را پیش خواند و مکتوبی برای رستم نوشت که کار جنگ پارسیان با توست و جز خدای عز و جل کس فرا دست تو نیست ( تاریخ طبری، جلد 4 ص. 1591 )
پوران دخت، پادشاه ساسانی از ” خدای عز و جل” نام می برد !

هیچکدام از این نامه ها  که طبری ار آن ها خبر داده است (نامه های عمر و ابوبکر به فرمانده های عرب در جبهه های جنگ ) تا به امروز یافت نشده اند. طبق اخبار این تاریخ نویسان نفرات سپاه اعراب در تمام جنگ ها علیه بیزانس و ایران به مراتب کمتر از طرف مقابل بوده و با این وجود همیشه عرب ها پیروز شدند. در جنگ نهاوند، به نقل از این تاریخ نویسان، ایرانیان 150000 هزار جنگجو که تعدای از آنها نیز با زنجیر به یک دیگر بسته شده بودند ( که فرار نکنند ) در مقابل 10000 سپاه اعراب قرار داده بودند. در جنگ با بیزانس اعراب موفق شدند فقط با 25000 هزار سرباز ارتش 200000 نفری بیزانس را در کناره رودخانه یرموک ( مرز سوریه با اردن) شکست دهند. ارتش بیزانس بعد از پیروزی بر ساسانیان در سال 628 (در ” نینوا ” – نزدیکی موصل ) و قرارداد صلح با پادشاه ساسانی، با پوراندوخت، در سال 630 در اروشلیم در اوج قدرت نظامی خود بود. اعراب سوریه از بیزانس در جنگ علیه ایران حمایت کردند. اما شش سال بعد، طبق اخبار نویسندگان مسلمان، این ارتش قدرتمند بیزانس در یرموک از متحدان عرب خود شکست می خورد. بیزانس بعد از قرارداد صلح با ایران از سوریه ، فلسطین و مدت زمانی بعد نیز از مصر عفب نشینی کرد و این مناطق را به متحدان عرب خود سپرد. به زبان ساده تر: جنگی بین بیزانس و اعراب روی نداده است. پس از عقب نشینی بیزانس و نابودی ارتش ساسانی ( بعد از جنگ سال 628 ) درگیری بین طایفه های مختلف اعراب ( درگیری مابین اعراب متحد ایران با اعراب متحد بیزانس ) برای بدست گرفتن قدرت در این مناطق و همچنین تاخت و تاز عرب ها برای سرقت به ایران و سرزمین های بیزانس آعاز گردید. دو قرن بعد طبری و تاریخ نویسان عرب در داستان های ” هزار و یک شب ” خود این درگیری ها بین اعراب و راهزنی عرب ها به سرحدات بیزانس و ایران را به جنگ های قهرمانانه اعراب علیه بیرانس و ایران بر گرداندند. همچنین بعد از  فروپاشی دولت ساسانیان اعراب ایرانی ( اعراب ساکن ایران، نگاه کنید به این لینک: http://www.chubin.net/?p=2093) که پیرو دین مسیحیت بودند، توانستند با کمک اعراب سوریه، بر پادشاهان ساسانی غلبه کنند و بر ایران مسلط شوند. در جنگ خسرو دوم پرویز با بیزانس مسیحیان ساکن ایران از هراکلیوس ( پادشاه بیزانس ) پشتیبانی کردند. باستان شناس اسرائیلی ، Yehuda D. Nevo، اشاره می کند که هراکلیوس ارتش خسرو دوم پرویز را منهدم کرد، اما سازمان اداری دولت ساسانیان آسیبی ندید.(1)  اعراب موفق شدند، در مدت زمانی کوتاه و بدون مواجه شدن با مقاومتی شدید، ایران و بخشی از مناطق بیزانس ( میان رودان، سوریه و مصر ) را تحت تسلط خود درآورند. طبری خبر می دهد که  اعراب در سال 751 در نزدیکی رودخانه تراز ( قرقیزستان ) بر چینی ها  پیروز شدند و در همین سال نیز ابومسلم خراسانی قیام شیعیان در بخارا را سرکوب کرد. خیال پردازی های طبری حد و مرزی  نمی شناسد. طبری برای اثبات اخبار خود حتا یک سند نیز ارائه نداد، اما این تاریخ شناس ایرانی برای تایید خبر های تاریخی خود به طور مکرر از ” منبع موثق ” نام برده است. مهم ترین “منبع موثق” طبری ‘ سیف بن عمر ‘ است که در زمان خلیفه هارون الرشید زندگی می کرده است. اما در اخبار سیف نام یک شاهد که حادثه تاریخی را خود مشاهده کرده باشد دیده نمی شود. آخرین جنگ های ایران با بیزانس (622  و 628 ) را به خاطر بیآوریم. بعد از شکست ساسانیان از بیزانس در جنگ سال 628 و پس از قتل  خسرو دوم پرویز به دست پسر و سپهبد شهربراز و یا مرگ این پادشاه ساسانی در زندان در سال 628 دیگر نه یک ارتشی وجود داشت و نه یک دولت ساسانی پابرجا ( تا تاجگذاری یزدگرد سوم ده پادشاه به سلطنت رسیدند ) که بتواند ایرانیان را در مقابل اعراب بسیج کند. حال سوال این است که چگونه یزدگرد سوم ( تاجگداری 632 ) که در واقع قدرتی نداشت توانست، بعد از شکست خسرو دوم پرویز از بیزانس (628) و فروپاشی سلسله ساسانیان، نخست در جنگ پل (جسر ) در سال 634 در مقابل اعراب ایستادگی کند و بعد از مدت زمانی کوتاه ، به نقل از طبری، در قادسیه ( 636) یک ارتش 100000 نفری، در نهاوند ( 642 ) یک لشگر 150000 نفری و دوباره ( بعد از شکست در نهاوند ) در مسیر راه همدان قزوین سپاهی در مقابل اعراب قرار دهد. به طور قطح طبری 200 سال بعد از فروپاشی سلسله ساسانیان سپاهیان ایران را در قادسیه، در نهاوند و در مسیر راه همدان قزوین در مقابل لشگر اعراب مستقر کرد و نه یزدگرد سوم در زمان سلطنت خود.

1-Yehuda D. nevo , Judith Koren, Crossroads to Islam, New York , 1993, P. 48

 

کمبوجیه و کشیش های مصری

 در سال 525 قبل از میلاد کمبوجیه، پادشاه هخامنشی، به مصر حمله کرد و این کشور را به تصرف خود درآورد. هخامنشیان مصر را ششمین ساتراپ ( استان ) امپراتوری ایران نامیدند. هخامنشیان 125 سال در مصر حکومت کردند. با اینکه مدت زمان حکمفرمایی کمبوجیه در مصر کوتاه بود تاریخ نویسان از جنایات بیشمار این پادشاه هخامنشی در این سرزمین خبر داده اند.

 هرودت و دیودور (Diodor) ، تاریخ نویس یونانی قرن اول قبل از میلاد ، یک تصویر منفی از کمبوجیه به نمایش گذاشته اند. این تاریخ نویسان اشاره کردند که کمبوجیه به مذهب مصریان بی احترامی کرد و یک حکومت ترور در مصر تشکیل داد. به نقل ازهرودت (1) و دیودور (2) کمبوجیه معبدهای مصریان را غارت کرد و آنها را به آتش کشید. همچنین این تاریح نویسان خبر داده اند که کمبوجیه نه فقط خدای مصریان “پتاه” را مسخره کرد و تصویر خدایان دیگر را آتش زد، بلکه این پادشاه همچنین “آپیس” ( گاو مقدس مصریان ) را کشت و جسد فرعون مصر”آماسیس” ( بین سال‌های ۵۷۰ تا ۵۲۶  ) را نیز سوزاند. بر خلاف تاریخ نویسان  یونانی اسناد مصری یک چنین تصویر خشونت آمیزی از کمبوجیه نشان نمی دهند. بیوگرافی “اوجاهورسنت” ، پزشک دربار مصر باستان و کشیش معبد خدای “نایث” ، که به صورت سنگ نبشته ای برروی مجسمه او نوشته شده خبر از شرایط و اوضاع مصر بعد از حمله کمبوجیه را می دهد (3) بر طبق این بیوگرافی، بعد از تسخیر مصر هرج و مرج همه جا را فراگرفته بود و سربازان کمبوجیه با خشونت با مصری ها رفتار کردند. بیوگرافی کشیش همچنین از تخریب، غارت و آتش سوزی پرستشگاه ها خبر می دهد. باستان شناسان لایه های با آثار سوختگی در معبد باستانی “کارناک” مصر و همچنین نشانه های تخریب در اطراف معبد “خنوم” حفاری کرده اند که صحت خبر بیوگرافی کشیش مصری را تایید می کنند. علاوه بر این  یک نامه شکایت آمیز از کشیش  یهودی شهر “الفنتین” از سال 407 به این تخریب ها اشاره کرده است : ” تمام معبد های مصری تخریب شده اند ”. همچنین کشیش “اوجاهورسنت ” ادامه می دهد که به دستور کمبوحیه سربازانی که در معبد “ نایت “ اقامت داشتند این مکان را بعد از شستشو و نظافت ترک کردند. مدت زمانی کوتاه، به نقل از بیوگرافی، بعد از تصرف مصر دوباره آداب عبادت و پرستش در معابد برگزار شد و شرایط زندگی شهروندان مصری به حالت عادی خود بازگشت. این اسناد مصری به درستی نشان می دهند که کمبوجیه کوشش کرد تا آرامش و نظم در مصر برقرار و اجرای مراسم مذهبی نیز برای مصریان امکان پذیر شود. اسناد مصری هیچکدام از اخبار هرودت و دیودور که کمبوچیه خدای مصریان  “پتاه” را مسخره کرده و تصویر های خدایان دیگر را آتش زده را تایید نمی کنند. تاریخ نویس آلمانی” کینیتز” ( Kienitz ) اشاره می کند که کمبوجیه گاو مقدس “آپیس” را نکشت. سنگ نبشته قبر این گاو خبر می دهد که  “آپیس” ، گاو مقدس، در ششمین سال حکمفرایی کمبوجیه ( آگوست 524 ) می میرد و با تشریفات رسمی دفن می شود ( مصری ها فقط یک گاو مقدس را پرستش می کردند ). تاریخ نویس آلمانی اضافه می کند که فبر گاو مقدس را که از سنگ مرمر است کمبوجیه به مصری ها هدیه کرد.(4) همچنین اسناد مصری خبری از آتش زدن جسد فرعون مصر “اماسیس” به دست کمبوجیه را نداده اند. برای بازسازی سیاست کمبوجیه در مصر اسناد مصری به طور قطع معتبر تر از اخبارتاریخ نویسان یونانی هستند. اما این سوال مطرح است که چرا چنین اخبار خصمانه و نادرستی از اعمال کمبوجیه در مصر که تا به امروز نیز درست بودن آنها تایید نشدند منتشر شده اند. به احتمال زیاد منشاء این تصویر منفی از کمبوجیه دستوری است که این پادشاه هخامنشی بعد از تصرف مصر صادر کرد. این دستور که در پشت یک پاپیروس بخط ” ديموطيق – Demotic “ نوشته شده است در موزه ملی پاریس نگهداری می شود. (5) در این دستور کمبوجیه درآمد معابد از فروش چوب را متوقف کرد. در عوض کمبوجیه بخشی از زمین های کناره رودخانه نیل در شمال مصر را در اختیار معابد گذاشت. معابد فقط اجازه داشتند از چوب این مناطق برای مصرف داخلی و نه برای فروش استفاده کنند. اضافه بر این دستور کمبوجیه از تحویل ماکیان به معابد به طور کامل جلوگیری کرد و ارسال احشام را نیز به میزان 50 درصد کاهش داد. همچنین با این دستور درآمد معابد از فروش طلا و نقره هم ممنوع و یا از آن کاسته شد. این دستور فقط به سه معبد اجازه داده بود که مانند گذشته ( در زمان  حکمفرمایی فرعون “آماسیس” ) درآمد های خود را دریافت کنند. یکی از این معابد معبد “منف ( “Memphis ) بود و نام دو معبد دیگر در دستور کمبوجیه ناحوانا هستند. دستور کمبوجیه به طور جدی زندگی مذهبی ( اجرای  مراسم پرستش ) مصریان را دستخوش دگرگونی کرد. با وجود اینکه در زمان حکمفرمایی داریوش اول بخشی از دستور کمبوجیه لغو شد و درآمد معابد افزایش یافت اما از شدت نفرت و دشمنی کشیش های مصری به این پادشاه هخامنشی کاسته نشد. اخبار غرض آمیز و نادرست از سیاست کمبوجیه در مصر را کشیش های که درآمد های خود را در زمان حکومت این پادشاه از دست داده بودند انتشار دادند.

(1) – Herodot III, P. 16-37

(2 ) – Diodor I, P. 46

(3) – Posener, G.: La premiere domination perse en Egypte Recueil d’inscriptions hieroglyphiques, Kairo 1936

(4 ) – Kienitz, F.: Die politische Geschichte Ägyptens vom 7. bis zum 4. Jahrhundert vor der Zeitwende, Berlin 1953       

(5) – Spiegelberg, W.: Die sogenannte Demotische Chronik des pap. 215 der Bibliotheque Nationale zu Paris nebst auf der Rückseite des Papyrus stehenden Texten, Demotische Studien Heft 7 Leipzig 1914, P. 32-33

افسانه دو مارآتن

 “در اینحا باید از خوش نیتی سرنوشت سخن به میان آورد که اسم های ماراتن و سالامیس در خاطره انسان ها باقی مانده اند. در مآراتن و سالامیس مصلحت خرد جهانی (world-mind) در کفه ترازو قرار داشت و نه مصلحت سرزمین پدری “

 ( هگل )

به نقل از هگل و ماکس وبر اگر ایرانیان در مارآتن ، یا در سالامیس پیروز می شدند فرهنگ یونان و در نهایت فرهنگ اروپا مسیر دیگری را طی می کرد . اما هخامنشیان آزادی های فردی در قسمت یونانی آسیای کوچک ( ایونیا ) را محدود نکرده بودند و می توان حتا تصور کرد که اگر ایرانیان در ماراتن و یا در سالامیس پیروز می شدند یونانیان، برخلاف ادعای هگل و وبر، فرهنگ خود را از دست نمی داند.

t€hen soldatena

    جنگجویان آتنی ( Hoplit ) با نیزهای بلند و سپرهای بزرگ در مارآتن    

قرار است به مناسبت دوهزار و پانصدمین (2500) سالگرد شکست ایرانیان در ماراتن امسال ( 31 اکتبر 2010 ) یک مسابقه دو از مارآتن تا آتن برگزار شود. اواسط آگوست و یا اوائل اکتبر سال 490 قبل از میلاد، به نقل از تاریخ نویسان، یک جنگجوی آتنی با تجهیزات کامل نظامی توانست مسافت 42 کیلومتری مابین ماراتن تا آتن را بدود و خبر شکست ایرانیان را به شهروندان آتن برساند. تاریخ نویسان اضافه می کنند که دونده پس از رسیدن به آتن و دادن خبر ” ما پیروز شدیم ” نقش بر زمین می شود و جان می سپارد. هرودت اشاره ای به این دونده مارآتنی نکرده است. تاریخ نویسان اواخر دوران باستان خبر این دونده را داده اند. هیچ سند معتبر تاریخی که از دویدن یک جنگجوی آتنی از مارآتن تا آتن را خبر بدهد در دست نیست، خبر این دونده ساختگی است و واقعیت ندارد. از این دونده یکبار Eukles ،بار دیگر Thersippos و یا Philippides نام برده  شده است . اما به نظر می رسد که این خبر صحت داشته باشد که یک قاصد آتنی برای درخواست کمک از اسپارتا مسافت 200 کیلومتر از آتن تا اسپارتا را در دو روز طی کرده است. این دونده پس از رسیدن به اسپارتا، برعکس دونده افسانه ای مارآتن، نقش بر زمین نشد و زنده ماند. اسپارتا درخواست کمک به آتن را به علت برگزاری یک جشن مذهبی که تا ظاهر شدن ماه تمام (ماه شب چهارده ) به طول می انجامید رد می کند. ایرانیان بعد از شکست در دشت مارآتن به سوی کشتی ها خود باز می گردند و به طرف آتن حرکت می کنند. سپاهیان آتن در مارآتن که  نگران بودند که ایرانیان با ناوگان دریایی خود را به آتن برسانند و این شهر را تصرف کنند. به همین علت جنگجویان آتنی با شتاب ( سریع ) و با تجهیزات نظامی که حدود 35 کیلو وزن داشتند ماراتن را به سمت آتن ترک می کنند. سپاهیان آتنی زودتر از کشتی های ایرانی به آتن می رسند و به همین علت ایرانیان بعد از مشاهده این سپاهیان در ساحل دریا از حمله به آتن منصرف می شوند. شاید افسانه دو مارآتن که تاریخ نویسان قرن ها بعد از آن خبر داده اند همین مارش سپاهیان آتنی از مارآتن به طرف آتن بوده است.

ایده دو ماراتن جدید از زبان شناس فرانسوی، از Michel Breal ، است که کمیته بین المللی المپیک آنرا قبول کرد. اولین مسابقه دو ماراتن در سال 1896 برگذار شد.

تروتسکی – توجیه یک جنایت

lenien2

یک عکس از راست : کامنف ( Kamenew ) ، لنین و تروتسکی

  در ماه ژوئن 1918 به دستور رهبر شوروی ( لنین ) نیکلای دوم ( آخرین تزار روسیه )، همسر، فرزندان و خدمتکار خانواده تزار در زیر زمین یک خانه مسکونی در شهر ‘Jekaterinburg’ به قتل رسیدند. نام این شهر بعد به ‘Swerdlow’ که دستور قتل خانواده تزار را امضاء کرده بود به Swerdlowsk’ تغییر داده شد. تروتسکی این جنایت را  چنین توجیه کرد:

“انعطاف ناپذیری در محاکمه سریع تزار و حکم اعدام به دنیا نشان می دهد که ما جنگ حود را بدون  رحم و ترحم ادامه می دهیم و از هیچ چیز وحشت نداریم. اعدام خانواده تزار واجب بود : نه فقط برای اینکه دشمن را بترسانیم و او را از دل و جرات بی اندازیم، بلکه همچنین افراد خودمان را تکان دهیم و بیدار کنیم. با اعدام خانواده تزار ما به پیروان خود این پیام را فرستادیم که دیگر راه برگشت وجود ندارد، یا پیروزی مطلق (بلشویک ها )، یا نابودی به طور کامل ( نابودی بلشویک ها – نویسنده). لنین به روشنی این مسئله ( فرمان قتل سریع حانواده تزار )  را تشخیص داده بود. “

یک ماه بعد از قتل خانواده تزار خواهر همسر نیکلای دوم و دیگر اعضای خاندان تزار را به راهرو زیرزمینی یک معدن انتقال می دهند و با نارنجک معدن را منفجر می کنند. اما تمام اعضای خاندان تزار در معدن فوری کشته نشدند. یک دهقان خبر می دهد که ساعت ها بعد از انفجار نارنجک صدای آواز های کلیسا از معدن بگوش می رسید. در سال 1940 تروتسکی در تبعید بدست جاسوسان انعطاف ناپذیر استالین به قتل رسید و کامنف در سال 1936 اعدام شد.

یهود ستیزی نیچه در کتاب ” چنین گفت زرتشت “

 نیچه در نامه ی از به فروش نرفتن کتاب “چنین گفت زرتشت” گله و شکایت می کند. نیچه در این نامه همچنین خبر می دهد که فقط صد نسخه از این کتاب به فروش رفته است و ” این صد نسخه را پیروان واگنر ( موسیقی دان ضد یهود آلمانی – نویسنده ) و ضد یهودیان خریده اند. ” 

فیلسوف در این کتاب که در ایران نیز خوانندگان زیادی دارد بدترین توهین ها را به یهودیان کرده است. نیچه نظر خود را در باره یهودیان در کتاب “چنین گفت زرتشت” چنین بیان می کند : ” آن چیز رایج و متداول ملقمه ای است از اراذل، در این ملقمه هم چیز درهم و برهم است, مقدسان و پست فطرتان، اشراف زادگان و یهودیان و تمام حیوانات از کشتی نوح.” ( چنین گفت زرتشت – بخش 4، گفتگو با شاهان) اصطلاحات ( ناسزها و دشنام ها ) ضد یهودی در این کتاب بطور مستقیم به یهودیان نسبت داده نشده است، اما خوانندگان قرن 19 خیلی زود متوجه شدند که منظور فیلسوف از ” لاشخوران، دزدان و جمع کنندگان لباس های کهنه” یهودیان هستند. ( چنین گفت زرتشت – بخش 4 ، گدا اختیاری ). برای فیلسوف یهودیان آت و آشغال فروش هستند: ” این زائد ها ثروت انبار می کنند و فقیر تر می شوند و قصد رسیدن به قدرت را دارند، خیلی فقیرند این پول دار ها. “( چنین گفت زرتشت – بخش 1، بت های جدید)  فیلسوف همچنین معتقد بود که مطبوعات در اختیار یهودیان است : ” نگاه کن به این زیادی ها ( زائد ها )! همیشه مریض هستند این زیادی ها، زرداب خود را استفراغ می کنند و اسم آنرا می گذارند رورنامه.” ( چنین گفت زرتشت – بخش 1، بت های جدید) نیچه این روزنامه نویسان (یهودی ) را ” اراذل ” می نامد. در بحش 2 کتاب ( از اراذل ) زرتشت جواب می دهد: ” آه، از فرهنگ خسته شدم ، وفتی که دیدم اراذل با فرهنگ هستند.” نیچه حتا ادعا می کند که یهودیان ” رتیل ” هستند و فیلسوف یقین داشت که این ” رتیل ها ” حس و روحیه  انتقام جویی دارند. ( چنین گفت زرتشت – بخش 2، از رتیل ها ) برای نیچه روم سزار بعد از پذیرفتن دین مسیحیت ( قرن 4 ) دیگر روم سابق نبود: ” روم به یک جهارپا ( حیوان ) نزول کرد” ( نیچه فرقی مابین مسیحیت و دین یهودیان نمی گذارد و برای فیلسوف حتا “مسیح از یهودی ها هم یهودی تر است” – علم شاد ) و فیلسوف حتی ادعا می کند که “خود خدا یک یهود هست.” ( چنین گفت زرتشت – بخش 4 ، گفتگو با شاهان ) فیلسوف همچپنین معتقد است که نه فقط روم را ، بلکه غرب را  هم یهودیان نابود کردند و این نابودی زمانی شروع شد که امپراتوری روم دین مسیحیت قبول کرد. نیچه یک قدم نیز فراتر می گذارد و ادعا می کند که با دین یهودیت خصوصیت های اریستوکراتی که در یونان باستان و روم مرسوم بودند از بین رفتند و فرهنگ، یا منش بنده گی و نوکری ( بنده خدا بودند در دین یهودیت و مسیحیب ) چایگزین آنها شدند. در کتاب ” ضد مسیحی ” فیلسوف توصیه می کند که از ” معاشرت با اولین مسیحیان و یهودیان لهستانی به علت بوی بد آنها باید پرهیز کرد “. نیچه کتاب ” چنین گفت زرتشت ” را به سبک ( به شیوه ) کتاب انجیل نوشته است و فیلسوف امید داشت که کتاب زرتشت جای انجیل را بگیرد. همین سبک یا زبان کتاب “چنین گفت زرتشت “، یعنی سبک انجیلی آن، خود دلیلی بود که یهودستیزان از کتاب نیچه   استقبال کنند. ( در انحیل قید شده است که یهودیان در قتل مسیح دخالت داشتند) همکار سابق نیچه در دانشگاه  Basel ، پروفسور Overbeck ، اشاره می کند بیان ضد یهودی نیچه به مراتب شدید- و قوی تر از بیان دیگر یهود ستیزان است. نیچه که از سیستم برده داری پشتیبانی می کرد و اولین دولت دموکراتی تاریخ، دموکراسی آتنی، را بزرگترین فاجعه برای بشریت نامیده است از زبان پیغمبر انسان دوست ایرانی، از زبان زرتشت، به یهودیان حمله می کند. زرتشتیان ضد یهود نبودند، ضد یهود مسیحیان بودند. نیچه در کتاب “چنین گفت زرتشت” از نام زرتشت برای یهود ستیزی سوء استفاده کرد 

منشاء واژه های خوارج، اباضیان و معتزلین

اسلام شناسان سنتی ادعا می کنند که خوارج اولین فرقه مذهبی در دین اسلام بودند. در جنگ صفین، به نقل از این اسلام شناسان، علی پیشنهاد کرد که خلیفه را داوران تعیین کنند (تعیین خلیفه به حکمیت ). بخشی از جنگجویان که با این پیشنهاد حکمیت موافق نبودند به عنوان اعتراض لشگر علی را ترک کردند و در دهکده ای به نام حروراء ( Harura ) در نزدیکی کوفه ساکن شدند. این گروه که لشگر علی را ترک کردند به خوارج ( آنهایی که به حروراء رفتند ) معروف شدند. 

در اینجا خوارج بر روی پرچم خود نوشتتند که  ” فقط خدا قانون گذار است.” خوارج فقط حکم خدا را قبول داشتند و نه داوران را. به نقل از زبان شناس آلمانی Johnnes Thomas اصطلاح خوارج از زبان ” آرامی – سریانی  گرفته شده است، از وآژه آرامی ‘ hrora ‘ که به آرامی معنی غار را می دهد (1). راهبان منزوی و زهاد ( Asket ) مسیحی سوری که در غار زندگی می کردند به hrora معروف بودند. این واژه آرامی ( hrora ) به عربی، به حروری ( Haruri – از دهکده حروراء ) و بعد به خوارج برگردانده شد. وقایع نامه ای به زبان لاتین ( 741 میلادی) در رابطه با اتفاقات قرن 8 میلادی در اسپانیا از گروهی به نام  arures خبر می دهد که به بدعت گذاران ( مرتدان مسیحی ) شهرت پیدا کرده بودند. در اینجا نیز اصطلاح arures از وآژه آرامی، از Harurya استناج شده است و به معنای غار است. بربر های ( Berber ) شمال آفریقا که با اعراب پس از تسخیر اسپانیا به این کشور آمده بودند به arures  ، به خوارج معروف شده بودند. از قرار معلوم بربرها این سنت غارنشینی زهاد عرب های مسیحی را با خود به اسپانیا آوردند. همچنین در سال 830 موضوع بحث اسقف ها در یک  شورای مشورتی کلیسایی ( council ) مسئله غار نشینان بوده است.(2) در فرهنگ دهخدا واژه حروراء چنین توصیف شده است: “دهی است به کوفه و خوارج حروریه بدین ده منسوب باشند و آن در ظاهر سنگستان کوفه واقع است و خوارج که در امر حکمین علی و معاویة را هر دو بر باطل شمردند، بدین قریه گرد آمدند. و بعضی گفته اند حروراء کوهی است “. به نقل از دهخدا شاید حروراء نام کوهی بوده و نه یک دهکده.

از خوارج دو باره گروه دیگری جدا شد که به اباضیان ( Ibadiyya – abadiyya ) شهرت یافتند. علت جدا شدن اباضیان از خوارج رفتار افراطی خوارج با گناه کاران بود. خوارج معتقد بودند که با گناه کاران می بایست مانند با کافران به طور جدی ( با شمشیر ) برخورد شود. نام مکتب اباضیان از ’ عبدالئه ابن اباض تمیمی ‘ گرفته شده است. همچنین نقل شده است که پیش قدم اباضیان فردی بنام ‘ ابو بلال مرداس ‘ بوده که در اواسط قرن 7 ( میلادی ) در بصره مدرسه اباضیان را تاسیس کرد. اسلام شناسان سنتی اشاره می کنند که در اواخر قرن 7 اباضیان نظریات افراطی خوارج را می پذیرند و به همین علت رابطه خوب اولیه آنها با خلیفه عبدالملک مروان بحرانی می شود. اباضیان مورد تعقیب قرار می گیرند و بخشی از آنها کشته یا زندانی می شوند. عده ای از اباضیان نیز موفق می شوند به عمان فرار کنند ( فرقه اباضیان که به متعصب نبودن معروف هستند هنوز نیز در عمان پیروان زیادی دارد ). اسلام شناس دانمارکی ، Patricia Crone به نامه ای از ” سالم بن ذکوان ” که در نیمه دوم قرن 8 ( میلادی ) زندگی می کرده و  به اباضیان نسبت داده می شود اشاره می کند. اسلام شناس دانمارکی اضافه می کند که از این نامه که به نامه اباضیان معروف شده است چنین بر می آید که ” سالم بن ذکوان”‘ فرقه ای بنام اباضیان و همچنین پایه گذار آن ، ” ابن اباض” ، را نمی شناحته است. ییروان فرقه نکاری که در قرن 8 ( میلادی ) از اباضیان جدا شده بودند به سوال ” ابن حزم ” ، مذهب شناس قرن 11 در اندلیس، در رابطه با پایه گذار فرقه اباضیان جواب می دهند که آنها ( نکاری ها ) نام فردی بنام “ ابن اباض را نشنیده اند ”. (3) زبان شناس آلمانی ،Johannes Thomas ،معتقد است که لغت اباض از زبان آرامی ( ibad ) گرفته شده است و در اصل عباد، به معنی” بنده ها، برده ها ” و عبد به معنی بنده ( بنده خدا ) بوده. لغت عباد به اباض تغییر داده می شود و بعد این لغت اباض را به پایه گذار تخیلی فرقه اباضیان، به ابن اباض، نسبت می دهند ( این تغییر لغت یا عمدی بوده که اباض شبیه عباد نباشد، یا اینکه در ترجمه – در برگرداندن -این لغت از آرامی به عربی اشتباه شده است). عبد، به معنی ” بنده خدا” ، یک صفت، یک مشخصه است و نه یک اسم ( ابن اباض ). این مشخصه ” عباد = بنده گان خدا ” فبل ازاسلام رواج داشته و در تورات و انجیل به آن اشاره شده است ( نگاه کنید به پاورقی 1، صفخه 269 ). در تورات از عیسی به عنوان بنده خدا نام برده شده است و مسیحیان سوری ( سوریه ) به مسیح لقب بنده خدا را داده بودند ( معاویه هم به خود لقب عبدالئه – بنده خدا – داده بود و بر روی اولین سکه های نقره اعراب از سال 641 نیز لقب عبدالئه ضرب شده است). همچنین شهروندان شهر حیره ( پایتخت سرزمین عرب های مسیحی لخمی در میان رودان ) به خود لقب عباد، بنده گان خدا، را داده بودند. به نقل از Gustav Rothstein ،مذهب شناس آلمانی قرن 20 ، عبادیان شهر حیره مسیحی بودند ( النصرانی العبادی ) و 200 سال قبل از اسلام در این شهر زندگی می کردند. (4) اسلام شناس آلمانی ، Elizabeth Savage معتقد است که منشا اعتقادات و باور های مذهبی اباضیان اعتقادات اعراب عبادی ( مسیحی) در شهر حیره بوده است.(5) اما به ادعا  Johannes Thomas  زمینه تفکر های مذهبی فرقه اباضیان را سنت ریاضت کشی ( زهد ) و تارک دنیای مسیحی ( عرب ) و تصوف ایرانی آماده کردند. ( نگاه کنید به پاورقی 1)

 همچنین نقل شده است که گروه دیگری با نام معتزلین از خوارج نیز جدا شده اند. معتزلین معروف بودند که با خرد، عقلانی، مسائل الهیات را بررسی می کردند. به عقیده معتزلین قران خلق شده است و یک کتاب ابدی نیست. به همین علت می توان قران را که برای مردم دوران پیغمبر نوشته شده است دوباره و از دیدگاه های دوران بعدی نیز تفسیر کرد. نقل شده است که شخصی با نام واصل بن عطاء ( وفات 748 ) که شاگرد حسن یصار بصری ( وفات 728 ) بوده است مکتب معتزلین را پایه گذاری کرده است. اسلام شناسان سنتی خبر داده  اند که در یک گفتمان واصل بن عطاء این نظریه خوارج را که گناه کاران بی ایمان هستند رد کرده است. همچنین واصل بن عطاء با دیدگاه حسن بصری که معتقد بود گناه کاران را می بایست لعنت کرد نیز مخالفت ورزیده است. حسن بصری بعد از این مخالفت گفته است که واصل بن عطاء خودش را از دیگران، از ما سوا ( اعتزال ) کرده است ( وجه وصفی اعتزال = معتزل). در داستان های اسلامی لقب معتزلین به آنهای نسبت داده می شود که خودشان را از دیگران جدا کرده اند. اما این ایده معتزلین که قران برای انسان های زمان پییغمبر نوشته شده و از نظر زمانی محدود است به اباضیان نیز نسبت داده شده است. در این رابطه اسلام شناس دانمارکی، Patricia Crone ،دو باره به نامه ” سالم بن ذکوان ” ( نیمه دوم قرن 8 میلادی) که به فرقه اباضیان تعلق داشت اشاره می کند. به نقل از این اسلام شناس دانمارکی ” سالم بن ذکوان ” از این ایده معتزلین ( که قران کتاب ابدی نیست ) نزد اباضیان اطلاعی نداشته است. ( نگاه کنید به پاورقی 3) همچنین نیز نقل شده است که اباضیان هم مانند معتزلین مخالف این نظریه بودند که تمام اتفاقات، چه خوب یا بد، را خدا از قبل تعیین کرده است و  آزادی اراده فرد نقشی در این اتفاقات ندارد. به طور قطع وارد کردن ایده معتزلین به نظریه های اباضیان قرن ها بعد روی داده است. نه فقط بعضی نظریات اباضیان با معتزلین هم خوانی دارند، بلکه تاریخ تشکل اولیه یا به وجود آمدن ( تاسیس ) این دو فرقه نیز نظیر یک دیگرند: هر دو فرقه از جنوب میان رودان برخاستند و تاریخ این برخاستن ( زمان شکل گرفتن فرقه معتزلین و اباضیان ) نامعلوم است. زبان شناس آلمانی، Johannes Thomas ، ادعا می کند که ریشه واژه معتزلین بر می گردد به اصطلاح ” Pharisees ” که در تورات و انجیل به آن اشاره شده است. واژه ” Pharisees ” در تورات به معنی جدا شدن است.(نگاه کنید به پاورقی 1) در زمان ساختن معبد دوم یهودیان ( به دستور کورش بزرگ – قرن 6 قبل از میلاد ) یک گروه ی از یهودیان که درک دیگری از ارزش های مذهبی دین یهود داشتند خود را از اکثریت یهودیان جدا کردند. این گروه بعد به ” Pharisees ” شهرت یافتند. در انجیل ” Pharisees “ لقب کسانی بود که با مسیح به مبارزه برخاستند. اصطلاح Pharisees در زبان عبری prusi و در زبان آرامی parisaya است و هر دو واژه در زبان عبری و آرامی معنی جدا شدن را می دهند. محقق فلسفه اسلام ، Shlomo Pines، معتقد است که اصطلاح معتزل مشابه واژه های  Parush=Pharisees است .(6)

 نحوه پیدایش این سه فرقه خوارج، اباضیان و معتزلین که به نقل از اسلام شناسان سنتی در اواسط قرن 7 میلادی در جنوب میان رودان اتفاق افتاده است در ارتباط نزدیک با یک دیگر هستند ( جدا شدن اباصیان و معتزلین از خوارج ). با توجه به نامه ’ سالم بن ذکوان ‘ ( نیمه دوم قرن 8 ) که اشاره می کند فرقه ی با نام اباضیان و پایه گذار آنرا، ابن اباض، را نمی شناخته می توان این نتیجه را گرفت که این سه فرقه در قرن 7 و اوائل قرن 8 وجود نداشته اند. بدین ترتیب می بایست اخبار از خوارج، اباضیان و معتزلین و نظریات این فرقه ها حداقل صد سال بعد از تاریخ پیدایش (باصطلاح در قرن 7 ) پخش شده باشد. چنین به نظر می رسد که از اواسط قرن 8 میلادی منتقدان برای مشخص کردن زهاد غار نشین مسیحی ( خوارج ) و بی اهمیت نشان دادن نظریات فرقه های ( اباضیان و معتزلین ) از اصطلاحاتی که در تورات و انحیل درج شده اند استفاده کردند.

 1- Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig (Hg), Vom Koran zum Islam, Band 4, Berlin 2009, P 250-266

2- Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig (Hg), Schlaglichter, Die beiden ersten islamischen Jahrhundert, Bd 3, Berlin, 2008, P 151

3- Patrica Crone/Fritz W. zimmermann. The Epistle of Salim ibn Salim ibn Dhakwan, Oxford 2000, P 196

4- Gustav Rothstein, Die Dynastie der Lahmiden in al-Hira, Berlin 1899, P 19-22

5- Elizabeth Savage, A gateway to Hell, A Gateway to Paradise. The North African Response to the Arab Conquest, Princeton 1997, P     25-27

6- Shlomo Pines, in Collected Works of Shlomo Pines, voll. II, Jerusalem/ Leiden 1997, P 258

مصدق و ملی شدن نفت

 چند واقعیت تاریخی در رابطه با ملی شدن نفت: در تاریخ 15 مارس 1951 مجلس قانون ملی کردن نفت را تصویب کرد. در تاریخ 20 مارس 1951 سنا نیز قانون ملی شدن نفت مجلس را تایید کرد. مصدق در تاریخ 29 آپریل 1951، یعنی بیش از چهار هفته بعد از تصویب قانون ملی شدن نفت، نخست وزیر شد. انگلیس در واکنش به ملی شدن نفت و برای جلوگیری از فروش آن راه های دریایی ایران را مسدود می کند. با بسته شدن راه های دریایی بحران اقتصادی ایران تشدید می شود.

 در ژوئیه 1952 مصدق به علت بحران پیاپی اقتصادی از سمت نخست وزیری کناره گیری می کند. شاه احمد قوام را که در سال های 1921، 1922 و 1942 نحست وزیر بود برای پست نخست وزیری به مجلس معرفی می کند. شاه امید داشت که قوام بتواند با انگلیس مذاکره کند و به محاصره راه دریایی خاتمه دهد. طرفداران مصدق دست به تظاهرات زدند و قوام برای آرام کردن اوضاع از نیروی ارتش را به خیابان ها فرستاد. تظاهرات 36 کشته بر جای گذاشت و قوام بعد از 6 روز نخست وزیری استعفا داد. بعد از کناره گیری قوام مصدق دوباره نخست وزیر شد. تظاهرات هواداران مصدق، برخلاف شایعات تاریخی، یک قیام ملی نبود. هم بین سیاستمداران وقت ( نمایندگان محلس ) و هم در جامعه مصدق هوادار و مخالف داشت. مصدق برای رفع بحران اقتصادی به مدت 6 ماه ،مطابق قانون اساسی ،حالت فوق العاده اعلام کرد. درتاریخ 6 ژانویه 1953 مصدق سعی نمود حالت فوق العاده را به مدت 6 ماه دیگر تمدید کند که این تصمیم نخست وزیر با مخالفت آیت الئه کاشانی و بعضی از نمایندگان مجلس مواجعه شد. ناآرامی ها همچنان ادامه داشتند. در آخر کاشانی و مصدق توافق کردند که حالت فوق العاده به مدت 6 ماه دیگر تمدید شود و هر دو سیاست مدار از مردم خواستند که آرام باشند. اما ناآرامی ها ادامه یافتند و مصدق نگران بود که مجلس او را از سمت نحست وزیری برکنار کند. برای جلوگیری از برکناری در تاریخ سوم آگوست 1953 مصدق با مراجعه به اخذ آرای عمومی مجلس را منحل کرد ( این اخذ رای عمومی توسط مصدق جای بحث داشت ). بعد از انحلال مجلس و بر طبق قانون اساسی شاه می توانست نخست وزیر ( مصدق ) را مرخص و نحست وزیر جدیدی را معرفی کند. در تاریخ 13 آگوست 1953 شاه مصدق را با حکمی برکنار و زاهدی را به سمت نخست زیری منصوب کرد. اما مصدق بعد از دریافت حکم برکناری خود دستور می دهد که آورنده حکم و همچنین نخست وزیر جدید، زاهدی، را دستگیر کنند. طبق قانون اساسی مصدق می بایست نخست وزیری زاهدی را قبول و کناره گیری می کرد. ماموران سازمان جاسوسی سیا با پرداخت پول تظاهرات ضد مصدق را سازماندهی دادند و در تاریخ 19 آگوست 1953 تانک های ارتش خانه مصدق را محاصره کردند. چند روز بعد مصدق دستگیر می شود.