یشوع یهب سوم ( Isho’yahb III )

 

یشوع یهب سوم  ( وفات 659) پیرو فرقه نستوری مسحیت بود. یشوع یهب سوم اول با سمت اسقف در نینوا و موصل ( 628 تا 637 ) زندگی می کرد، بعد اسقف اربیل ( 637 تا 649 ) شد و از سال 649 تا 659 اسقف اعظم بود. از یشوع یهب سوم 106 نامه در دست است و در هیچ یک از این نامه ها به اسلام اشاره نشده است :

Non of the 106 of his surviving letters focus solely on Islam ( 1)
 
قدیمی ترین نسخه ( رو نویسی ) نامه های یشوع یهب سوم از قرن 10 است و تا به امروزهیچ پژوهشگری نیز شک نکرده که این نامه ها به یشوع یهب سوم تعلق ندارند.
 
The oldest extant copy of Isho’yahb Letters appears in Vatican Syriac 157, wich has
been dated to the tenth century on paleographic grounds…….No one has contested the attribution of these lettrs to Isho’yahb III ( 2 )
 

تعدادی از این نامه های یشوع یهب سوم به اعراب اشاره کرده اند. در یکی از این نامه ها ( نامه 48B) یشوع یهب سوم هشدار می دهد:

” و اگر این اتفاق بیافتد که شما به دروغ معذرت بخواهید و یا بگویید مرتد ها ( یعقوبیان ) شما را فریب می دهند که آنچه  اتفاق افتاد به فرمان اعراب بود بدانید که این کاملا نادرست است. حاجریون عرب به کسانی ( یعقوبیان ، مونوفیزیت ها ) که می گویند خدا زجر کشید و در گذشت کمک نمی کند. و اگر به هر دلیلی این اتفاق بیافتد که شما  به اعراب کمک کنید به آنها  حقیقت را بگویید که موضوع به درستی چه بود است تا متقاعد شوند”. این نامه بین سال های 648 تا 659 نوشته شده است

And if it should happen that, making false excuses, you should say ( or that heretics should deceive you [ into saying]) that what happened happened through the Arabs’ command [ Know that this] is completely untrue. For the Arab Hagarenes do not help those who attribute suffering and death to God, the Lord of all. If it should happen and for whatever reason they have helped them, if you properly attend to this, you can inform the Hagarenes and persuade them concerning this matter (3

استاد تاریخ دانشگاه یوتا (  آمریکا )، Peter von Sivers ، در رابطه با این نامه یشوع یهب سوم می نویسد: ”  یعقوبی ها ( مونوفیزیت ها سوریه و عراق ) از اواسط قرن 6 در عراق فعال بودند و چندین کلیسا ساختند. یعقوبی ها در عراق با نستوری ها رقابت می کردند و شایع کرده بودند که اعراب مومئن با آنها ( با یعقوبی ها ) همکاری می کنند. یشوع یهب سوم این شایعات را بشدت تکذیب می کند و ادامه می دهد که اعراب آن فرقه مسیحی  ( یعقوبی ) که معتقد است خدا رنج کشید و در گذشت را  قبول ندارند.

Die Syrische Jakobiten waren seit der zweiten Hälfte des sechsten Jahhunderts im Irak aktiv und hatten zahlreiche Kirchen und Klöster im Irak gegründet, die mit denen der Nestorianer konkurrierten. Anscheinend verbreiteten sie das Gerücht, wonach die  die arabischen Gläubigen ( “Hagariten” )Theopaschiten seien (Theopaschism is the belief that a god can suffer ) und mit den Jakobiten zusammenarbeiteten. Diesem Gerücht tritt Ischyahb energisch entgegen und bekräftigt, dass die arabischen Gläubigen die jakobitische Christologie vom leidenden Gott-Christus am Kreuz ablehnten ( 4

به همین نامه یشوع یهب سوم نیز Michel Philip Penn  ،مذهب شناس کالج Mount Holyoke در ایالت ماساچوست، اشاره می کند :

” متن نامه 48B متمرکز است بر رقابت میان کشیشان مسیحی تحت رهبری یشوع یهب سوم و فرقه مسیحی میافیزیسم ( کسانی که معتقدند  خدا رنج کشید و درگذشت.) در اینجا یشوع یهب سوم راهبان شرق سوریه را به علت کمبود اشتیاق ( نداشتن تعصب مذهبی ) سرزنش می کند. او استدلال می کند که اعراب حاجریون پیروان میافیزیم را ترجیح نمی دهند  و در عوض می توان با تلاش آنها را برای پشتیبانی از جریان شرق سوریه ( از نستوری ها ) متقاعد کرد”.

Letter 48B concentrates on intra-Christian rivalry between monks under Isho’yahb’s jurisdiction und Miaphysites ( ” those who attributed suffering and death to God” . Here Ish’yahb chastises the East Syrian monks for showing insufficient zeal. He argues that the Hagarene Arabs did not innately favor Miaphysites and, any cases when they did, with a little effort could be persuaded to support the East Syrian cause instead ( 5

( میافیزیسم یک فرقه مسیحی شرقی است . پیروان این فرقه بر این باور هستند که مسیح یک فرد است و وجوه الهی و انسانی او بی‌هیچ جدایی و تغییری یکجا جمع شده‌اند  ).

یکی دیگر از این نامه ها نامه ای (14C) است که یشوع یهب سوم برای سیمون ، اسقف ” رام اردشیر” در استان فارس، فرستاده است. این نامه نیز ، به نقل از Philip Penn ، بین سال های 649 تا 659 نوشته شده.
 
Isho’yahb clearly wrote Letters 14C ( Rev Ardashir ) and 15C in the last decade of his life (649 – 659 ), while he was catholicos ( 6 )
 
در این نامه یشوع یهب به اعرابی اشاره می کند که در فارس به قدرت رسیده بودند.  یشوع یهب سوم همچنین می نویسد: ” این اعراب پیش ما ( در اربیل ؟) نیز هستند ، اعراب نه فقط دشمن مسیحیت نیستد، بلکه آنها ایمان ما را ستایش می کنند ، به کشیش های ما احترام می گذارند و به کلیسا ها کمک می کنند. اعراب سعی نکردند مذهب مسیحیان را در رام اردشیر تغییر دهند و فقط از شهروندان مسیحی خواستند که از نصف املاک خود صرفنظر کنند” :

To Simon, the bishop of Rev Ardashir
From Isho’yahb to our honored brother Mar Simon, the metropolitan bishop of Rev Ardashir.. Greeting in our Lord.

For also these Arabs to whom at this time God has given control over the world, as you know , they are [ also here ] with us. Not only are they no enemy to Christianity, but they are even praisers of our faith, honorers of our Lord’s priests and holy ones, and supporters of churches and monasteries. Indeed , how did your people of Mrwny’ abandon their faith on pretext of [ the Arabs’ ] ? And this when , as even the people of Mrwny’ say, the Arabs did not force them to abandon their faith but only told them to abandon half of their possessions and to hold on to their faith ( 7

Peter von Sivers اشاره می کند که خبر واگذار کردن نصف اموال به عرب ها زیاد شفاف نیست، یا این یک خراج سنتی تصرف بود،  یا درخواست خودسرانه اعراب ، یا اینکه یشوع یهب سوم گزافگویی کرده:

Nicht klar in diesem Zitat ist der Bericht vom Verlust der Hälfte der Besitztümer in Mrwny. Es könnte sich um einen traditionellen Eroberungstribut, eine arbiträre Requisition oder lediglich eine Übertreibung Ischoyhbs handeln ( 8

از این دو نامه چنین برمی آید که اعراب به قدرت رسیده در ایران و عراق در دوران یشوع یهب    سوم مخالف فرقه مونوفیزیت بودند. همچنین این نامه ، به نقل از Peter von Sivers ، و با توجه به گفته های یشوع یهب سوم از پشتیبانی این اعراب از نستوری ها ” وابستگی اعراب به فرقه نستوری در آخر دوره باستان را نشان می دهد”.

Ischoyahbs Brief….repräsentiert die wohl früheste Dokumentation der Zugehörigkeit der arabischen Gläubigen zum Umfeld der nestorianischen Konfession in der Spätantike ( 9

 Peter von Sivers ادامه می دهد:

“از قرار معلوم آن عرب های که به قدرت رسیده بودند و یشوع یهب سوم با آنها همکاری می کرد پیرو فرقه نستوری بودند”

offensichtlich waren diejenigen Araber in der Regierung, mit denen der Katholikos in Kontakt satand, Nestorianer ( 10

این تاریخ شناس آمریکایی همچنین اشاره می کند:

آنچه اعراب حکمران را در” رام اردشیر ” از مسیحیان جدا می کرد تفاوت قدرت و فرهنگ بود و نه تفاوت نظریه ( مذهب )

Was Ischoyahbs Herde von der arabischen Oberklasse trennt, waren nicht Doktrinen, sondern neben dem Machtunterschied  die ethnolinguistische und kulturellen verschiedenheit zwischen Aramäern und Arabern ( 11

———————————

1 – Michael Philip Penn, When Christian First Met Muslims, University of California Press, 2015, P. 29

2 – Philip Penn, P. 31

3 – Philip Penn, P. 33

4 – Petrer von Sivers, Mu’awiya. Herrscher der Gläubigen, aber welche Glauben?, P. 385

5 – Philip Penn, P. 29-30

6 – Philip Penn, p. 32

7 – Philip Penn, P. 34

8 – Sivers, P. 389

9 – Sivers, P. 386

10 – Sivers, P. 387

11 – Sivers, P. 389

 

 

 

تاریخ سبئوس

 ” به طور مطمئن می تواند گفت که نویسنده ( سبئوس) اطلاع داشت که اعراب سرزمین های بیزانس را تصاحب کردند و او همچنین چند داستان، یا شایعه از جنگ های اعراب نیز شنیده بود ” ، اما بیشتر نه
 
One can say for sure only that he knew the Arabs hat taken the area from the Byzantines and hat heard some tales or rumors of battes. ( 1 )
 
” کتاب « تاریخ سبئوس » برپایه ترجمه آر.دبیلو. تامسون و مقابله با نسخه رابرت پتروسیان به تازگی با ترجمه محمود فاضلی بیرجندی توسط نشر ققنوس منتشر
بیشتر منتقدان ایرانی بر این باور هستند که  اخبار تاریخ سبئوس یک نصویر مطمئن و درستی از حوادث سده 7 ( از حمله اعراب به ایران و … ) به خواننده ارائه می دهد
اسلام شناس آمریکایی Robert G. Hoyland اشاره می کند : ” جالب ترین سند ار اتفاقات اوائل قرن 7 تاریخ ناشناس و بدون تیتر ارمنی است “
 
The most fascinating source for events of the early seventh century is an anonymous untitled history of Armenia ( 2
 
برای روزنامه اطلاعات تاریخ سبئوس ” یک منبع ناب و دست اول است”: ” تاریخ سبئوس کهن‌ترین متن غیراسلامی است که در آن نامی از پیامبراکرم (ص) آمده است. اعتبار اثر به آن است که وی از نزدیک شاهد حوادث بوده و کتاب رونویسی یا نقلی از منابع دیگر نیست و از این لحاظ یک منبع ناب و دست‌ اول است “
 
یگانه نسخه تاریخ سبئوس به دستخط خود نویسنده نیست، این نسحه سه قرن بعد از سبئوس ( 1004) رونویسی شده
 
 that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004: if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote ( 3
 
چون نویسنده تاریخ سبئوس ناشناس است این تاریخ شهرت دارد به تاریخ وانمودین سبئوس ( pseudo Sebeos )، یا تاریخی که به سبئوس نسبت داده شده.
سبئوس، اسقف مسیحی و تاریخ‌نگار ارمنی سدهٔ هفتم پس از میلاد بود. تاریخ سبئوس ( تاریخ هراکلیوس ) از اتفاقات اواخر قرن  6 ، از زمان تاجگذاری خسرو دوم پرویز ( 590 ) ، تا به قدرت رسیدن معاویه در سال 661 خبر می دهد.
نسخه اول تاریخ سبئوس در سال 1851 توسط ” تادوس میهرداتیان ” ( Tadeus Mihrdatean) در استانبول منتشر شد .میهرداتیان برای نوشتن تاریح هراکلیوس از دو پیش نویس قدیمی تر ( از سال های 1672 و  1568 ) استفاده کرد. نسخه سال 1568 ناپدید شده است. ( 4

به نقل از ” آر دبیلو تامسون ” ( R.W. Thomson ) نویسندگان بعدی به ما کمک نمی کنند تاریخ نوشتن کتاب سبئوس را  تعیین کنیم ….تاریخ سبئوس قبل از سده 10 نوشته نشده است

Later writers do not help us date this history more accurately. It is quoted at length by T’ovma in the early tenth century. But , as noted above, the earlier parallels in Lewond are not verbatim quotations. So the existence of the History in its present from before 900 cannot be external evidence ( 5

کتاب سبئوس به سه بخش تقسیم شده است و ناشر کتاب میهرداتیان معتقد است بخش اول و دوم متعلق به سبئوس نیستند و فقط بخش سوم را می توان به سبئوس نسبت داد.

Mihrdatean divided the text ….. into three sections. The first two sections he ascribed to an ‘Anonymous ‘; only the third section did he entitle ‘ History of Sebeos ( 6

بخش اول پیشگفتار است و بخش دوم به تاریخ باستانی ارمنستان و افسانهٔ (هایک و بل) و افسانهٔ (آرای زیبا و شامیرام) و دیگر افسانه ها پرداخته است. بخش سوم تاریخ سبئوس با اشاره هایی کوتاه به رویدادهای دوران پیروز ساسانی (457 – 484 ) و پسرش قباد (488 -531) آغاز شده و تا حملهٔ عرب ها و به قدرت رسیدن معاویه ادامه می یابد.

تامسون، مترجم انگلیسی کتاب سبئوس، تاریخ سبئوس را مثبت ارزیابی می کند. به نقل از تامسون اخبار رویداد های پیروزی اعراب و اخبار اولین جنگ داخلی عرب ها در تاریخ سبئوس مطمئن و معتبر هستند
:
Sebeos contribution to our knowledge of the ending of classical antiquity is greater than that of any other single extant source….But his text is to be treasured above all as presenting the fullest reliable and chronologically precise account of the Arab conquests and providing unique information on the circumstances leading to the first Arab civil war (7
 
تاریخ سبئوس، به نقل از  دانشنامه ایرانیکا ، به خیلی از نهاد های سیاسی ، فرهنگی اشاره می کند که برای تاریخ نویسان ایرانی قابل تحسین است:
 
The history traditionally attributed to Sebeos thus documents a period of the utmost importance in the history of Iran, and casts light on several facets of its institutions and political culture. The anonymous episcopal author should be lauded by Iranian historians for his decision to place the history of Armenia in a wide geographical setting
 
بازنگری بخش جنگ های اعراب از تاریخ سبئوس:
 سبئوس در بخش 30 از اتحاد یهودیان و اعراب علیه بیزانس خبر می دهد: ” یهودیان به صحرا عربستان، به مکان فرزندان اسماعیل ( اعراب ) آمدند و از اعراب تقاضای کمک کردند. یهودیان اعراب را آگاه کردند که آنها ( اعراب و یهودیان  )، به نقل از تورات ، با یک دیگر خویشاوند هستند ( عربستانی که اینجا به آن اشاره می شود شبه جزیره عربستان نیست، بلکه منطقه ای است در شرق شبه جزیره سینا ) عربستان سبئوس منطقه ‘ پاران ‘ (P’aran is a location mentioned in the Hebrew Bible) در اسرائیل است. شهرک های که سبئوس نام می برد ( Nabeuth, Keda, Yetur, Naphes ) در شبه جزیره عربستان نیستند، بلکه این شهرک ها در عربستان حواری پولس هستند. سبئوس ادامه می دهد که یهودیان به 12 قبیله تقسیم شدند و صحرای ‘ پاران ‘ را ترک کردند وبه سپاه بیزانس که در عربستان مستقر بود یورش بردند. یهودیان موفق شدند تئودوروس (Theodorus ) ، برادر هراکلیوس،  که فرمانده ارتش بیزانس بود را به قتل برسانند و بیزانسی ها را فراری دهند، بعد یهودیان به عربستان برمی گردند، با اعراب علیه بیزانس متحد می شوند و یک ارتش بزرگ تشکیل می دهند”
 

Then they (Jews ) all gathered in unison  from Ewila as far as Sur, which is opposite Egypt ; and they went from the desert of P’aran, 12 tribes according to the tribe of families of their patriarchs. They divided the 12,000 man, like the son of Israel, into their tribes….. to lead them into the land of Israel. They set off, camp by camp according to each one’s patriarchal line….. They reached Erabovt of Moab in the territory of Ruben, for the Greek army hat camped in Arabia. Falling on them unexpectedly, they put them to the sword, and put to flight T’eodos the brother of the emperor Heraclius . Then they returned and camped in Arabia. All the remnant of the people of the sons of Israel gathered and united together ( with Ismaelites) , they formed a larg army (8

این خبر سبئوس از اتحاد اعراب و یهودیان حقیقت تاریخی را بیان نمی کند. به نقل از کارل – هاینس اولیگ، مذهب شناس آلمانی، تئودوروس توانست اعتماد غسانیان که از سیاست بیزانس ناامید شده بودند دوباره جلب کند. غسانیان از هراکلیوس در جنگ با ایران پشتیبانی کردند

Die Erwähnung eines gemeinsamen Sieges von Arabern und Juden über Theodorus, den Bruder des Heraklius, verkehrt allerdings die historischen zusammenhänge: Theodorus hat für seinen Bruder  mittels geschickter Propaganda erreicht, dass die bisher von Byzanz enttäuschten Araber, vor allem Ghassaniden, mit ihren Hilfstruppen Heraklius beim Kampf gegen die Perser unterstützen (9

همچنین بخش 30 به فرزند اسماعیل، به یک تاجر و واعظ به نام محمد، اشاره می کند که به دستور خدا آمده بود تا راه حقیقت را نشان دهد
 
In that time a certain man from among those same son of Ismael whos name was Mahmed, a merchant , as if by God’s command appeared to them as a preacher and the path of truth ( 10
 
به نقل از سلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره به محمد در تاریخ سبئوس می توانست درست و حقیقی باشد اگر این خبر از قرن 7 بود و نه از قرن 17
 
Der Hinweis auf den Händler und Prediger Muhammad scheint ein
schlagkräftiger Hinweis auf die historische Gestalt des arabischen Muhammad zu sein – wenn wir denn sicher sein können, dass dieser Hinweis tatsächlich ins 7.Jh. zu datieren wäre. Davon kann aber bei einem Manuskript aus dem 17.Jh. nicht sicher ausgegangen ( 11
 
 کارل هاینس اولیگ معتقد است متن بخش 30 از تورات گرفته شده و بازتابی  ( reflection ) است از کتاب سفر پیدایش ( The Book of Genesis). و آوردن نام محمد در بخش 30 در تناقص با متن ( تورات) است، نام محمد در این بخش جور در نمی اید با متن تورات. اما تعریف ها از محمد ( در بحش 30 ) نشانه گرایش و تمایل ” تاریخ وانمودین سبئوس ” به این واعظ و آموزش های او ( محمد ) است.  اولیگ ادامه می دهد که توضیحات پیرامون محمد در بخش 30 در متن اصلی، در متن اولیه نبوده و بعد ها به تاریخ سبئوس اضافه شده است ( Interpolationen )
 
Die gänzlich bibeltheologischen Reflexionen des Sebeos in Kapitel 30 stehen allerdings in eínen Gegensatz zu den Ausführungen über Mohammed…Die Ausführung bei Pseudo Sebeos zu Mohammad zeigen von Sympathie für disen Prediger und seine Lehre…Deswegen muss angenommen werden, dass hier eine ältere Vorlage durch spätere Interpolationen ergänzt wurde ( 12
 
دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren)، نیز معتقدند که بخش محمد را بعد رونویس بردار که متوجه شد سبئوس نمی دانسته چی بگوید به متن اضافه کرده است.:
 
Unfortunately the account of Muhammad’s role makes most sense as a later explantion added by a coppist who saw that Sebeos did not know what he was talking about ( 13
 
 همچنین محمد گواه می شود برای دستورات ( قوانین ) نخوردن جسد حیوانات ، ننوشیدن شراب، دروغ نگفتن و زنا نکردن
So Mahmat legislated for them: not to eat carrison, not to trink wine, not to speak falsely, and not to engange in fornication ( 14
 
اولیگ معتقد است برای یهودیان موضوعاتی که محمد مطرح کرد ، به غیر از منع شراب ، مثبت بودند ( سوره 16،67 شراب را منع نکرده )
 
Ebenso fällt auf, dass von seiner Predigt nur Motive erwähnt werden, die im jüdischen Sinn positiv waren ( abgesehen vom Weinverbot )  ( 15
 
سبئوس در بخش 30 اشاره به این گفته محمد می کند که سرزمین ابراهیم (اسرائیل ) به نوادگان او تعلق دارد:
 
    He ( Mahmet) said:’ With an oath God promised this land to Abraham and his seed after him for ever. And he brought about as he promised during that time while he loved Israel.. ..and go and seize your land which God gave to your father Abraham ( 16

 

به نظر اولیگ چنین گفته های ( تعلق اسرائیل به یهودیان و تعریف ها از محمد ) در یک کتاب مسیحی که تاریخ هراکلیوس به جز این نیست غیرعادی است
 
Aussagen dieser Atr sind in einer christlichen Schrift, die die Geschichte des Heraklius ansonsten ist, seltsam ( 17
 
 به همین علت، برای اولیگ، رونویس بردار تاریخ سبئوس نه می توانسته یک مسلمان باشد ( یک مسلمان اعلام نمی کرد که اسرائیل به یهودی ها تعلق دارد) و نه یک مسیحی، رونویس بردار یک یهودی بوده
 
Als Redaktor kann weder ein Christ noch ein Muslim angenommen werden..letzterer hätte wohl kaum den Juden das heilige als göttlich verbrieftes Eigentum zugesprochen. Am ehesten erklären  sich die Passagen, wenn ein jüdischer Redaktor …angenommen ( 18
 
سبئوس خبر از دو پیروزی اعراب و تصرف بخش بزرگی از فلسطین و از  جنگ بین اعراب و رومی ها در 12 مایلی غزه در روز جمعه، 4 فوریه سال 634 می دهد، رومی ها فرار می کنند و فرمانده آنها ، یک اشرافی،کشته می شود. اعراب به تمام سوریه یورش می برند و بعد به طرف ایران می روند و این کشور را تصرف می کنند:
 
Sebeos gives a brief account of two arab victories and the subsequent submission of a large part of Palestine…. This reports a battle between Romans and Arabs 12 miles east of Gaza on Friday 4 February 634. The Romans fled, their commander, a patrician, wascaptured and killed… the Arabs invaded the whole of Syria and went down to Persia and conquered it ( 19
 
به نقل از تاریخ نویسان ایرانی و عرب سده 9 و 10 ایران بعد از جنگ نهاوند (642 ) به تصرف اعراب در آمد و نه درسال 634 
سبئوس به یک پادشاه اسماعیلی ها به نام امر  ( Amr ) اشاره می کند که به عقیده تامسون منظور نویسنده عمر، خلیفه دوم ، است:
 
The caliph, who is designated t’ agawor ( a general word for king ) and ark’ ay (hitherto applied only to the Sasanian king ) is named ( correctly ) for the first time as ‘ Umar’ ( 634 – 644 ). He is presented as directing operation at a distance, as he is in early Islamic histotical tradition ( 20
 
اسلام شناس دانمارکی پاتریسیا کرون اشاره می کند که ” اصالت تاریخی بودن  او ( عمر ) بدون تردید است……با این حال به او نام  امر داده شد: هر دو سبئوس ( و دیگر اسناد مسیحی ) امر و عمر را درهم آمیختند، یا اینکه در اسناد اسلامی این دو با هم همانند نیستند:
 
His historicity is not in doubt: he is clearly the king of the Ishmaelites…..  his name is however given as Amr: either Sebeos ( and other Christian sources ) conflated ‘ Umar and ‘ Amr, or, conceivably, they were dissimilated within the Islamic tradition ( 21
 

باستان شناسان تا به امروز هیچ نشانه ای از جنگ اعراب و رومی ها در فلسطین پیدا نکردند باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره به اختلاف زیاد بین اخبار سنتی ( نویسندگان عرب و ایرانی ) و تحقیقات باستان شناسی می کند:

The gap between the historical narratives and the archaeological evidence is striking

در حفاری ها این باستان شناس آثار (بقایای) از جنگ ها بین بیزانس و عرب ها در رود اردن و شهر های نزدیک یرموک پیدا نشده است :

Archaeological research has found no traces of military confrontation in the sites of northern Jordan. The two major battles between the Byzantines and the Arabs, at Fihl and Yarmuk, have left no visible impact on the nearby cities and towns of  Pella, Abila, Umm el-mmal, and Jarash

  همچنین این حفاری ها ( در فلسطین ) وقفه، یا اخلالی در زندگی روزمره شهروندان در نیمه اول قرن 7 را نشان نداده است. ساختن کلیسا، صومعه و بناهای عمومی در طی تسخیر ایران و اعراب ادامه داشت :

Yet recent excavation at many sites shows no interruption in the everyday life of the local populace in the first half of the seventh century. The construction of churches, monasteries, and public buildings continued unabated throughout the years of the Persian and Arab conquests, ( 22

برای دانشنامه ایرانیکا تاریخ سبئوس بهترین خبر است از عملیات سریع نظامی  اعراب برای تصرف فلسطین و اروشلیم در بهار سال 635 و 4 سال جنگ ( 40 – 636) برای شکستن مقاومت ایران در میانرودان. بخصوص حمله اول موفقیت آمیز از کوه های زاگرس برای شکستن محاصره تیسفون
 
There is indeed no better account of the operations that led to the swift submission of Palestine (including Jerusalem) by spring 635 and the four years of large-scale fighting (636-40) needed to overcome Persian resistance in Mesopotamia, in particular to counter an initially successful counterstrike across the Zagros to relieve the first siege of Ctesiphon-Veh Ardashir
 
در بخش 30 سبئوس همچنین خبر از جنگ های قادسیه و نهاوند می دهد:
 
 سبئوس در خبر کوتاه خود نامی از قادسیه نبرده  :
” ایرانیان به دهکده حیره می رسند، عرب ها از نزدیک ایرانیان را تعقیب می کنند، جنگ شروع می شود و ارتش ایرانیان فرار می کند و رستم به قتل می رسد.”

the Persians reached a village called Herthican, with the Arabs close on their heels; “ the battle started and the Persian army fled before the Arabs, who pursued them and put them to the sword there perished the general Rostom…“ ( 23

چون اینجا از رستم نام برده شده پژوهشگران معتقداند این جنگ قادسیه است، اما در ادبیات سوری و یونانی اسمی از این جنگ ها برده نشده:

the closest we get to a specific description is the work of Sebeos, an Armenian historian writing in the late 7th century. He has two accounts of battles which modern scholars have assumed to be those of the Yarmuk and Qadisiyyah, These, like the garbled echoes in the Khuzestan Chronicle. In the 7th-century Syriac and Greek literature we have not even the little that we find in Sebeos ( 24

سبئوس از جنگ نهاوند نیر نام نبرده، بلکه از جنگ در سرزمین مادها

. به نوشته سبئوس این جنگ در نخستین سال پادشاهی پادشاه کنستانتین و دهمین سال پادشاهی یزدگرد سوم، یعنی سال642 میلادی ، روی داده است. تعداد سپاهیان ایران را شصت هزار و سپاه عرب چهل هزار تن بود و جنگ در سرزمین مادها اتفاق افتاد. این جنگ سه روز طول کشید. هر دو طرف بسیار کشته دادند تا آنکه به ایرانیان خبر رسید که سپاهی به یاری عرب ها می آید. آنها با شنیدن این خبر شبانه گریختند و رفتند. صبح بعد، عرب ها حمله کردند اما در لشکرگاه ایرانیان کسی را نیافتند. پس به هر سو تاختند و اسیر و غنیمت گرفتند و تعداد 22 قلعه را گشودند

It happended in the first year of Constans king of the Greeks, and in the tenth year of Yazkert king of the Persians, that the Persian army of 60,000 fully armed man asembled to oppose Ismael. The Ismaelites put in the field against them 40,000 armed with swords. and they joind battle with each other in the province of Media. For three days the battle continued, while the infantry of both sides diminished. Suddenly the Persian army was informed that an army had come to the support of the Ismaelites. The Persian troops fled from their camp all through the night. The survivors of the Ismaelite army attacked them inthe morning, but they found no one ih the camp. Spreading forays acros the whole land, they put man and beast to the sword. Capturing 22 fortresses, they slaughtered all the living beings in them ( 25

جنگ ها ( قادسیه، نهاوند، یرموک … ) و فتوحات ای که طبری و تاریخ نویسان عرب به آنها اشاره کرده اند در واقع، به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی ’ یهودا دی. نوو و جولیت کورن ’ ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren)، دستبرد ها و سرقت های مسلحانه قبایل عرب به سرحدات کشور های مجاور بودند. پس از متلاشی شدن ارتش ساسانیان و ترک بیزانس از سوریه و مصر یک نیروی نظامی برای جلوگیری از سرقت های اعراب در مرز ها مستقر نبود  :

The picture the contemporary literary sources provide is rather of raids of the familiär type; the raiders stayed because they found no military opposition…… these were later selected and embellished  in late Umayyad and early Abbasid times to form an Official History of the Conquest ( 26

به نقل ازاین دو باستان شناس اسرائیلی اخبار جنگ های اعراب نامنسجم و بی نظم هستند:

Clearly, Sebeos has heard of a battle, but his account is very incoherent und disordered ( 27

 اخبار جنگ در تاریخ سبئوس از قصه ها عربی و موسیقی های جنگ گرفته شده اند

His battle description …could easily derive from the Arab tales and battle song ( 28

” شاید در حقیقت لشگرکشی بزرگی بود  ، یک جنگ پس از جنگ بعدی با هزاران سربازان روی در روی یک دیگر در یک مدت زمان طولانی (636 – 629 ). اما اگر این جنگ ها روی داده بودند، به نظر می رسد، در آن زمان هیچ‌کس به این جنگ ها اشاره نکرد”   

Perhaps there was indeed a great invasion, with battle after battle between tens of thousands of opposing soldiers, over the course of several years ( 629 to 636 ). But if there were, it would seem that, at the time, nobody noticed ( 29

سبئوس همچنین به یک نامه از معاویه به کنستانس، پادشاه بیزانس، اشاره می کند: در این نامه معاویه به کنستانس پیشنهاد می کند مسیح را رها کند و به خدای بزرگ، به خدای ابراهیم ایمان بیآورد
 
If you wish, he said، to preserve your life safety, abandon that vain cult which you learned from childhood . deny that Jesus and turn to the great God whom I worship, the God of our father Abraham ( 30
 
با توجه به نقش صلیب در سنگ نبشته معاویه در اردن (معاویه ) و اشاره عبدالملک مروان به مسیح در مسجد الصخره در اروشلیم بعید به نظر می رسد که معاویه این نامه را نوشته باشد.
همچنین به نظر می رسد که سبئوس چیزی از اسلام و محمد  نمی دانسته ، در غیر اینصورت معاویه می بایست پادشاه بیزانس را به دین محمد، به اسلام دعوت می کرد و نه به دین ابراهیم . برای سبئوس اعراب به خدای ابراهیم ایمان دارند.
:
if Sebeos knew anything of Islam, and had earlier written of Muhammad the Arab Prophet, he woud put in Muawiyah’s mouth a religious challenge to the Byzantine Emperor that included no reference to Muhammad and defined the Arab faith only as belief in the God of Abraham ( 31
 
 و این ایمان به خدای ابراهیم چیز بخصوصی نبود
 
the religion of the Arab ruler was seen as Abrahamism–a belief in the God of Abraham– not as anything more specific ( 32
بر خلاف نطریه روزنامه اطلاعات که سبئوس ” از نزدیک شاهد حوادث بوده ” هیچ سندی، به نقل از تامسون ، در دست نیست که نشان دهد این تاریخ در قرن 7 نوشته شده باشد.  کتاب سبئوس بعد از سده 10 رونویسی ، یا ترجمه شده است ( از زبان یونانی به ارمنی ) و رونویس بردار اخباری را که شنیده بود ( خبر محمد ، خبر از حمله اعراب به فلسطین و ایران ) به تاریخ سبئوس اضافه می کند . با اخبار تاریخ سبئوس نمی توان تاریخ سده 7 ایران را بازسازی کرد.
———————————————

1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 127

2 – Robert  G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997 P. 124

3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 230
4 – R. W.Thomson ,The Armenian History attributed to Sebeos , Liverpool University Press, 1999, P. xxxi
5 –  Thomson, P. xxxix
6 – Thomson, P. xxxii
7 – Thomson, P. Lxxvii
8 – Thomson, P 96-97
9 – Karl-Heinz Ohlig, Der frühe Islam, Berlin, 2007, P. 248 – 253
10 – Thomson, P. 95
11 – Kurt Bangert, Muhammad, Wiesbaden, 2016, P. 713
12 – Ohlig, 248 -253
13 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren,P. 230
14 –  Thomson, P. 96
15 – Ohlig, p. 248 – 253
16 – Thomson, P. 96
17 – Ohlig, P. 248 -253
18 – Ohlig, P. 248- 253
19 – Thomson, P. 240-241
20 – Thomson, P. 247
21 – Patricia Crone und Michael Cook, Hagarism, The Making of the Islamic World, Cambridge Universitäty Press. 1977, P. 154
22- Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach,  Oxford University Press, 2014, P. 314 -316
23 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 125
24 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 109
25 –  Thomson, P, 104
26 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 100
27 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 126
28 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 128
29 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 135
30 – Thomson, P. 144
31 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 230
32  -Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 229
 
 
 

 

رویدادنامه توماس پرسبیتر ( Thomas the Presbyter )

 

رویدادنامه توماس پرسبیتر (Thomas the Presbyter ) یکی از قدیمی ترین اسنادی است که به محمد اشاره می کند. این سند خبر از جنگی می دهد که ” در روز جمعه 7 فوریه در ساعت 9  (634 ) بین اعراب محمد ( طایی محمت) و بیزانس در  فلسطین ، 12 مایل شرق غزه، اتفاق افتاد رومی ها فرار می کنند و استاندار بریردن (bryrdn ) را جا می گذارند که اعراب او را کشتند. اعراب 4000 یهودی، مسیحی و سامری را به قتل می رسانند. اعراب تمام منطقه را ویران کردند.

اعراب در سال 636 سوریه را تصرف کردند و به طرف ایران حرکت کردند و ایران را تصرف کردند. اعراب به کوهی نزدیک شهر ماردین (در شرق ترکیه ) صعود کردند و بسیاری از کشیش های صومعه را به قتل رساند

In the year 945, indiction 7, on Friday 7 February (634) at the ninth hour, there was a battle between the Romans and the Arabs of Muhammad (tayyaye d-Mhmt) in Palestine twelve miles east of Gaza. The Romans fled, leaving behind the patrician Bryrdn, whom the Arabs killed. Some 4000 poor villagers of Palestine were killed there, Christians, Jews and Samaritans. The Arabs ravaged the whole region. In the year 947 (635—36), indiction 9, the Arabs invaded the whole of Syria and went down to Persia and conquered it. The Arabs climbed the mountain of Mardin and killed many monks there in ( the monasteries of ) Qedar and Bnata ( Bnotho) 1

اما ایران ، به نقل از طبری، در سال 642 به تصرف اعراب در آمد و نه در سال 636

اسلام شناس امریکایی Robert Hoyland ادعا می کند که برای اولین بار به نام محمد در یک سند غیر اسلامی ( رویدادنامه Thomas the Presbyter ) اشاره شده است و این جنگی که رویدادنامه به آن اشاره کرده جنگ داثن در سال 634 است

This is the first explicit reference to Muhammad in a non-Muslim source, and its very precise dating inspires confidence that it ultimately derives from first-hand knowledge. The account is usually identified whit the battle of Dathin, which Muslim historians say took place near Gaza in the Spring of 634

 اسلام شناس آلمانی Kurt Bangert اشاره می کند که اولین خبر از این درگیری خیلی مختصر بود ، اما اخبار بعدی ( جدید تر ) به طور مفصل و با جرئیات زیاد از این درگیری خبر می دهند. این جنگ با پیروزی مسلمانان بر بیزانس خاتمه یافت. باستان شناسان اسرائیلی Nevo/Kron شک دارند به درستی این اخبار تاریخ نویسان عرب از جنگ داثن. دو باستان شناس اسرائیلی این درگیری را چنین شرح می دهند که عرب ها از پاتریسین ( Patricius ) بیزانس ، نمایند بیزانس در این منطقه، کماکان تقاضای ادامه کمک مالی می کنند. پاتریسین این تقاضای اعراب را , به دلیل نداشتن بودجه ، رد می کند و کشمکش ( درگیری ) بین اعراب و نمایند بیزانس شروع می شود. حنگ دلیرانه اعراب علیه بیزانس در داثن که تاریخ نویسان عرب قرن 9 از آن خبر داده اند در واقع چیزی نبود به حز یک درگیری مالی بین اعراب و نمایند بیزانس در دهکده داثن.

Kurt Bangert همچنین اشاره می کند که سوال این است آیا منظور اعراب صحرانشین از محمد آن محمدی است که در مدینه متولد شده ،یا مسیحا ( یهودیان ) – مسیحیان که اعراب او را محمت می نامیدند

wäre immernoch zu fragen, ob sich diese Wüstenbewohner auf einen in Mekka geborenen Propheten beriefen oder womöglich auf Messias der ( Juden ) Christen, den sie arab. Mhmt nannten

Doctrina Jacobi ( تعلیمات یعقوبی )

 

سند ضد یهودی ” تعلیمات یعقوبی  ” در سال 634 ( برای برخی از پژوهشگران در سال 670 ) نوشته شده. اسلام شناس دانمارکی پاتریشیا کرون ( Patricia Crone ) معتقد است ” تعلیمات یعقوبی ” یک گفتمانی است بین یهودیان در کارتاژ ( شمال آفریفا ) که به احتمال زیاد در سال 634 در فلسطین نوشته شده است

It is cast in the form of a dialogue between Jews set in Carthage in the year 634; it was in all probability written in Palestine within a few years of that date ( 1

  و به نقل از Harald Suermann , شرق شناس آلمانی, قدیمی ترین سندی است که به محمد ، پیغمبر مسلمانان، اشاره کرده (2 ). با این وجود این شرق شناس دو انتقاد به این سند دارد: اول اینکه از این سند چنین برداشت می شود که محمد در زمان نوشتن آن ( 634 ، یا 670 ) هنوز زندگی می کرده و دوم در این سند اسمی از محمد برده نشده ( سند از پیغمبر ساراسین ها نام برده و نه از محمد )

People were saying … that the prophet had appeared, comming from the Saracens ( 3

نویسنده تعلیمات یعقوبی می خواهد نشان دهد که مسیح نجات دهنده ، ناجی است. در این سند به یک تاجر یهودی با نام یعقوب از قسطنطنیه  ( کُنستانتینوپول ) اشاره می شود که در سفر خود به کارتاژ دین مسیحیت را به زور می پذیرد و بعد تبلیغ می کند که یهودیان دیگر نیزبه دین مسیح بپیوندند. در کارتاژ یستس ( Justus )، دوست قدیمی یعقوب ، که همچنین به زور مسیحی شده ظاهر می شود. یستس برای یعقوب تعریف می کند که از برادر خود ابراهیم در فلسطین شنیده یک عضو گارد شاهنشاهی بیزانس ( candidatus ) را ساراسین ها (  اعراب ) به قتل رسانند و یهودیان از کشته شدن این عضو گارد بسیار خشنود هستند

When the candidatus was killd by the saracens, I was at Caesarea ( فلسطین ) and I set off by boat to Sykamina. People were saying ” the candidatus ( عضو گارد شاهنشاهی بیزانس) has been killed, ” and we Jews were overjoyed (4

ابراهیم همچنین تعریف می کند  که یک پیرمردی اندیشمندی را ملاقات کرده و از او راجع به پیغمبر اعراب پرسیده. پیرمرد به ابراهیم جواب می دهد که پیغمبر اعراب دروغین است، پیغمبر با شمشیر نمی آید.

I having arrived at Sykamina, stopped by a certain old man well-versed in the scriptures, and I said to him: ” What can you tell me about the prophet who has appeared with the Saracens? ” He replied groaning deeply : “He is false, for the prophets do not come armed with a sword (5

بعد پیرمرد به ابراهیم می گوید: برو در مورد پیغمبر اعراب تحقیق کن. ابراهیم تحقیق می کند واز افرادی که پیغمبر اعراب را ملاقات کرده بودند می شنود او ( پیغمبر ) کلید بهشت را دارد ، که قابل قبول نیست.

But you go , master Abraham, and find out about the prophet who has appeared ” So I, Abraham , inquired and heard from those who had met him that there was truth to be found in the so-called prophet, only the shedding of men’s blood. He says also that he has the keys of paradise, which is incredible (6

پاتریشیا کرون اشاره می کند که نکته های جالبی در این سند دیده می شودند. یکی از آنها کلید است که یک سند اسلامی نیست و ادامه می دهد که این کلید اهمیت زیادی در این سند ندارد ، اما با این سند ما با یک اجتماعی از مومنین آشنا می شویم که قدیمی تر از اسلام است 

There are several points of interest. One is the doctrine of the keys It is not of course Islamic …The point is not of great intrinsic interest, but it does suggest that we have in the Doctrina a stratum of belief older than the Islamic tradition itself ( 7

 
دو باستان شناس اسرائیلی   Yehuda D. Nevo and Judith Koren اشاره می کنند که چرا ما تعلیمات یعقوبی را باید به محمد ارتباط می دهیم. اگر این محمد وجود داشته بود جای او مناسب در یک پیش زمینه  توحیدی یهودی و مسیحی هست، همانطور که کلید بهشت و روغن مالیدن نشان می دهند. اما اینکه یک گروهی از اعراب را یک پیغمبر مسیحی، یا یهودی همراهی می کرد می تواند نشان یک دین مسیحی، یا یهودی باشد ، اما نه اسلام. حقیقت این است که تعلیمات یعقوبی یک محمدی را نشان می دهد که ما نمی شناسیم:

The question is , why should one identify the reference in the Doctrina Jacobi with Muhammad? If he existed, he clearly fitted into the general Judaic and chritian monotheistic background, as shown by the motifs of ‚ the anointed one ‚ and ‚ the keys of Paradise ‚ connected with him The fact – if fact it was -that a group of the Arabs were accompanied by a monotheistic -Judaic or Christian – prophet, tell us little about that group’s religion. It could have been any form of monotheism; and indeed it accords much more with Jewish, Judeo-Christian, or even Christian belief than it does with Islam. In fact, if one thing is clear, it is that account in the Doctrina Jacobi does notdescribe the Muhammad that we know ( 8

———————————————————————- 

1 – Patricia Crone, Michael Cook Hagarism Cambridge, 1977, P. 4 – 6

2 – Harald Suermann” Juden und Muslim gemäß christlichen Texten zur Zeit Muhammad und in der Frühzei des Islams ” , in Holger Preißler, Heidi Stein (Hg ): Annährung an das Fremde,XXVI. Deutscher Orientalistentag vom 25. bis 29.9.1995 in Leipzig, Stuttgart 1998,S.. 147 f

3 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische tudie zur Entstehung des Islam und seines Propheten, Springer, 2016, P. 705

4 – Banger

5 – Bangert

6 – Bangert

7 – Patricia Crone, Michael Cook Hagarism Cambridge, 1977, P. 4

8 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 209

 

ایران، یا حجاز

 

به نقل از دانشنامه اسلام ( Encyclopaedia of Islam ) مسلمانان در مدت زمان حدود یک قرن سوریه، عراق، اسپانیا، مصر و ارمنستان را تصرف کردند:

We can trace the conquests of Syria-Palestine (634-640 ), Egypt ( 639-642 ), Maghrib (699-705 ), Spain (711 )… Irak (636-641 ), Armenia and then Iran (642 )

دانشنامه ادامه می دهد :

یک قرن کافی بود تا مسلمانان شاهکار حماسی بیافرینند:

One century was enough for the Muslims to achieve an extraordinary epic feat

   ( Encyclopaedia of Islam Bd. VII, Brill, Leiden: 1978, P. 175 )

به نقل از دو باستان شناس اسرائیلی ، Yehuda D. Nevo and Judith Koren, نویسندگان سوری تا اوائل قرن 8 اشاره ای به حمله اعراب از شبه جزیره که منجر به شکست ارتش بیزانس شده باشد نکردند.

The local written sources down to the early 8th century do not provide any evidence that a planned invasion of Arabs from the peninsula occurred and that great and dramatic battles ensued which crushed the Byzantine army and vanquished the empir ( 1

سکه شناس ایرانی ‚ شمس اشراق ‚ اشاره می کند: ” با وجود آنکه تازیان در زمان خلافت ( ابو بکر ) به فرماندهی خالد ابن ولید به سرزمین های ساسانیان یورش بردند….. به خاک ایران دست یافتند لیکن تا کنون سکه ای به نام هیچ یک از خلفای راشدین به دست نیآمده است و به نام خلفای راشیدین سکه ی ضرب عربستان نیز دیده نشده است.” شمس اشراق ادامه می دهد:
“ اولین سکه هایی که با موافقت خلیفه سوم حاکمان عرب ضرب کردند، سکه های عرب ساسانی به شیوه ای که قبل اشاره رفت بود. ” شمس اشراق ادامه می دهد : ” یکی از اولین سکه های عرب ساسانی که از نوع سکه های خسرو دوم و با نام خسرو به خط پهلوی است و واژه ی ( جید ) به معنی بسیار نیکو – به خط کوفی در حاشیه ی آن نقش بسته، به تاریخ 20 یزدگردی برابر با سال 31 هجری به نام دارالضرب ( مرو ) …. در بخش اسلامی موزه بریتانیا موجود است.“ (2 )
به نقل از تاریخ شناسان ایرانی و عرب قرن 8 و 9 ( طبری، بلاذری … ) عربستان ( حجاز ) مرکز رویدادها بود ، در این منطقه خلفای راشدین حکومت می کردند و نقشه حمله به کشور های مجاور می کشیدند. اما ناگهان با خلافت معاویه نامی از حجاز برده نمی شود و عرصه رویدادها و حکم فرمایی اعراب به ایران و سوریه منتقل می شود: معاویه و عبدالملک مروان در ایران به نام خود سکه ضرب کردند و عبدالملک مروان در اروشلیم مسجد ( عبادت گاه ) ساخت و نه در مکه.
اولین سکه در عربستان در سال 822 ، در زمان حکومت مامون، ضرب شد، حدود 140 سال بعد از ضرب سکه معاویه در سال 663 در داراب فارس. اسلام شناسان سنتی خبر داده اند که مکه مرکز تجارت بود و کاروان ها در این شهر توقف می کردند. اما به نقل از اسلام شناس دانمارکی پاتریشیا کرون ( Patricia Crone ) مکه یک برهوت بود و کاروان ها دلیلی نداشتند که منطقه سبز طائف ( Ta’if ) را ترک کنند و رهسپار مکه شوند :

Mecca was a barren place, and barren places do not make natural halts, and least of all when they are found at a short distance from famously green environments. Why should caravans have made a steep descent to the barren lands of Mecca when they could have stopped at Ta’if ? (3 

اسلام شناس دانمارکی ادامه می دهد که درعربستان جنس و کالای در دسترس نبود که ترابری شود و سود کافی نیز نبود که با کمک آن بتوان یک شهرپیرامونی را توسعه داد که فاقد منابع طبیعی بود:

What commodity was available in Arabia that could be transported such a distance , through such an inhospitable environment , an still be sold at a profit large enough to support the growth of a city in a peripheral site bereft of natural resources ( 4 

پاتریشیا کرون همچنین اشاره می کند که هیچ سندی، خارج از ادبیات سنتی اسلامی، به مکه اشاره ای نکرد…… در سوره 3:90 از بکه ( Bakka ) نام برده شده و اسلام سنتی معتقد است که بکه همان مکه است. دراسناد ما نام مکه مشاهده نمی شود:

Negatively, no early source outside the Islamic Literary tradition refers to Mecca by name.
Positively, the koran itself tells us the name of the place where the sanctuary actually was: Bakka (3:39 ) . The Islamic tradition is naturally at pains to identify this place with Meca, and none of our sources shed any light on ins original location. ( 5

اسلام شناس آلمانی Kalisch معتقد است که حجاز در دوران صدر اسلام نقشی بازی نکرده و حتا تاریخ نویسان سنتی عرب و ایرانی خلیفه چهارم، علی ، را از حجاز به کوفه انتقال دادند

Der Higaz hat für den frühen Islam nie eine Rolle gespielt. Selbst die islamische Überlieferung lässt schon den vierten Kalifen Ali den Higaz Richtung Kufa Verlassen ( 6

دو باستان شناس اسرائیلی، Yehuda D. Nevo and Judith Koren, اشاره می کنند که بیشتر سرزمین شبه جزیره عربستان ( به جز قسمت جنوبی آن ) پرجمیعت نبود و همین ساکنان کم این مناطق، در هر دوره تاریخی، نیز در نهایت فقر زندگی می کردند:

The Muslim traditions depict the Arabian Peninsula as filled with roaming nomadic tribes who, after conversion to Islam, supplied thousands of warrios for the conquest of al-Šām, Iraq, and Egypt. This view dose not beare close scrutiny. Most of the peninsula ( excluding of course its southern coastal region ) is a parched desert which, judging from the material remains so far discovered, was never densely inhabited and whose population was not only sparse but extremely poor by any standard at any historical time (7

جغرافیای اتفاقات تاریخی قرن 7 نه در عربستان ( حجاز ) ، بلکه بیشتر در ایران ، سوریه، عراق و مصر بود.

dass die Entwicklung des Islam als Religion in Syrien, Irak, Iran, Ägypten und Nordafrika stattgefunden hat ( 8

خلیفه ها و حکمرانان عرب قرن 7 سکه های خود را در ایران ضرب کردند.

حجاز پس از انتشاره کتاب ” سیره محمد ” از ابن هشام ( 830) شهرت یافت و وارد عرصه تاریخ شد:

Erst mit der Entstehung der Erzählung vom arabischen Propheten …. wird der Higaz relevant  (9


  1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003. P. 134

نخستین سکه های امپراتوری اسلام ، ع. شمس اشراق، اصفهان 1369 ، ص 38  –2

3 – Patricia Crone, Meccan Trade and the Rise of Islam, Princeton, 1987,  P. 6-7

4 – Patricia Crone, P. 7

5 – Patricia Crone und Michael Cook, Hagarism, The Making of the Islamic World, Cambridge Universitäty Press. 1977, P. 22

6 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum isnad – Eine Beitrag zum Verständis islamischer Geschichtskonstruktion, in: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig (Hg ): Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin, 2014, P. 320 – 321

7 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 67.

8 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum isnad – Eine Beitrag zum Verständis islamischer Geschichtskonstruktion, P. 320 321

9 – Seven Kalisch, P. 320 – 321

 

رابرت هویلند (Robert Hoyland )

 

تحریف سند تاریخی، یا تفسیر اسلامی یک سند غیر اسلامی

یکی از ویژگی های اسلام شناسان (  شرقی و غربی ) اضافه کردن نظریات شخصی خود به اسناد تاریخی است. این روش بیشتر در رابطه با اسناد قرن 7 ( سکه ها، سنگ نبشته ها، پاپیروس ) به کار گرفته می شود و اسلام شناسان سعی می کنند اخبار سند های قرن 7 را با خبر های از قرن 8 و 9 ( اخبار طبری، بلاذزی ، ابن هشام …. )  تطبیق دهند ، هماهنگ سازند

به طور مثال اسلام شناس معروف دانشگاه اکسفورد رابرت هویلند ( Robert Hoyland) در مقاله خود ( 1 ) به یک پاپیروس از قرن 7 اشاره می کند که در آن واژه ” ذمی ” درج شده است  ( ذمی به معنی قرارداد حفاظت مسیحیان و یهودیان در یک دولت اسلامی ) حال هویلند ادعا می کند که وآژه ذمی در این پاپیروس نشان می دهد که مسیجیان تحت حفاظت دولت اسلامی بودند   

باستان شناسان در حفاری های سال های  1935 تا 1937 چهل پاپیروس در محل  Nessana ( به عربی: عوجه الحفير ) در غرب صحرای نگب (جنوب کشور اسرائیل ) در دو کلیسا ( Theotokos و Saints Sergius ) یپدا کردند

papyrus

Nessana papyri 77 – پاپیروس  عوجه الحفير

در پاپیروس شماره 77 از سال 680 دو نامه نوشته شده ، یکی به خط عربی و دیگری به خط یونانی . در نامه عربی به دو نفر با اسامی  ” بیان بن قیس ” و ” یزید بن فیض” اشاره شده است. به نقل از  هویلند : ” متاسفانه در اسناد اسلامی نامی از این دو نفر برده نشده است  ”

Unforttunately, neither is mentioned in Muslim sources  ( P. 54

 اسلام شناس دانشگاه اکسفورد ادامه می دهد که فرسنده نامه، ” بیان بن قیس ” است. ” بیان بن قیس ” شخص با قدرتی است که در نامه دستور می دهد :

so he is the higher authority ( P. 55

در نامه به ” یزید بن قیس ” در حاشیه اشاره شده است و به نظر می رسد او به یک گروهی ( از دو نفر ) تعلق دارد که کار خلافی در حق شهروندان عوجة الحفير انجام داده است.

  where he appears as one of a group of at least two persons who have acted wrongfully ( P. 55

اما ” بیان بن قیس ” در این نامه تاکید می کند که شهروندان عوجه الحفير تحت حفاظت خدا و پیغمبرش هستند

in the view of bayyan , towards the people of Nessane ، who enjoy , bayyan emphasizes, ” the protection of God and of His messenger” ( P. 55

  هویلند اضافه می کند  ” یزید بن قیس ” مامور دریافت مالیات دولت اسلامی است :

 Yazid , semms to concern the collection of taxes from a particular village and so Yazid is more likely an example of the group designated  ” umml ” in our documentary sources; that is financial agents of the Muslim polity ( P. 55

و این نامه در سال هجری، در دوران اسلامی نوشته شده است:

than was the norm for ” the writing of the 1st century of the Hijra”( P. 53)…other offical letters of the Nessana corpus from the Islamic period hail from the governor in Gaza and it is quite possible that this is the office that Bayyan holds ( P. 55

اسلام شناس دانشگاه آکسفورد ادامه می دهد که پاپیروس شماره 77 Nessana اولین سندی است که در آن به واژه ” ذمی ” اشاره شده است:

P. Nessana 77 earns the distinction of being the earliest docomentary text to include mention of the word dhimma ( P. 55

در سطر 11 نامه به زبان عربی به واژه ” ذمه الئه ” و در سطر 12 به واژه ” ذمه رسول الئه” نوشته شده است

papyrus1

 سطر 11 و 12 پاپیروس عوجه الحفير

ترجمه کامل سطر 11 و 12 به انگلیسی:

سطر 11

 ”  due to him payment, and the people of Nessana have the Protection of God ”

(  به علت پرداخت به او، و اهالی عوجه الحفير را خدا حفاظت می کند )

هویلند سطر 11 را چنین توضیح می دهد:

فرسنده  تاکید می کند که یزید حق ندارد هر یک از دو چیز را از شهروندان عوجه الحفير تقاضا کند

the sender is here emphasizing that yazid had no right to demand either of two things from the people of Nessana ( P.61-62

سطر 12

    and the protection of His messenger. So do not reckon that we acquiesce to your

( و فرستاده اش حفاظت می کند. همچنین حساب نکن که ما با تو موافق هستیم )

 به نقل از هویلند تحت حفاظت خدا و پیغمبرش در قوانین سده های اول اسلام متداول بود

در قران، سوره 11، آیه 81 فرشتگان فرستاده، رسول خدا هستند:

سوره 11، آیه 81 : ” فرشتگان به لوط گفتند: ما رسولان پروردگار توایم و هرگز دست آزار قوم به تو نرسد” 

The dhimma of God and His messenger would appear , therefore, to be available to all in the early decades of Muslim rule ( P. 56-57

هویلند ادامه می دهد : از این نامه چنین برداشت می شود که ” بیان بن قیس ” می خواهد از چپاول شهروندان  توسط ماموران (یزید بن قیس ) جلوگیری کند 

especially as one of the letters made clear that the Nessanites were protected against despoliation by such agents ( P. 52

در قران به واژه ” ذمه ” در سوره 9 ( سوره
توبه ) در آیه 8 و 10 اشاره شده:

كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ (9.8)

به فارسی: ” چگونه [براى آنان عهدى است] با اينكه اگر بر شما دست‏ يابند در باره شما نه خويشاوندى را مراعات مى كنند و نه تعهدى را شما را با زبانشان راضى مى كنند و حال آنكه دلهايشان امتناع مى ‏ورزد و بيشترشان منحرفند”
( منظور از ” آنان ” در این آیه مشرکان هستند )

  لَا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ ( 9.10)

به فارسی : ” در باره هيچ مؤمنى مراعات خويشاوندى و پيمانى را نمى كنند و ايشان همان تجاوزكارانند “
ذمّه از ماده «ذَمَمَ» به معنی عهد، کفالت و امان است. ذمی یعنی کسی از اهل کتاب که در زینهار و امان اسلام درآمده و شرایط ذمه را پذیرفته است.
در اصطلاح، اهل ذمه به غیرمسلمانان اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) می‌گویند که با مسلمانان عهد و پیمان‌ بسته‌اند تا در کشور اسلامی و در پناه دولت اسلام در امان باشند. اما در آیه توبه به مسیحیان ، یهودیان و زرتشتیان اشاره ای نشده است . احکام ذمی در رابطه با غیرمسلمانان اهل کتاب در قرن 8 تدوین شدند.
  در پاپیروس ” عوجه الحفير ” فقط به وآژه ذمی، به خدا و فرستاده اش اشاره شده و نه به اسلام، به سال هجری، به دولت اسلامی ، به محمد و به غیرمسلمانان اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان) و احکام  ذمی هنوز در سال 680 به اجراء گذاشته نشده بودند. حال  هویلند ادعا می کند که شهروندان مسیحی و یهودی تحت حفاظت دولت اسلامی بودند. در پاپیروس فقط اشاره شده که مردم Nessana تحت حفاظت خدا و فرستاده اش هستند. هویلند اضافه می کند که ما از پاپیروس ها دیگر می دانیم که مردم Nessana مسیحی بودند:

protection was accorded to the people of Nessana, whom we know from the rest of the Nessana corpus to be largely, if not wholly, Christian at this time ( P. 56

 دو باستان شناس اسرائیلی ، Nevo and Kroen ،اشاره به نام ابراهیم در پاپیروس های Nessana می کنند و ادامه می دهند که این پاپیروس ها در یک مجمع عرب های مسیحی نوشته شده است

Nevo and Kroen underline the frequent mention of the name Abraham in the Nessana dpcumentray papyri. These late papyri, dating from the sixth and seventh century, were redacted in a community of Christian Arabs ( 3

این پاپیروس 77 در دوران امویان نوشته شده ( اواخر دوره معاویه ؟ ) و امویان خود پیرو  دین مسیحیت بودند ( http://www.chubin.net/?p=14006 ) و عبارت ” خدا و فرستاده اش ” در این پاپیروس اشاره ای است به مسیح و نه محمد ، پیغمبر مسلمانان. عبارت محمد رسول الئه بر روی سکه های عرب  – ساسانی از سال 686 ضرب شده اند

رسول

 

سکه عرب – ساسانی با عبارت محمد رسول الئه از بیشاهپور

( John Walker: A Catalogue of the Arab – Sassanian Coins, Oxford, 1941, P. 97 )

و همچنین نام محمد، بنده و فرستاده خدا، در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره ( در دوران عبدالملک مروان – 691 ) در اروشلیم نیر مشاهده می شود

felsendom

عبارت محمد عبدالئه ورسوله در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره در اروشلیم

واژه ” محمد ” در سکه عرب – ساسانی و مسجد قبه الصخره به نقل از زبان شناس آلمانی Christoph  Luxenberg یک صفت است به معنی ” ستایش باد ” و نه اسم محمد، پیغمبر مسلمانان (2) عبارت ” محمد رسول الئه ” در سکه بیشاپور این معنی را می دهد: ” ستایش باد فرستاده خدا ” و معنی عبارت محمد عبدالئه ورسوله” در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره : ستایش باد ( محمد ) بنده ( عبدالئه ) خدا و فرستاده .اش (  رسول )

1 – The Earliest Attestation of the Dhimma of God and His Messenger and the

Rediscovery of P. Nessana 77 (  60s AH/680 CE), in: Islamic Cultures, Islamic Context

Essays in Honor of Professor Patricia Crone, Edited by: Behnam sadeghi, Asad Q. Ahmed, Adam

Silver stein, Robert Hoyland. Brill, Leiden / Boston, 2015, P: 51-67

2 – Christoph Luxenberg, ” Neudeutung der arabischen Inschrift im Felsendom zu Jerusalem “, In Karl-Heinz Ohlig u. Gerd-R. Puin ( Hg): Die dunklen Anfänge, Schiler: Berlin 2005, S.124-147

3 – Islamic Cultures, Islamic Context.Essays in Honor of Professor Patricia Crone, Edited by: Behnam sadeghi, Asad Q. Ahmed, Adam, Silver stein, Robert Hoyland. Brill, Leiden / Boston, 2015. P. 88

 

رویدادنامه خوزستان

 

تازگی رویداد نامه خوزستان ( Guidi’s Chronicle) به فارسی ترجمه شده. این رویداد نامه را اسلام شناس ایتالیایی Guidi در سال 1889 معرفی و در سال 1903 به زبان لاتین منتشر کرد. این رویدادنامه را ، به نقل از Cl. Cahen،  یک راهب از شرق سوریه در جنوب عراق نوشت ( 1

رویداد نامه به زبان سوری است و در موزه Museo Borgiano di Propaganda Fidi  ( ایتالیا ) 
نگهداری می شود. رویداد نامه از اتفاقات زمان هرمز 4 ( 579 ) تا حمله اعراب به استان خوزستان و تصرف شوشتر ( 650 ) خبر می دهد.

GUIDI’S CHRONICLE, an anonymous, 7th-century chronicle of Nestorian Christians, known also as “the Khuzistan Chronicle,” written in Syriac and covering the period from the reign of the Sasanian Hormizd/Hormoz IV (579-89) to the middle of the 7th century and the time of the early Arab conquests….. preserved in a 14th-century manuscript (Encyclopædia Iranica )

دست نویس رویداد نامه از قرن 14 است. اسلام شناس آلمانی نولدکه این رویداد را در سال 1893 به آلمانی ترجمه کرد. (2

. نولدکه این رویداد نامه را معتبر می داند و ادامه می دهد: این رویداد نامه در سال های 670 تا 680 نوشته شده. اما نولدکه تعجب می کند که نویسنده ” از اتفاقات بعد از حمله اول اعراب خبر نمی دهد و همچنین نویسنده به جنگ های داخلی که شاید خود او شاهد آنها بوده نیز اشاره نمی کند”:

Von den Ereignissen, die nach den ersten Eroberungen der Araber fallen, schweigt er aber fast ganz, so sagt er kein Wort von den Bürgerkriegen , die er doch vielleicht noch selbst erlebt hat

رویدادنامه خوزستان همچنین از فتح آفریقا خبر می دهد و چون آفریقا بعد از سال 650 تسخیر شد می بایست بعد این خبر را نویسنده دیگری به متن اصلی اضافه کرده باشد. Philip Wood اشاره می کند که یک چهارم آخر رویدادنامه خوزستان را نویسنده دیگری نوشت و نویسنده اصلی یک کشیش از مرو به نام الیاس از مرو بود:

The Khuzistan Chronicle is especially significant for its testimony to how history was composed in this era. if we ignore the last quarter of the text, which is a later continuation by another hand , it appears that the author, probably one Elias of Merv, scoured a number of available histories ( and possibly even documentary evidence ) combined this with his own recollection of events to produce history of the past two generations ( 3

نویسنده رویداد خوزستان نامی از یک مذهب جدید، از اسلام، نمی برد و فقط اشاره می کند که اعراب در همان مکانی که ابراهیم یک معبد ساخت خدا را پرستش می کنند و به همین علت نیز اعراب کار جدیدی نمی کنند و فقط سنت قدیمی را ادامه می دهند .

so erbaute er (Abraham ) sich zur verehrung Gottes und zur Darbringung der Opfer jenen Ort, und von diesem früheren Bau hat auch der heutige seine benennung empfangen….Und für die Araber ist es nichts neues dort anzubeten, sondern diese Sitte herrschte schon längs seit alten Tagen

نویسنده اشاره به پسران اسماعیل که دو امپراتوری ( ایران و بیزانس ) را شکست دادند می کند و ادامه می دهد این پیروزی را خدا به آنها داد، اما خدا قسطنطینه را به اعراب نداد:

Der Sieg der Kinder Ismael’s,welche diese beiden mächtigen Reiche überwunden und unterworfen haben, ist von Gott gekommen. Aber über Constantinopel hat ihnen Gott noch keine Gewalt gegeben

 خبر محاصره قسطنطینه که اعراب نتوانستند فتح کنند نیز بین سال های 670 تا 680 به متن اصلی اضافه شده و شاید اینجا اشاره ای باشد به حمله ناموفق معاویه به پایتخت بیزانس.

به نقل از رویداد نامه خدا فرزندان اسماعیل که زیاد مانند شن در ساحل دریا بودند به فرماندهی محمد به جنگ ایرانیان فرستاد . اعراب رستم را کشتند و ایران را به تصرف خود درآوردند. بعد اعراب به سوریه حمله می کنند و صد هزار از سربازان هراکلیوس را به قتل می رسانند. به نقل از نولدکه اعراب سوریه را ویران و غارت می کنند.

then God raised up against them the sons of Ishmael numerous as the grains of sand on the sea shore, whose leader was Muhammad (mhmd ) . Neither wall nor gates, armour  or shield , withstood gained control over the entire land of the Persians. Yazdgird sent against them countless troops, but the Arab routed them all and even killed Rustam……. They also came to Byzantine territory, plundering and ravaging the entire region of Syria. Heraclius, the Byzantine king, sent armies against them, but the Arabs killed more than 100,000 of them. ( 4

 نولدکه ادعا می کند این جنگ در سوریه جنک یرموک بود.

Gemeint ist natürlich die Entscheidungsschlacht am Jarmuk.

این محمد در رویداد خوزستان نمی تواند محمد پیغمبر مسلمانان باشد. اسلام شناس دانمارکی پاتریسیا کرون اشاره می کند:

خبر تاریخی مهم که محمد در حمله به فلسطین شرکت داشته بر خلاف اخبار تاریخ نویسان سنتی است 

of greater historical significance is the fact that the prophet is representedas alive at the time of the conquest of palestine. this testimony is of course irreconcilable with the islamic account of the prophet’s career ( 5)

به نقل از نویسندگان ایرانی و عرب حمله اعراب مسلمان به ایران ( جنگ قادسیه ) در سال 636 رویداد و محمد، پیغمبر مسلمانان، در سال 632 درگذشت. از طرف دیگر باستان شناسان اسرائیلی هیچ نشانه ای از ویرانی در محل جنگ یرموک و فلسطین در حفاری ها مشاهده نکردند

رویدانامه خیلی کوتاه به جنگ قادسیه اشاره می کند، اما فقط به قسمت آخر آن، به کشته شدن ژنرال ساسانی رستم و به ساختن شهر کوفه به دست سعد بن ابی‌ وقاص. برعکس نویسنده رویدادنامه خوزستان تاریخ نویسان عرب به طور مشروح و به نوعی حماسی و شاعرانه از این جنگ خبر داده اند “

All the conqauests mentioned by the author do not belong to Muhammad’s time, but were undertaken by his successors: Abu Bakir and Umar ibn al-Khattab . However, the author does not credit either one of these with the conquests, and does not even mention their names in the Chronicle. The chronicle tells briefly about the battle of al-Qadisiyyah, but only in the context of its outcome, namely the death of the Sasanian general Rustum and the founding of the city of Kufa by Saad ibn Waqqas. By contrast, Arab sources discuss at length and with great detail this battle, turning it into epic proportions, and embellishing it with poetry and other stylistic devices (6

رویداد نامه خوزستان خبر می دهد شهروندی که آبراه شوشتر را به اعراب نشان داد ( خیانت کرد ! ) از قطر بود

Then a man from Qatar who lived there became friends with someone who had a haus on the walls, and the two of them conspired together and went out to the Arabs, telling them: “ If you give us a third of the spoil of the city, we will let you into it. “ They made an agreement between them and they dug tunnels inside under the walls, letting in the Arabs, who thus took Shustar, spilling blood there as if were Water ( 7

و در حمله به اسکندریه ( مصر ) نیز یک شهروند قطری راه مخفی به شهر را به اعراب نشان داد. برای نولدکه شگفت آور است که هر دو خائن از قطر بودند:

Wunderlich, das wohl der Verräther Alexanderia’s, wie Suster’s aus Qatar gewesen sein soll !

نویسنده ناشناس رویداد نامه خوزستان از شهر حاصور – Tel-Hazor – ( در شمال منطقه باستانی کنعان، در  اسرائیل، در فلسطین امروز ) نام می برد که به عرب ها تعلق دارد و ادامه می دهد حاصور همان مدینه، یا یثرب است. برای نویسنده رویداد نامه خوزستان حاصور در اسرائیل ، در فلسطین همان مدینه در عربستان است.

Hasor, which scripture calls “ hesd of the kingdome „, blongs to the Arab, while Medina is named after Midian, Abraham fourth son by Qetura; it is also called Yathrib (8

مذهب شناس آلمانی کارل هاینس اولیگ اشاره می کند که نویسنده رویدادنامه نمی دانسته  پرستشگاه ابراهیم کجا است و به همین علت رجوع می کند به تورات ( در کتاب یوشع به حاصور اشاره شده  ) اولیگ ادامه می دهد که رویداد نامه خوزستان در نیمه دوم قرن 8 رونویسی شده، و رونویس بردار یثرب و مدینه را به رویداد نامه اضافه کرده 

Der Abschreiber gibt aber Medin / Yatrib an….Er müss vor dem Drittel des 8 Jahrhunderts seine Zugefügung gemacht haben, weil Mekka noch nicht ins Spiel gebraucht wird.( 9

————————————–

1 -Revue de I’Histoire des Religions 2, 1964, 52

2 – Theodor Nöldeke, “Die von Guidi herausgegebene syrische Chronik, übersetzt und commentiert” in Sitzungsberichte der kaiserlichen Akdemie der Wissenschaften, phil.-hist. Kl. 128, 9, Vienna, 1893, pp. 1-48

3 – Philip Wood, The Chronicle of Seert, Christian Historical Imagination in Late Antique Iraq, Oxford University Press 2013, P. 183-4

4 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 186

5 – Crone & cook, Hagarism, Cambridge University Press 1977, P. 4

6 – Nasir al-Kabi, A Short Chronicle on the End of the Sasanian Empire and Early Islam 560 -660 A.D., 2016

 

6 – Robert G. Hoyland , P. 184

7 – Robert G. Hoyland , P. 187-188

 8 – Karl-Heiz Ohlig, Der frühe Islam, 2007, Berlin, P. 263

تورج دریایی و معاون فرماندار داراب

یک سکه عرب – ساسانی از حجاج بن یوسف ( سال 703 ) در استان فارس ضرب شده ، در کنار سکه حجاج نام منصور به معنی پیروز دیده می شود.

mansurسکه عرب – ساسانی با نام منصور

به نقل از تورج دریایی فرماندار عرب به منصور خود مختاری داده بود.

I would like to suggest that Mansur was a member of a local elite and that al-Hajjab b.  Yusuf may have given autonomy to Mansur

دریایی ادامه می دهد که منصور از یک خانواده ایرانی به معاون فرمانداری داراب انتخاب شده بود

It is possible that Mansur was also a sub-gevernor of Darabgerd…..Mansur, who was from an iranian family ( 1

به نقل از Rika Gyselen ، سکه شناس فرانسوی و منبع خبری دریایی، واژه عربی منصور به معنی پیروز می تواند هم اسم باشد و هم یک صفت ، مانند واژه پیروز ایرانی که هم اسم یک پادشاه ساسانی است و هم به معنی پیروز :

A similar example is the arabic word mansur which means ” the victorious ” and can be understood as either a proper name, or attribute, this also applies to its iranian equivalent peroz, which is well known as the proper name of a Sasanian king, but can also have the general meaning of ” victorious

  این سکه شناس ادامه می دهد : ” به نظر می رسد که لغت منصور یک تبلیغ است “

it seems more appropriat to interpret the word mansur in term of propaganda ( 2

منصور یک شخصیت مذهبی ( منجی ) بود و نه یک شخصیت تاریخی، حقیقی.
در دانشنانه اسلام ( Encyclopaedia of Islam ) به منصور ناجی اشاره شده:


The thesis of the identity of names was evidently already well-established there, since his supporters did not try to identify him with the Mahdi but with the Mansur, a messianic figure originating in Yemenite beliefs  (3

دریایی یک ناجی را به سمت معاونت فرمانداری داراب منصوب می کنند


همچنین دریایی به سکه عرب – ساسانی دیگری با نام فرخزاد اشاره می کند.

farochzad

سکه عرب – ساسانی با نام فرخزاد

. فرخزاد، به نقل از دریایی, یکی از نخبگان محلی بود که با امویان همکاری می کرد:


Farroxzad was a member of the local elite cooperating with the Umayyads against the Zubayrids

اما سکه شناس فرانسوی شک دارد که نام فرخزاد بر روی سکه یک شخصیت حقیقی باشد ….فرخزاد معنی ” تولد باشکوه ” هم می دهد :

The word farroxzad occurs on three different Arab-Sasanian copper coin types to the right of the bust. As already mentioned it cannot be ascertained whether this word in this particular context is the name of a person……. if we take the word farroxzad as an epithet ” born with glory” it may be understood as a wish or statement of good fortune of the issuer (4

سکه شناس فرانسوی ادامه می دهد که نام فرخزاد بر روی یک سکه دیگر که در سال 140 در ضرابخانه گرگان ؟ ( Gur ) نیز دیده می شود. این نام فرخزاد نمی تواند همان فرمانداری ( amil ) باشد که در سال 75 تا 79 حکمران بوده . 

One of the types minted in Gur bears a date wich can best be interpreted as ” 140″, which makes it difficult to state that this was the same amil ( governor ) who was functioning in the year 75 -79. ( 5

به همین علت نمی تواند نام فرخزاد به یک شخص تعلق داشته باشد

اما دریایی ادعا می کند که نام منصور، فرخزاد و دارای نام های هستند که به اشخاص تعلق دارند و شعار نیستند :

This fact should persuade us to give more credence to the idea that Mansur, Farroxzad, and Daray all are proper names and not slogans ( 6

سکه شناس فرانسوی اشاره می کند : از این نظر مسئله ساز است که اسم های فرخزاد، منصور ، پیروز ، دارای اسامی اشخاص باشند. این اسم ها فقط بر روی سکه ها ضرب شدند و در سند های دیگری یافت نشدند.

In this respect it remains problematic whether should consider the following as proper names: Farroxzad, Mansur Peroz, Daray, Abay; Kayan, if there is no argument to identify these words as proper names other than their location on the coin, particularly when the word is never found as a proper name in other epigraphical sources or through other documents such as historiography ( 7

دریایی در این مقاله خود به خوارج که علیه علی و امویان قیام کردند نیز اشاره می کند:

We should remember that during the late seventh century. it was
some of the arab muslims, notably the Khawrij, who rebelled
against ali and then against the Umayyads in Fars

دریایی ادامه می دهد که خوارج از سال 679 تا 690 حاکم اصفهان و نقاط دیگر فارس بودند:

The Khawarij begann to rule Isfahan from 679 onward and did so until 690. But there is also evidence that they may have controlled other parts of Fars ( 8

سلام شناسان سنتی ادعا می کنند که خوارح اولین فرقه مذهبی در دین اسلام بودند. در جنگ صفین، به نقل از این اسلام شناسان، علی پیشنهاد کرد که خلیفه را داوران تعیین کنند (تعیین خلیفه به حکمیت ). بخشی از جنگجویان که با این پیشنهاد حکمیت موافق نبودند به عنوان اعتراض لشگر علی را ترک کردند و در دهکده ای به نام حروراء ( Harura ) در نزدیکی کوفه ساکن شدند. این گروه که لشگر علی را ترک کردند به خوارج ( آنهایی که به حروراء رفتند ) معروف شدند. در اینجا خوارج بر روی پرچم خود نوشتتند که ” فقط خدا قانون گذار است.” خوارج فقط حکم خدا را قبول داشتند و نه داوران را.
به نقل از زبان شناس آلمانی Johnnes Thomas اصطلاح خوارج از زبان ” آرامی – سریانی گرفته شده است، از وآژه آرامی ‘ hrora ‘ که به آرامی معنی غار را می دهد . راهبان منزوی و زهاد ( Asket ) مسیحی سوری که در غار زندگی می کردند به hrora معروف بودند. این واژه آرامی ( hrora ) به عربی، به حروری ( Haruri – از دهکده حروراء ) و بعد به خوارج برگردانده شد ( 9 ) hrora نام یک دهکده نبود، بلکه غار، یا شکاف ها در صخره را به زبان آرامی hrora می گفتند( 10). راهبان غار نشین مسیحی سوری نه علیه علی جنگیدن ( جنگ صفین ) و نه علیه امویان. جنگ صفین یکی دیگر از اسطوره های اسلام است.

به نقل از این اسلام شناس آلمانی نحوه پیدایش سه فرقه خوارج، اباضیان و معتزلین در اواسط قرن 7 میلادی در جنوب میان رودان در ارتباط نزدیک با یک دیگر هستند ( جدا شدن اباصیان و معتزلین از خوارج ). اسلام شناس دانمارکی ، Patricia Crone به نامه ای از “ سالم بن ذکوان “ که در نیمه دوم قرن 8 ( میلادی ) زندگی می کرده و  به اباضیان نسبت داده می شود اشاره می کند. اسلام شناس دانمارکی اضافه می کند که از این نامه که به نامه اباضیان معروف شده است چنین بر می آید که “ سالم بن ذکوان“‘ فرقه ای بنام اباضیان و همچنین پایه گذار آن ، “ ابن اباض“ ، را نمی شناحته است. ییروان فرقه نکاری که در قرن 8 ( میلادی ) از اباضیان جدا شده بودند به سوال “ ابن حزم “ ، مذهب شناس قرن 11 در اندلیس، در رابطه با پایه گذار فرقه اباضیان جواب می دهند که آنها ( نکاری ها ) نام فردی بنام “ ابن اباض را نشنیده اند ”(11)

.  با توجه به نامه ” سالم بن ذکوان ”  که اشاره می کند فرقه ی با نام اباضیان و پایه گذار آن، ابن اباض، را نمی شناخته می توان این نتیجه را گرفت که این سه فرقه در قرن 7 و اوائل قرن 8 تشکیل نشده بودند. بدین ترتیب می بایست اخبار از خوارج، اباضیان و معتزلین و نظریات این فرقه ها حداقل صد سال بعد از تاریخ پیدایش (باصطلاح در قرن 7 ) شایع شده بود . چنین به نظر می رسد که از اواسط قرن 8 میلادی منتقدان برای مشخص کردن زهاد غار نشین مسیحی ( خوارج ) و بی اهمیت نشان دادن نظریات فرقه های ( اباضیان و معتزلین ) از اصطلاحاتی که در تورات و انحیل درج شده اند استفاده کردند.

دریایی در مقاله خود به یک سکه از عبدالعزیز عبدالئه ، حاکم عرب در سیستان از سال 72 هجری،نیز اشاره می کند

شذی

روی سکه تصویر خسرو پرویز دوم دیده می شود . پشت سکه این متن به زبان پهلوی ضرب شده:

DWḤPT’T (“Seventy two”)
YZDT’ -I BR’ ‘LH (“One God, but He”)
’HRN YZDT’ L‘YT’ (“another god does not exist”)
MḤMT’ PTGMBI Y YZDT’ (“Muḥammad is the Messenger of God” )

SK (“Sijistan”)

سطر اول تاریخ ضرب سکه است و سطر آخر محل ضرب ، سیستان

تورج دریایی سطر 2 تا 4 چنین ترجمه کرده:
There is one God, without any other, ( and ) Muhammad is the prophet of God ( 12

در سطر 4 ” MḤMT ” یعنی محمد و PTGMBI، به نقل از G. R. Driver

یک واژه پهلوی از شرق ایران است ،به معنی پیغام

  The second term comes from the O.- Iran ‘ Patigama – Message ( 13

فولکر پپ، سکه شناس آلمانی، اشاره می کند که محمد اینجا نام پیغمبر مسلمانان نیست، بلکه یک صفت است به معنی ” ستایش باد ” و  این سطر، به نقل از فولکر پپ ، این معنی را می دهد:

” ستایش باد حامل پیغام خدا “. پپ ادامه می که این واژه PTGMBI معنی پیفمبر ( حامل پیام، کلام ) هم می دهد (14 )

همچنین سکه شناس فرانسوی Rika Gyselen اشاره می کند که نام ضرب شده بر روی سکه های ساسانی مشخص است به چه کسی تعلق دارد: به شخص شاه، اما به درستی نمی توان مشخص کرد که نام های ضرب شده بر روی سکه های عرب ساسانی، عبدالئه، عبید الئه، محمد به یک شخص با قدرت تعلق دارند و همچنین افراد بسیاری با این اسم نامیده می شدند :

The third form follows the tradition of the late sasanian regular coinage  on wich only the first name is mentioned, without a patronymic or titel, ‚ pdwl‘ = Abdallah,  ‚ wbyt’l‘ = Ubaydallah, mhmt = Muhammad. however, whereas on Sasanian the attribution of coins with only one name was not prolematic as it was invariably the name of a king, on the Arab-sasanian coins a single name is not easy to relate to a minting authority as an numerous people bore the same first name

این سکه شناس ادامه می دهد این اسم ها هم می توانند اسم یک شخص باشند، یا یک صفت، به طور مثال نام عبدالئه می تواند هم به یک شخص تعلق داشته باشد، یا معنی ” بنده خدا ” را بدهد که در این مورد یک صفت است :

Some of these name may well have been used as an epithet as well as a name. for example the word  abd-allah can refer to the name of an individual or it can simply mean  “ the servant of got   and in this case may be considered as a epithetic ( 15

coin

یک سکه عرب ساسانی با واژه های محمد و بسم الئه. سال و محل ضرب سکه مشخص نیست ( 15 )

1 -Touraj Daryaee, Persian Lords and the Umayyads: Cooperation and Coexistence in a Turbulent Time. in : Christian and others in the Umayyad state, Universität of Chicago, 2016, P.75 

2 – Rika Gyselen, Arab-Sasanian Copper Coingae, Wien 2000, P. 71 – 73

3 – Encyclopaedia of Islam , V/1233-1234

4 – Rika Gyselen, p. 72 – 73

5 – Rika Gyselen, P. 73

6 – Touraj Daryaee, P. 75-76

7 – Rika Gyselen, P. 71-72

8 Touraj Daryaee, P. 78

9 – Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg), Vom Koran zum Islam, Band 4, Berlin 2009, P 250-266

10 – Christoph Luxenberg, The Syro-Aramic Reading of the Koran, Berlin 2007, P. 231

11 – Patrica Crone/Fritz W. zimmermann. The Epistle of Salim ibn Salim ibn Dhakwan, Oxford 2000, P 196

12 – Touraj Daryaee, P. 80

13  – G. R. Driver , Aramaic document of the fifth century B.C. , abridged edition. Oxford 1965, P. 50

14 – Volker Popp: Die frühe Islamgeschichte nach inschriftlichen und numismatischen Zeugnissen. in: Karl-Heinz Ohlig und Gerd-Rüdiger Puin (Hrsg.): Die dunklen Anfänge – Neue Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam, Berlin, Verlag Hans Schiler, 3. Auflage, 2007, P. 78

15 – Rika Gyselen, P. 70

16 – Rika Gyselen, P. 179

آیا امویان پیرو دین مسیحیت بودند ؟

 

تا زمان خلافت عبدالملک مروان (685) هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد دولت اسلام را برای عموم آشکار کرده باشد

 Before Abd al Malik we have no evidence for the public display of Islam by the State  ( Robert G. Hoyland )

معاویه در قبال شهروندان تحت فرمانروایی خود سیاست آزادی خواهانه ای به پیش گرفته بود – ” او اجازه به هر فردی داده بود آنطور که خود می خواهد زندگی کند ” – چنانکه گزارشگران آن دوره خبر داده اند

Muawiya followed a laissez-faire policy toward the conquered peoples – ” he allowed everyone to live as they wanted”- as one contemporary noted (1

به نقل از مارکس فلسفه هگل بر روی سر ایستاده و باید آنرا بر روی پاهایش قرار داد. تاریخ صدر اسلام را نیز باید از سر بر روی پاهایش برگرداند. به جای طبری که 200 سال بعد، در قرن 9 و 10، بدون ارائه یک سند از اتفاقات قرن 7 خبر می دهد می بایست به سکه ها، سنگ نبشته ها و اخبار نویسندگان مسیحی قرن 7 مراجعه کرد. سکه ها ، سنگ نبشته ها و خبرهای نویسندگان مسیحی قرن 7 این نظریه را تقویت می کنند که امویان ( لقب امویان را عباسیان رسم کردند) پیرو دین مسیحیت بودند: وقایع نامه مارونیت ( Maronite chronicle ) که تا سال 664 خبر می دهد اشاره می کند اعراب در اروشلیم معاویه را در سال 660 به پادشاهی انتخاب کردند. معاویه در جلجثته ( Golgota – تپه ای که در آنجا مسیح را به صلیب کشیدند) و در جتسیمانی ( Gethsemane – باغی که در آنجا مسیح شب قبل از به صلیب کشیده شدن عبادت کرده بود ) نیایش کرده است :

In AG 972 ( 660) , Constans‘ s 18th year, many Arabs gathered at Jerusalem and made Muawiya King and he went up and sat down on Golgotha; he prayed there , and went to .Gethsemane and went down to the tomb of the blessed Mary to pray in it. ( 2

تاریخ شناس دانشگاه یوتا Peter von Sivers ( آمریکا ) اشاره می کند : بعد از خاتمه درگیری بین عرب های شرق و غرب معاویه حدود سال 650 پادشاه اعراب سوریه عراق، ایران و مصر می شود، معاویه خود را یک پادشاه مسیحی می دانست.

What can definitely be concluded is that after an internal conflict between western and eastern Arabs around 650 Muawiya emerged as king of the free Arab lands of Syria and Iraq, as well as of the conquered lands of Iran and Agypt, Muawiya considered himself a Christian king (3

همچنین از معاویه یک سنگ نبشته از سال 663 با علامت صلیب در حمام شهر قدیمی یونانی Gadara  ( ”ام قیس” در اردن ) پیدا شده است. حکاکی این نشانه مسیحیت توسط معاویه باعث تعجب تاریخ نویسان عرب گردیده ( اسلام شناسان سنتی معتقدند که نقش صلیب تحمل و بردباری معاویه در قبال مسیحیان ساکن شهر ام قیس را نشان می دهد ). سنگ نبشته معاویه به زبان یونانی نوشته شده. (4)

inschrift-11

سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)

معاویه از دمشق حکمفرمایی می کرد و نه از مدینه. انتخاب دمشق شاید به علت مقبره یحیی ( John the Baptist ) که امروز به مسجد اموی شهرت دارد بود. معاویه به خود لقب امیرالمومنین ( ضرب واژه امیرالمومنین بر روی سکه ها معاویه در داربگرد فارس ) را داده بود. امیرالمومنین به معنی محافظ مومنین ( مسیحی ) و معاویه خود را موظف می دانست از مقبره یحیی در دمشق محافظت کند. ضرب سکه با نقش یجیی و صلیب در زمان معاویه در فلسطین این نظریه را تایید می کند. (5)

سکه های عرب – بیزانسی با نقش یحیی و صلیب

muawia 1
روی سکه بالا ( سمت چپ ) یک امیر عرب را نشان می دهد که سر یحیی را در دست دارد ( سمت راست
سکه ) و در سمت چپ سکه نقش صلیب ضرب شده است. روی سکه پایین ( سمت چپ ) نقش یحیی ( ؟) و صلیب ضرب شده اند

به نقل از اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland ” معاویه خودداری کرد به مکان محمد برود، به مدینه، جای فرمانروایان عرب قبل از او . معاویه پایتخت خود را به دمشق انتقال داد.” این اسلام شناس ادامه می دهد: ” اما چرا معاویه تصمیم گرفت دمشق را انتخاب کند معلوم نیست، شاید مبتنی بر ملاحضات عملی بود، یا این حاکم عرب قصد داشت از نو شروع کند. ” 

” He refused to go to the seat of Muhammad “, that is , Medina, home to the Arab rulers before him, but preferred to make his capital at Damascus…. Mu’awiya decision might not, however, have been solely a pragmatic one. He perhaps regarded his rule as a new beginning ( 6

پاتریشا کرون (Patricia Crone ) ، اسلام شناس دانمارکی، در کتاب ” God’s Caliph “اشاره می کند که در سکه ها و سنگ نبشته های دوران معاویه نام خدا حکاری شده، اما از فرستاده خدا نامی برده نشده است. پاتریشا کرون ادامه می دهد که پیغمبر در دوران معاویه ( Sufyanid period ) در انظار عمومی نقش شناخته شده ای نداشت.

It is a striking fact that such dokumentary evidence as survives from the Sufyanid period makes no mention of the messenger of God it all. The papyri do not refer to him. The Arabic inscriptions of the Arab-Sasanian coins only invoke Allah, not his rasul; and the Arab-Byzantine bronze coins on which Muhammad appears as rasul Allah, previously dated to the Sufyanid period, have now been placed in that of the Marwanids. Even the two surviving pre-Marwanid tombstones fail to mention the rasul, though both mention Allah; and the same is true of Mu’awiyas inscription at Ta’if. In the Sufyanid period, apparently, the prophet had no publicly acknowledged rule ( 7

  پاتریشا کرون ادامه می دهد: ” سوال دوم مربوط می شود به رابطه امویان، بخصوص سفیان با مسحیت. پیش گوی های پیامبرانه (apocalypses ) سنی به یک نتیجه ای نرسید که سفیان (Sufyani ) مسیحی بودند ، اما شیعیان ادعا کردند که سفیان با یک صلیب بر گردن از بیزانس آمدند و یا هنگام اقامت (پناهندگی ) در بیزانس دین مسیحیت را قبول کردند و مسیحی شدند. شاید این یک نوع برتاختن شیعه به سلسله سفیان بود و شاید هم خاطره شیعیان از رابطه خانواده معاویه با مسیحیان بود:
 
The second question deals with connection of the Umayyads, and especially of the Sufyani, to Christanity. In Sunni apocalypses one could never come to the conclusion that the Sufyani is a Christian, but that does not necessarily mean that it is not an authentic part of the cycle as a whole. In Shia material the Sufyani is a Christian who comes from Byzantium with a cross around his neck; at another point, Umayyads who request asylum in the Byzantine Empire convert to Christianty ( though it is not done with any great enthusiansm). It could be that this is just one more attack to be laid at the door of the hated Umayyad dynasty, or it could be that it represents a genuine recollection of the connection between Muawiya and his family and Christianity (8

در سنگ نبشته ها و سکه های معاویه اشاره ای هم به اسلام نشده است. چنین به نظر می رسد، که معاویه از پیامبر مسلمانان و از اسلام اطلاعی نداشته. Hoyland اشاره می کند که معاویه ” در نظر نداشت به محمد ارجاع دهد و مشروعیت او (محمد) را تقویت کند .”

He ( Mu’awiya ) evidently did not consider that he had to refer to Muhammad to bolster his legitimacy. (9

ميسون بنت بحدل، همسر معاویه بود. پدر و خانواده ميسون بنت بحدل مسیحی بودند و معاویه یک کلیسای ترک شده در دمشق را به خانواده همسرش هدیه کرد.

So was Maisun bint Bahdal, married to the first Umayyad Caliph Mu’awiya. Her father and family remained Christians, and Mu’awiya ceded to them an abandoned church in Damascus. ( 10

از سلم ابن زیاد( Salm ibn Ziyad ) حکمران مرو ، از سال های 680 تا 684 ( دوران امویان )، نیز سکه های با نقش صلیب ضرب شده اند. ایران شناس آلمانی Heinz Gaube اشاره می کند: ” به طور قطع ضرب نقش صلیب بر روی سکه های سلم بن زیاد از مرو یک اشتباه بوده و با توجه به ساکنان مسیحی این شهر و انزجار مسلمانان از مسیحیان می بایست علت ضرب این سکه ها بررسی شوند ” . Gaube اما اضافه می کند که شاید ابن زیاد برای حفظ کردن فرمانروایی خود در مرو احتیاج به پشتیبانی مسیحیان این شهر را داشته و به همین علت نیز نقش صلیب را بر روی سکه های خود ضرب کرده است. ( 11 )

در سال 839 عبدالرحمن الغافی، خلیفه اموی در کوردوبا ( اسپانیا) یک شورای کشیشان را فرا می خواند، اما مسائل مسیحیت در دستور کار این شورا قرار نداشت. شاید به این دلیل که مسئله ای برای مسیحیت پیش نیآمده بود که این شورا آنرا بررسی کند. همچنین موضوع بحث کشیشان در این شورا خطر اسلام برای مسیحیت، آنطور که تاریخ نویسان سنتی اشاره کردند ، هم نبود، بلکه خطر فرقه Casianer بود که کلیسا را تهدید می کرد. از این فرقه که پیروان آن شهرت به ریاضت کشی داشتند اطلاع زیادی در دست نیست. اما به امکان زیاد نام این فرقه را به Johannes Cassianus نسبت می دهند که مدتی به عنوان کشیش در مصر در زمان اوگوستین قدیس ( 354 – 430 ) زندگی می کرد و آموزش بخشش اوگوستین را قبول نداشت. به طور قطع اگر اسلام تا این تاریخ ( 839) در اسپانیا گسترش پیدا کرده بود، آنطور که تاریخ نویسان اسلامی از آن خبر داده اند، می بایست در این شورا  مطرح می شد. به نظر می رسد که کشیشان در این شورا این دین جدید ( اسلام ) را نمی شناختند. برای اولین بار در سال 850 دو کشیش اسپانیایی با نام های Albar , Eulogius به دین اسلام اشاره می کنند (12)  

اسلام شناس قرن گذشته آلمان یولیوس ولهاوزن ( Julius Wellhausen ) اشاره به خبری از  تئوفانس ( Theophanes – تاریخ نویس قرن 8 بیزانسی ) با این مضمون می کند : “ حکمرانان جدید (عباسیان) در سال 755 بیشتر مسیحیان در فلسطین را به دلیل خویشاوندی آن ها با سلسله قبلی کشتند. ” اسلام شناس آلمانی ادامه می دهد ” این قابل فهم نیست که چطور می توان ادعا کرد که امویان از پیروان دین مسیح بودند. این خبر درست نیست “.

 A. M. 6243 töteten die neuen Herrscher die meisten ( Christen als ) Anverwandten der früheren ” ” Dynastie, in dem sie sie hinterlistig umbrachten zu Antipartris in Palästina. Man versteht nur nicht, wie die Umaijiden als Christen bezeichnet weden  können; es liegt ein Irrtum oder eine Interpolation vor ( 13

از ایشو یهب سوم ( Isho ‘ Yahb III ) ، اسقف مسیحیان ( نستوری) ایرانی در تیسفون بین سال‌های 649 تا 659 ، 106 نامه در دست است ( ایشو یهب سوم ). یکی از این نامه ها جواب ایشو یهب سوم به شکایت روحانیان از شهر نینوا ( Nineveh) است. این روحانیان شکایت می کنند که حاکمان تازه اعراب در نینوا از ایده مذهبی مونوفیزیت ( یعقوبی) پشتیبانی می کنند. یعقوبی ها ( فرقه ای از مسیحیت ) غسانیان سوریه بودند. این نامه نشان می هد که یعقوبی ها سوری در زمان اسقف ایشو یهب سوم در این نینوا به قدرت رسیده بودند و نه مسلمانان. همچنین این اسقف اشاره به معاویه کرده است که  ” معاویه حکمران با مدارا و بی تعصبی بود ” و ادامه می دهد:  ” شرایط برای شکوفایی ایمان صلح آمیز است.” اینجا منظور از ایمان مسیحیت است و به طور قطع اگر مسلمانان در سوریه حکمفرمایی می کردند چنین نظریه ای را یک اسقف بیان نمی کرد ( 14

یوحنای دمشقی ( John of Damascus ) ، عالم الهیات مسیحی ( 676 – 749 ) اهل سوریه بود. پدر یوحنای دمشقی سرپرستی بخش دارایی دستگاه اداری معاویه را به عهده داشت و خود او نیز مدت زمانی کوتاه در خدمت این خلیفه اموی بود. یوحنای دمشقی در کتابی با نام  “ آموزه های اشتباه “ ( De Haeresibus )  صد مورد ارتداد را توضیح می دهد. صدمین نوع ارتداد به ارتداد اسماعیلی ها ( اعراب قبل از اسلام به اسماعیلی ها نیز شهرت داشتند ) اشاره می کند. به عقیده  یوحنای دمشقی نگرش اسماعیلی ها به  دین مسیحیت اشتباه بود و یک نوع ارتداد به شمار می آمد (15) این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان می دهد که اسماعیلی ها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما نوع اشتباه آن.

به نقل از کريستف لوکزنبرگ ( Christoph Luxenberg ) ، زبان شناس آلمانی ، سنگ نبشته های مسجد قبه الصخره ( اروشلیم ) که به دستور عبدالملک بن مروان بین سالهای (۶۹۱ – ۶۹۲) حکاری شده است نظریه مذهبی این خلیفه ( امیرالمومنین ) را منعکس می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که این نظریه عیدالملک موضوع مسیحی دارد و برای مسیحیان نوشته شده  است.  عبدالملک در سنگ نبشته مسجد قبه الصخره به یک خدا در مسیحیت باور دارد و فرضیه تثلیث را رد می کند. (16) در بخش داخلی مسجد در رابطه با مقوله تثلیث این نوشته ها حکاری شده اند:

شما که کتاب مقدس دارید! در باره خدا  حقیقت را بگویید

چون که مسیح، پسر مریم فرستاده و سخن خدا است

پس به خدا و فرستاده اش ایمان بیآورید و نگویید سه

 چون که خدا یکی است – خدا را ستایش باد – چگونه ممکن است خدا یک فرزند داشته باشد

………

   خدایا ،نگهدار فرستاده خود را  و مسیح بنده، پسر مریم 

او را رستگار کن در روزی که متولد شد، در روزی که  درگذشت، و در روری که دوباره زنده می شود

…………
مسجد قبه الصخره به سبک معماری کلیسای بیزانس بنا شده و جهت مکه را نشان نمی دهد.

قبه الصخره

سنگ نبشته مسجد قبه الصخره با نام عیسی پسر مریم

نقاشی دیواری قصر امرا ( Qusayr’Amra ) در شرق اردن

. این قصر بین سال‌های ۷۱۱ تا ۷۱۵ توسط ولید، خلیفه اموی، ساخته شد. در این نقاشی تصویر یک زن نیمه برهنه در حمام، صحنه رقص، مسابقه ورزشکاران، ابزار موسیقی و شکار دیده می شوند. این نقاشی یک اثر اسلامی نیست. در اسلام به تصویر کشیدن زن ، رقص و ابزار موسیقی حرام، ممنوع است. همچنین این نقاشی دیواری شش پادشاه را نشان می دهد که به نام چهار تا از آنها ( نا خوانا)، به نام خسرو پرویز دوم ؟ و پادشاه بیزانس ؟ به زبان یونانی و عربی اشاره شده است. به نقل از Johannes Thomas ، استاد آلمانی زبان های رومی ، این نقش های دیواری در اردن به سبک مدل های مسیحی، بیزانسی و یونانی نقاشی شده اند (17) همچنین  Peter Brown اشاره می کند که نقاشی های دبواری در قصر امرا به سبک یونانی هستند:

The last pure and untroubled effervescence of Hellenistic grace ( 18

نقاشی دیوار جنوبی حمام قصر امرا

Qusayr Amra, south wall: bathing women ( fresco )

استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد Garth Fowden اشاره می کند:
این نقاشی بر خلاف معیار اخلاقیات مسلمانان است

it is clear that its decoration consciously flouted Muslim ethical norms ( 19

 تاریخ نویس آمریکایی ادامه می دهد: احتیاجی نیست از مسیحیت اطلاع داشته باشیم تا خاطره موزائیک مسیح در کاخ عمره زنده شود

No knowledge at all of Christianity was required, though, for one to be put in mind at qusayr Amra of the mosaic of Christ enthroned that occupied the vault above the emperor’s throne in the famous Chrysotriclinus audience hall at constantinople. ( 20

و کاخ عمره به طرف مکه ساخته نشده بود

The accuracy of their orientation on Makka might leave much to be desired – as was the case at Qusa (21

   در قصر هشام خربة المفجر‎ ) که به دستور هشام بن عبدالملک ( 724–743 ) در اریحا  ( فلسطین ) ساخته شد نقاشی حیوانات ، از جمله نقاشی خوک و میمون ، دیده می شوند:

In the interstices between the foliage in the Khirbat al-Mafjar entrance hall
abundant representations of animals were also found, some intact, others
fragmentary (Figs. 6-7), including pigs (boars?), cats, a monkey (?) ( 22
 
چون قران به طور منفی به خوک و میمون اشاره کرده است بعید به نظر می رسد که یک خلیفه مسلمان این دو حیوان  را به تصویر بکشد. همچنین در سقف قصر هشام  نقاشی بوتو های انگور و انگور چینی مشاهده می شوند. انگیزه نقاشی های انگور در قصر هشام رومی هستند، اما صحنه های شکار با اسب و تیر و کمان به سبک ساسانی نقاشی شده اند ( 23)
 

به نقل از مذهب شناس آلمانی کارل – هاینس اولیگ ( karl-Heiz Ohlig) مسیحیان سوریه به ساختن کلیسا در قرن 8 نیز ادامه دادند و تبلیغات پیروان این دین تا سرزمین چین هم گسترش یافت. این مذهب شناس ادامه می دهد که در هیچ مدرکی، وقایع نامه ای، یا نوشته ای از کلیسا  و کشیش های مسیجی قرن 8 اشاره ای به مسلمانان عرب نشده است. آیا می توان  تصور کرد که مسلمانان در سوریه و فلسطین حکمفرمایی می کردند، اما مسیجیان به این رویداد مهم تاریخی ( پدیده اسلام ) توجه ای نکرده باشند. ؟ (24

سکه شناس فرانسوی  Rika Gyselen  به سکه های با نقش صلیب از دوران امویان اشاره می کند. به عقیده اسلام شناسان سنتی قصد امویان از ضرب نقش صلیب بر روی سکه های خود نشان دادن تساهل و مدارا در مقابل مسیحیان بوده است.  Rika Gyselen  نیز اشاره به مدارای مسلمانان در مقابل مسیحیان می کند و ادامه می دهد که شاید برای امویان فرقی نمی کرده که چه نقشی بر روی سکه ها ضرب شود ، یا اینکه در شرایط ناآرام ایران در این دوره مسیحیان نیز توانستند سکه های خود را ضرب کنند (25 )

kreuz-1
 بخش راست: یک صلیب در وسط سکه بر روی چهار پله و در کنار، به حروف پهلوی، وآژه „  (?)Panãh – yazd
“ بخش چپ: دو صلیب در وسط سکه بر روی یک دیگر و در دور حروف ( ناخوانا ) بزبان پهلوی.

kreuz3بخش راست: نقش صلیب در وسط سکه و در کنار به خط پهلوی مخفف بیشاپور ( BYŠ ) ، مکان ضرب سکه. در بخش چپ ، در کنار، لغت عربی ” بسم الئه“

تاریخ شناس آمریکایی Clive Foss به سکه ای غیرمعمول از دوران عبدالملک مروان اشاره می کند. این  سکه  به  این دلیل معمولی نیست که در روی سکه سه شکل با علامت صلیب دیده می شود و در پشت سکه واژه “ محمد رسول الئه “ حکاری شده است (26

Unbenannt2

محمد رسول الئه Reverse.: M, abovbe : A below; legend in Arabic only

unbekannt2

Obverse.: Three standing figures holding globus cruciger,crosses on crowns, no legend

 
همچنین سکه های از دوران امویان ( قرن 7 ) با نقش صلیب در ضرابخانه بعلبک ( لبنان ) ضرب شدند (27

Fals_-_UmayyadsPseudo-Byzantine type. Umayyad Caliphate. Uncertain period (pre-reform). Minted in Baalbek (Heliopolis) in 41-77 AH / 661-697 AD. . Two standing imperial figures holding cruciform scepters; cross between heads / Large M; cross above, Greek mint name (“Heliopolis”) flanking, Arabic mint name (“Ba‘albakk”) in exergue.

واژه بعلبک به خط کوفی در زیر حرف M ضرب شده
 
سکه – و اسلام شناس آلمانی فولکر پپ ( Volker Popp) نیز اشاره می کند که نخست اعراب مسیحی ( تا مرگ مامون ) حکمفرمایی می کردند : ( 28)
——————————————————————————————-
1 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of an Islamic  Empire, Oxford University Press 2015, P. 130
2 – The Seventh Century in the West-Syrian Chronicles, annotated by Andrew Palmer, Liverpool University Press, 1993, P. 31

3 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279

4 – Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11

5 – Volker Popp, Maauia der Aramäer und seine Zeitgenossen. in: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig ( Hg), Vom Koran zum Islam, Berlin, 2009, P. 139

6 – Robert G. Hoyland, P.129

7 –  Paricia Crone / Martin Hinds, God’s Caliph, Religious authority in the first centuries of Islam, Cambridge university press, 1986, P. 24

8 – David Cook, Studies in Muslim Apocalyptic, Princeton 2002, p. 223

9 – Robert G. Hoyland, P. 136

10 – J. Spencer Trimingham, Christianity Among the Arabs in pre-Islamic Times, Lebanon 1990, P. 278

11 – Hans Gaube, Arabosasanidische Numismatik ,1973, P.12.

12 – Markus Gross, Karl-Heinz Ohlig, Vom Koran zum Islam, Schiler, 2009, P. 47 – 48

13 – Julius Wellhausen, Das Arabische Reich und sein Sturz , Berlin 1902, P. 345

14 – R. Duval, Iso’yaw patriarchae III., Liber epistularum. (Corpus Scriptorum christianorum orienttalium, Vol.12, Scriptores Syri II, tomus 12 ) , Löwen 1904, 182

15 – Johannes Damascenus, Über die Häresien, Kapitel 100, in: Die Schriften des Johannes von Damaskus, Bd. IV, Liber de haeresibus. Opera polemica, hrsg. von Bonifatius Kotter (PTS 22), Berlin, New York 1981, 60-67

16 – Christoph Luxenberg, Neudeutung der arabischen Inschrift im felsendom zu Jerusalem, in:Karl-HeinzOhlig / Gerd-R. puin ( Hg), Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 124 – 147

17 – Johannes Thomas, Hellenistische Tradition im frühen Islam. In: Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig, Die enstehung einer Weltreligion, Berlin, 2011, P. 111-114

18 – Peter L. Brown, The Wordld of Late Antiquity, London 1971, P. 197

19 –  Garth Fowden,Qusayr Amra, Art and the Umayyad Elite in Late Antique Syria, University of California, 2004, P. 58

20 – Fowden, P. 140

21 – Fowden, P. 141

22 – Hanna Targen, The Peopled Scrolls at the Umayyad Palace in Jericho – Some Oberservations. P. 93-104

www.arts.tau.ac.il/departments/images/stories/Journals(…/0Staragan.pdf.

23 – Johannes Thomas, P. 122

24 – Karl-Heinz Ohlig, Die dunkle Anfänge, Neu Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam, Berlin, 2007, P. 369 (پانوشت)

25 – Rika Gyselen, Arab – Sasanian Copper Coinage, Wien 2009، P 15

Österreichische Akademie der Wissenschaft ، Veröffentlichungen der Numismatischen Kommission – Band 34

26 – Clive Foss, Arab-Byzantine Coins, Harvard University Press, 2008, P. 63

27 – https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Fals_-_Umayyads_%28pre-reform%29-_41-77_AH_-_Pseudo-Byzantine_type.jpg

 28 – فولکر پپ، آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره، چاپ اول 2014 ، ترجمه ب. بی نیاز

حمله اعراب به استان فارس، به نقل از تورج دریایی

 ” سکه ها هم زمان حکمرانان جدید و سنت های ایرانی را نشان می دهند و در زمینه تمدن بیشتر از هر سند دیگری  اطلاعات در اختیار ما می گذارند “. ( Rika Gyselen )

Coinage thus simultaneously reflects the demands of the new local rulers and local Iranian Tradition, and tells us more about the area’s civilization than any other source can ( 1

 ” وقتی طبری در باره دو قرن اول اسلام می نویسد دنیایی را تشریح می کند که اینچنین وجود نداشت، مانند نویسندگان تورات که یک دنیای خیالی را آفریدند. “

” Wenn etwa Tabari über die ersten beiden islamischen Jahrhunderte schreibt , dann schildert er eine Welt , die so nie existiert hat, genauso, wie etwa die Autoren des alten Testaments ein fiktive Vergangenheit erfunden habe ” ( 2

تورج دریایی، استاد تاریخ ( آمریکا )، در کتاب خود:

 (3) Iranian Kingship, the Arab Conquest and Zoroastrian Apocalypse

در بخش 2 (ص 35) با سرخط :

War, Blood and Conquest: The Arab Muslim Takeover of Fars   

    چگونگی حمله اعراب به استان فارس در قرن 7 (میلادی ) را توضیح می دهد (بازسازی می کند ) . هدف دریایی در این مقاله مشخص کردن تاریخ این حمله است. به  همین علت دریایی به دو منبع تاریخی استناد می کند: منبع اول اخبار طبری، بلاذری ( از قرن 9 و 10) و ابن بلخی ( از قرن 12 ) از این جنگ است .

 منبع دوم کتاب سکه شناس انگلیسی ‘ Susan Tyler-Smith ‘ است . این سکه شناس ، از جمله ، متخصص سکه های عرب – ساسانی از قرن 7 است. (4)

نخست دریایی به تاریخ ضرب سکه های یزدگرد سوم در ضرابخانه های مختلف استان فارس اشاره می کند. این سکه ها از سال 1 (632) سلطنت یزدگرد سوم تا سال 20 ( 652 – سال وفات ) این پادشاه ساسانی ضرب شده اند. سپس دریایی از سکه های عرب – ساسانی نام می برد که  اعراب در ضرابخانه های فارس ضرب کرده اند. بر روی این سکه ها واژه عربی “ جید” به معنی “خوب ” مشاهده می شود. به نقل از دریایی عرب های که سکه با واژه ” جید “ ضرب کرده اند از بصره و خلیج فارس به استان فارس حمله کرده بودند :

The conquerors not only came from Basra, but also attacked from the Persian Gulf, and by 650 C E, the literary sources state the Fars was conquered (P. 47 

fars نقشه حمله اعراب به ایران – از کتاب دریایی

 بر روی سکه های عرب – ساسانی با واژه ” جید “ اعداد 20 و 21 (سال ضرب سکه ها ) ضرب شده اند ( ص 46 ). اما دریایی ادعا می کند که سال های 21 و 20 بر روی این سکه ها برابر هستند با سال های 32 و 31 هجری (653 میلادی). 

  Year 21 = 32 H     ضرابخانه اردشیر خُرّه

  Year 20 = 31 H    ضرابخانه داراب        

 به چه دلیل سال های 21 و 20 بر روی سکه ها برابر هستند با سال 32  و 31 هجری معلوم نیست. دریایی توضیحی برای مبدل کردن این اعداد ( سال ها ) به سال هجری نمی دهد. اما به نظر می رسد که دریایی اینجا از تقویم یزدگردی استفاده کرده است.

سیستم تقویم یزدگردی

H = Hijri [ year 1 = 622 / 3 AD

YE = Yazdgard Era [ year 1 = 632 / 3 AD

PYE = Post – Yazdgard Era [ year 1 = 652 / 3 AD 

 سال 20 یزدگردی برابر است با سال 652 میلادی ( 652= 20 +632) و سال 31 هجری دریایی برابر است با سال 653 میلادی ( 653=31+ 622). سکه شناس انگلیسی ، Stephen Album، به اولین سکه های که اعراب ( با اعداد 20 و 21 ) در کرمان ضرب کرده اند اشاره می کند . به عقیده این سکه شناس این اعداد 20 و 21 سال های یزدگردی ( 652 ) هستند و نه هجری ( 642 ) .

none of these pieces are dated in the Hijri era, thus none can be earlier than YE 20  ( YE = Yazdigerd Era ( 5

در مرحله بعدی دریایی تاریخ ضرب سکه های یزدگرد سوم و عرب – ساسانی را با تاریخ حمله اعراب که تاریخ نویسان ایرانی و عرب به آن اشاره کردند مقایسه می کند که آیا تاریخ این دو منبع ( تاریخ ضرب سکه و اخبار تاریخ نویسان ایرانی و عرب ) با یک دیگر همخوان، یا مغایر یک دیگر هستند.

…. by 650  C E , the literary sources state that Fars was conquered .The question is whether or not the coins will confirm this date or suggest an alternative date for the conquest of cities in Fars ( P. 47

دریایی پس از بررسی اخبار طبری ، بلاذری و ابن بلخی به این نتیجه می رسد که تاریح حمله اعراب به استان فارس که این تاریخ نویسان از آن خبر داده اند با یک دیگر اختلاف دارند. به طور مثال، طبری خبر می دهد که اعراب در سال 30 هجری ( 652 ) به شهر اردشیر خُرّه حمله کردند، اما به نقل از بلاذری این شهر  در سال 19 (641) به تصرف اعراب درآمد. در اینجا 11 سال فاصله در اخبار این دو نویسنده از حمله اعراب به شهر اردشیر خُرّه مشاهده می شود. (ص 48 ) دریایی ادامه می دهد که به علت قیام ایرانیان علیه اعراب در این شهر ها و تسخیر مجدد آنها تعیین تاریخ دقیق فتح استان فارس مشکل است ( ص 49 ). به این قیام Susan Tyler-Smith اشاره می کند :

They were presumably struck during a revolte against the Arabs sometime after the invasions ( 6

در آخر دریایی با مقایسه این دو منبع به این نتیجه می رسد که: 1- تاریخ حمله اعراب که در کتاب های تاریخ نویسان ایرانی و عرب درج شده قدیمی تر از ضرب سکه های عرب -ساسانی است و 2 – سکه های عرب – ساسانی یک سال بعد از مرگ یزدگردسوم ( 652 ) ضرب شده اند. (ص 48 – 49 ) . این نتیجه گیری دریایی فقط با تحریف اعداد سال ها ( استفاده از تقویم یزدگردی) بر روی سکه های عرب – ساسانی امکان پذیر است.

 دو سکه شناس انگلیسی ’ جی. روث و ای. نیکیتین ‘ ( A. Nikitin و G. Roth ) در بررسی اولین سکه های عرب – ساسانی اشاره ای به سال یزدگردی بر روی این سکه ها که اعراب در سال 20 در داراب با نام یزدگرد سوم ضرب کرده بودند نکرده اند. اما اعراب داراب را، به نقل از این دو سکه شناس، در سال 644  تصرف کردند . A. Nikitin و G. Roth ادعا می کنند که این سکه در شهری ضرب شده که تحت کنترل یزدگرد نبوده : 

 These were based on the type of Yazdgad III.They do not bear Arabic inscriptions, but there is no doubt now that These coins represent Islamic coinage…….For Example, there is a drachm with the name of ,Yazdgard, of year 20, bearing the mintmark of Darabgerd (no. 1): Darabgerd was taken by the Arabs in AH 23 (644)……. It means that this coin ……… came from a city which by that time was no longer under Sasanian administration (7

همچنین ‘ Susan Tyler-Smith ، با توجه به محدود بودن ضرب سکه های یزدگرد در ضرابخانه های مختلف ،اشاره می کند که این پادشاه تمام مناطق ایران را تحت کنترل خود نداشته است :

Why the mints were so restricted is curious, one possible explanation being that yazdgerd III did not in fact fully control the whole of Iran ( 8

به نقل از دریایی ( با استناد به طبری ) اعراب  شهر اردشیر خُرّه را در سال 30 هجری ( 652) فتح کردند، در صورتیکه بر روی سکه های اعراب در همین شهر سال 21 ( 643) ضرب شده است. طبق این عدد ( سال ) بر روی این سکه ها  اعراب 9، یا 10 سال زودتر ( از باور دریایی ) در این شهر حکمفرمایی می کردند.  

J. Walker به یک سکه عرب – ساسانی از سال 20  ( سال 20 به خط پهلوی = vist ) با نام یزدگرد سوم که بر روی آن با خط کوفی واژه ” جید ” ضرب شده است اشاره می کند. ( عکس 1 ). این سکه در مرو ضرب شده است. (9) برای این سکه شناس انگلیسی سال 20 بر روی سکه سال یزدگردی ( .Y.E ) است ( 31 هجری = 653 ). اما سال واقعی ضرب این سکه سال 642 میلادی است. اعراب اولین سکه های خود ( سکه های عرب – ساسانی ) را در سال 642 ، سال وفات هراکلیوس، پادشاه بیزانس ، در ایران ضرب کردند. بعد از مرگ هراکلیوس اعراب دیگر موظف به ادامه حفظ عهد خود با بیزانس نبودند (بعد از پیروزی بیزانس بر ساسانیان در جنگ های سال  622  در ‘ ارمنستان ‘ و 682 در ‘ نینوا ‘  اعراب هم پیمان با هراکلیوس شده بودند ) و استقلال خود را با ضرب سکه در ایران اعلام کردند. جنگ به اصطلاح نهاوندی که طبری 200 سال بعد از آن خبر داه است همین استقلال اعراب ایرانی در سال 642 در ایران است.

jaid

(عکس 1 )

 سکه عرب – ساسانی سال 20 از مرو 

 همچنین Walker برای تعیین تاریخ دوران خلافت عبدالئه بن الزبیر از دو تقویم استفاده می کند: سال 53 بر روی سکه عبد الزبیر در داراب ( عکس 2 ) با لقب امیرالمومنین به زبان پهلوی ( امیری وریوشنیکان ) برای  Walker ‘ برابر است با سال 65 هجری ( سال 53 با محاسبه یزدگردی برابر است با سال 65 هجری ). اما سال 62 بر روی سکه همین خلیفه در کرمان ( عکس 3)  تغییری نمی کند. (10)

IMG

( عکس 2 )

سال 53 سکه  عبدالئه بن الزبیر ( دارب ) به سال 65 هجری برگردانده می شود

IMG_0001

(عکس 3)

سکه عبدالئه بن الزبیر ( عپدولای زوبیران) از کرمان ( سال 62 ) که به سال یزدگردی مبدل نشده

سکه عبدالئه بن الزبیر ( عپدولا امیری ورویشینکان – به خط پهلوی) با لقب امیرالمومنین از دارابگرد (سال 53 )  که به سال هجری 65  مبدل شده ( عکس 2)، به نقل از  Volker Popp  ، سکه شناس آلمانی، ( 11) و  شمس اشراق ، سکه شناس ایرانی (12) متعلق به عبدالئه بن الزبیر است. ( عکس 4 )

text

(عکس 4)

سکه  عبدالله بن الزبیر با سال 53 که شمس اشراق آنرا، مانند Walker، به سال 65 برگردانده است ( اینجا اما سال 64 هجری)

 نویسندگان عرب و ایرانی ( طبری) آغاز دوران خلافت بن الزبیر ( امیر المومنین ) را از سال 683 به بعد مشخص کرده اند و به همین علت ‘ Walker ‘ مجبور است سال  53 ( 675 میلادی) را به سال هجری 65 (687) که همان سال یزدگردی است تبدیل کند، اما سال 62 (684 ) بر روی سکه کرمان ( در کرمان بن الزبیر امیرالمومنین نبود ) در تضاد با اخبار تاریخ طبری نیست و تغییری نمی کند. همچنین ‘ Walker ‘ از یک سکه نام می برد که عبدالملک مروان در سال 60 در داراب ضرب کرده است، اما چون طبری و نویسندگان عرب خبر داده اند که عبدالملک از سال 65 به بعد حکمفرمایی می کرده ‘ Walker ‘ سال 60 را به سال یزدگردی 72 بر می گرداند، اما سال 75 بر روی سکه همین خلیفه عرب از مرو تغییری نمی کند (بر روی این سکه ، به نقل از Walker ، نام عپدولملیک ی مروانان ضرب شده است ). (13) شمس اشراق به چند سکه از عبدالملک بن مروان اشاره می کند که در ضرابخانه های مختلف در ایران ضرب شده اند. ( عکس 5 ) شمس اشراق سال های 70 و 73 سکه ها از ضرابخانه اردشیر خُرّه را تغییر نمی دهد، اما سال های 60 و 65 سکه ها از ضرابخانه دارابجرد ( دارابگرد ) را به سال های 72 و 77 یزدگردی برمی‌گرداند. به این ترتیب عبدالملک در سال 65 از تقویم یزدگردی استفاده کرده و 5 سال بعد، در سال 70، از تقویم هجریtext1

( عکس 5 )

شمس اشراق ( صفحه 84 )

شمس اشراق در پانویس صفحه 84 ادامه می دهد : ” در برخی سکه ها نیز نام خلیفه … عپدولملیک ی مروانان ضرب شده است “. 

در کلکسیون سکه ها دانشگاه عبری اروشلیم تعدادی سکه عرب – ساسانی به نمایش گذاشته شده اند (14) اینجا هم با دو تقویم مختلف تاریخ ضرب سکه ها را تعیین می کنند. بر روی یک سکه ‘ سلم ابن زیاد ‘ از ضرابخانه اردشیر خُرّه سال 26 ضرب شده است :

This coin bears the clearly legible date 26

اما به عقیده سکه شناسان کلکسیون سال 26 به معنی سال هجری ( 646 میلادی ) نیست

The numeral 26 thus makes no sense as a Hijri date since it would correspond 646 CE

         سکه شناسان ادامه می دهند: مشخص نیست که سال  26 هجری، یا یزدگردی است : ” چنانچه سال 26 یزدگردی باشد برابر است با 37 هچری و سال بعد از یزدگردی برابر است با 58 هجری. ” (عکس 6)

If it was a date in the Yazdgerd era, we arrive in 37 AH; and even a post-Yazdgerd date woud equal only 58 AH

img003

( عکس 6)

اینجا هم تاریخ ضرب سکه سلم بن زیاد ( سال 26 ) در ضرابخانه شهر اردشیر خُرّه با خبر طبری از حمله اعراب به این شهر در سال 652 مطابقت نمی کند و به همین علت نیر برای سکه شناسان سال 26 نامشخص است. ( اعراب، با استناد به سکه سلم ابن زیاد، 6 سال زودتر از خبر طبری در اردشیر خُرّه جکمفرمایی می کردند) در همین کلکسیون سکه دیگری از ‘ سلم ابن زیاد ‘ مشاهده می شود. این سکه در سال 67 در بلخ ضرب شده است. برای سکه شناسان دانشگاه عبری سال 67 مشخص ،سال هجری است. سال 67 در تضاد با اخبار طبری نیست. (عکس 7 )

img005

( عکس 7)

منطقی به نظر نمی رسد که اعراب برای تعیین سال ضرب سکه های خود از دو تاریخ مختلف (یزدگردی و هجری ) استفاده کرده باشند و به همین علت نیز برای ‘ Walker ‘به کار گرفتن این محاسبه دوگانه سال ها بر روی سکه ها مشکوک به نظر می رسد. این سکه شناس اشاره می کند که: تاریخ بسیاری از این سکه ها با اخبار تاریخ نویسان سنتی همخوان نیستند.

 The importance  of the coins lies in their providing us with contemporary date for corroborating, supplementing, or at times correcting the historians. Even so there are numerous case where the coin evidence cannot be reconciled with the historical tradition.” (15

با تاریخ هجری، یا یزدگردی بر روی سکه های یزدگرد سوم Susan Tyler-Smith ( مرجع دریایی ) هم مشکل دارد :

The coins dated 25-35 are more difficult to explain. They could be expressing yazdgerd Era dates, or, in the case of the pieces dated 29-35, Hijira dates. They could also be meaningless

Tyler – Smith برای حل این مشکل ضرب سال ها بر روی سکه ها دو نظریه ارائه می دهد :

           یا این سکه ها زمانی ضرب شدند که اهالی شهر علیه اعراب قیام کرده بودند و بر روی سکه ها سال یزدگردی را ضرب کردند :

the coins could have been struck by town in revolt against the Arabs in which case they would probaly have used YE date

و یا اعراب از هر دو تاریخ استفاده کردند، هجری و یزدگردی:

Alternatively they could be Arab issues using either YE and / or Hijira dates ( 16

به درست بودن این تعویض ( شعبده بازی ) سال های یزدگردی و هجری بر روی سکه ها شمس اشراق نیز تردید دارد، تردید به این علت که بر روی سکه ها ، بدون نام بردن از یک دوره یزدگردی، یا هجری، فقط یک عدد ( سال) ، ضرب شده است: ” وقتی ضرب سکه های عرب ساسانی آغاز شد ابتدا تاریخ یزدگردی ( بر مبداء شروع سلطنت یزدگرد ) بر آنها زده می شد و پس از مدتی تاریخ این سکه ها به هجری قمری ضرب گردید و نام حاکم نیز بر آن افزوده شد و چون نشانه ای که آشکار سازد تاریخ سکه ها یزدگردی است یا هجری بر آنها زده نشده ، در مورد برخی از سکه های سالهای نخستین گاهی تردید هست که آیا مبداء تاریخ سکه کدام یک از دو تاریخ یاد شده است. ”  ( شمس اشراق، ص 66 )

ایران شناس آلمانی ‘ Heinz Gaube ‘ در جدول سکه های عرب – ساسانی به شش سکه از سال 20 ( 642 ) اشاره می کند که اعراب در ضرابخانه های مختلف در ایران ضرب کرده اند ( Prägetabelle – ورق تاشده در آخر کتاب ) . (17) همچنین  Walker از یک سکه خبر می دهد که اعراب در سال 20 در سیستان ضرب کرده اند ( Walker , P. 4). اما Gaube و Walker ادعا می کنند که سال 20 بر روی سکه ها سال یزدگردی (652 ) است .

اسلام – و تاریخ شناسان سنتی برای تطبیق دادن سال های ضرب شده بر روی سکه های عرب – ساسانی با اطلاعاتی که نویسندگان عرب و ایرانی ( طبری ) از زمان حکمرانی خلیفه ها و فرمانداران عرب داده اند در کنار تقویم سال هجری  ( سال اول = 3 / 622  میلادی ) یک تقویم ساختگی ( تقلبی ) یزدگردی محاسبه کردند. حال سکه شناس انگلیسی  Stephen Album و دریایی با این تقویم یزدگردی تاریخ خود از تصرف دارابگرد را می سازند: ” دارابگرد در سال 22 هجری به تصرف اعراب درآمد، تاریخ 20 بر روی سکه نمی تواند تاریخ واقعی هجری باشد …. این سکه در طی، یا مدت زمانی کوتاه بعد از سال یزدگردی ضرب شده است.”

Since Darabjird was conquered by the Muslims in AH 22 at the earliest…, the date 20 on this could not possibly be an authentic Hijri year…These coins were struck during or very shortly after the year YE 20 ( 18

معنی ساده نظریه  Stephen Album  این است که اگر تاریخ یک سکه با تاریخ ( اخبار ) ذکر شده نزد طبری، بلاذری و …همخوان نباشد، مانند Walker و Gaube ،با تقویم یزدگردی ( اضافه کردن 12 سال به سال هجری ) آنرا همخوان می کنیم . 

اما دلیلی نبود که اعراب تاریخ ( سال ) یزدگردی را برای ضرب بر روی سکه های خود انتخاب کنند، اعراب خود تقویم داشتند. به این تقویم عربی ( سال عربی ) معاویه در سنگ نبشته ای ( عکس 8 ) اشاره کرده است :

inschrift-11

( عکس 8)

سنگ نبشته معاویه در ’ ام قیس ‘ با علامت صلیب ( بالا، سمت چپ)

( Israel Exploration Journal, Volume 32, 1982, Plate 11)

ترجمه سنگ نبشته معاویه به زبان انگلیسی :

  In the day of ‘Abd Allah Muawiya ‘, the Commander of the faithful, the hot baths of the  people  there were saved and rebuilt by Abd Allah son of Abuasemos (Abū Hāšim) the Counsellor , on the fifth of the month of December , on the second day, in the 6th year of the indiction, in the year 726 of colony, according to the Arabs the 42nd year, for the healing of the sick, under the care of Ioannes , the official of Gadara 

این سنگ نبشته به مناسبت بازسازی و ترمیم یک حمام قدیمی ( از دوران تسلط یونانیان ) در شهر  Gadara ( ام قیس – اردن ) در دوران فرمانروایی معاویه حکاری شده است. سنگ نبشته به زبان یونانی است و در سمت چپ ( بالا ) نقش صلیب دیده می شود. سه تاریخ در این سنگ نبشته به زمان بازسازی حمام ام قیس اشاره می کنند : تاریخ مالیات بیزانس ( اشاره به تاریخ بیزانس نشان می دهد که معاویه تا این تاریخ، تا سه شنبه ، پنج دسامبر 662 نایب، یا متولی بیزانس در سوریه بوده )، تاربخ محلی “ ام  قیس “، ( the year 726 of colony ) و سال 42 عرب ها ( according to the Arabs the 42nd year). سال 42 عرب ها سال خورشیدی است و نه سال قمری – اسلامی. تاریخ 726 شهر ” ام قیس ” را می توان مشخص کرد. ام قیس و 10 شهر دیگر در تاریخ  4 /63 قبل از میلاد به تصرف روم درآمدند و در همین سال نیز سکه سال یک این شهر ضرب شد. سکه سال یک “ ام قیس” در کلکسیون یک صومعه در شهر اروشلیم نگهداری می شود. (19) بنابراین سال 726 در سنگ نبشته برابر است با سال 662 میلادی و سال یک عرب ها برابر با سال 622. معاویه از سال عرب ها نام برده است و نه از سال هجری ( اعراب از سال هجری و اتفاقات هجرت بعد از انتشار کتاب زندگی نامه پیامبر اسلام از ابومحمد عبدالملک بن هشام – درگذشت 834 – باخبر شدند ) ,

    اسلام شناس دانشگاه نیویورک Robert G. Hoyland  اشاره می کند که این سال عرب ها توضیح نمی دهد که چه اتفاقی منشاء این تقویم است:

Patently a new movement had been born, but its nature is unclear. Papyri and inscriptions are dated according to ‘ the Year….’  or ‘ the year according to the Arabs ( kat’ arabas), and many East Syriac texts according to ‘ the Year…. of the rule of the Arabs’ but without it being explained what was the event that inaugurated this calendar ( 20

Peter von Sivers , تاریخ شناس دانشگاه Utah معتقد است که معاویه بعد از درگپری ها بین اعراب شرق و غرب حدود سال 650 در سوریه ، عراق ، ایران و مصر، به قدرت می رسد. معاویه، با توجه به نقش صلیب، خود را یک پادشاه مسیحی می دانست و این سنگ نبشته قدیمی ترین تقویم اعراب است :

What can definitely be concluded is that after an internal conflict between western and eastern Arabs around 650 Muawiya emerged as king of the free Arab lands of Syria and Iraq, as well as of the conquered lands of Iran and Agypt. Muawiya considered himself a Christian king……This inscription , identifying Muawiya as ist Sponsor, commemorates the completion of the bath’s restoration…..It shows a cross and bears the date of 42 ” according to the era of rhe Arab.” To my knowledge, this is the earliest documentation of the Arab calendar by an Arab ( 21

  اما چرا سال 622 برای معاویه سال یک عرب ها بود: در این سال با شکست ارتش خسرو دوم پرویز از بیزانس در ارمنستان و عقب نشینی ساسانیان از اروشلیم و سوریه اعراب این مناطق توانستند آزادی خود را به دست آورند. برای Peter von Sivers پادشاهی امویان در سال 622 ، بعد از آزادی اعراب منطقه شمال ، آغاز می شود :

the Umayyad Arab Kingdom…… arose in the years following 622, after the northern arabs hat gained their freedom from the Sassanid Empire, as it was embroiled in its final showdown with Rome. ( 22

  تاریخ نویس شهر انطاکیه ،یعقوب ادسایی، ( 640 – 708) ) به اهمیت این سال برای عرب ها  اشاره می کند” شاهنشاهی اعراب ، که ما آن را طی ها ( Tayyaye ) می نامیم در سال 11 هراکلیوس ، پادشاه رومی ها و خسرو، پادشاه ایرانیان در سال 31 ( 622 / 621) آغاز شد ” و ” اعراب حمله خود را به سرزمین فلسطین آغاز کردند (626 -627) ، تا اینکه معاویه صلح را برقرار کرد. “

The kingdom of the Arabians (arbaye ), those whom we call tayyaye, began when Heraclius, king of the Romans, was in his 11th year and Khusrau, king of the Persians, was in his 31st year ( i.e., 620-21 C.E ) and 626 – 27 C,E.: The Arabs  began to carry out raid in the land of Palestine ( 23

 اعراب حداقل 8 سال قبل از جنگ باصطلاح یرموک در فلسطین حکمفرمایی می کردند. باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni از تحقیقات حفاری در  ” ام قیس ” خبر می دهد که اثر، یا نشانه ای از حمله اعراب در این شهر یافت نشده است. ( ام قیس در نزدیکی رودخانه یرموک قرار دارد ) این باستان شناس اشاره می کند که ساختمانی که بتوان آنرا در این شهر به دوره اولیه اسلام  نسبت داد نیر حفاری نشده است :

While the Arab conquest left no traces on urban structures at Gadara, no major construction are attributed to Early islamic period

 Avni ادامه می دهد که نوسازی کلیساها در این شهر تا اواسط قرن 8 ادامه داشت  :

The prosperity of Gadara as a Christian city is evident from the continuous renovation of churches at least until the middle of the eighth century ( 24

حداقل تا اواسط قرن 8 مذهب اسلام در ” ام قیس ” پدیدار نگشته بود .

اعراب نخست در سوریه در سال  622 میلادی به قدرت رسیدند. همین سال اول عرب ها ( 622 ) بر روی سنگ نبشته معاویه برای سکه های عرب – ساسانی قرن 7 در استان فارس و شرق ایران نیز معتبر است. سال 20 ( سال 20 عرب ها ) بر روی سکه عرب – ساسانی برابر است با سال 642 ( 642= 20 + 622 ) و نه سال 653 یزدگردی. عرب های که در سال 642 میلادی در فارس سکه ضرب کردند از بصره، خلیج فارس ، یا شبه جزیره عربستان به ایران حمله نکرده بودند، این اعراب ایرانی بودند که قرن ها در ایران زندگی می کردند ( سقوط ساسانیان ) و پس نابودی ارتش ساسانیان در جنگ با بیزانس توانستند نخست در قسمت های از ایران به قدرت برسند. حکمرانان عرب قرن 7 در ایران نام و لقب امیرالمومنین خود بر روی سکه های با نماد زرتشی آتشکده را به زبان پهلوی و نه عربی حکاری کردند. عبدالملک بن مروان نام خود بر روی سکه مرو را به زبان پهلوی ” عپدولملیک ی مروانان ” حکاری کرده است (عبدالملک بن مروان نام عربی است که طبری و نویسندگان عرب دو قرن بعد به این خلیفه داده اند ). عپدولملیک ی مروانان از مرو و عرب ایرانی بود ( عپدولملیک ی مروانان ) و شاید به همین دلیل، به دلیل ایرانی بودن این اعراب بود که زبان فارسی، بر خلاف زبان مصری ها و کشور های شمال آفریقا، عربی نشد. سکه سال 20 از مرو نیز نشان می دهد که این عرب های ایرانی در سال 642 ( سال جنگ فرضی نهاوند) در این منطقه نیز حکمفرمایی می کردند.  اسلام و – تاریخ شناس انگلیسی Daniel W. Brown می نویسد که حکمرانان عرب جایگزین فرمانروایان بیزانسی و ساسانی شدند، بدون آنکه دستگاه اداری، مذهب، اقتصاد و فرهنگ منطقه تغییری کند:

The conquests replaced the top rung of the Byzantine and Sasanian ruling classes with Arab, but they did not immediately or violently alter the administrative, religious, economic, or cultural landscape of the Near East

این تاریخ شناس ادامه می دهد:  هیچ سندی که نشان دهد نهاد های های سیاسی تغییر کرده باشند در دست نیست، فقط زبان حکمرانان عربی شد و تولید شراب و گوشت خوک نیز ادامه داشت :

Neither do we find evidence of dramatic change in the law political institution of the conquered teritories in the years immediately following the conquests. What did change was the ruling class. The new rulers spoke Arabic…….  production of wine continued unchanged, and pig continued to be raised and slaughtered in increasing numbers ….. until 695- sixty years into Arab rule ( 25

همچنین تاریخ نویس دیگر انگلیسی Rebecca Darley ( دانشگاه بیرمنگام ) یادآور می شود که اسناد آغاز اسلام کامل نیستند و ما اطلاع صحیحی از این دوره نداریم ، اما به نظر می رسد که اعراب پیروز خواهان تغییر تشکیلات اداری و آئین های مذهبی نبودند:

The historical sources for the rise of Islam are fragmentary and often unclear, as is our understanding of Islam in its earliest period, but it seems clear that the earliest Arab conqueros were uninterested in disupting existing adminstrative and religious practices in their territories, ( 26

  یشوع یهب سوم ( وفات 659 ) اسقف نینوا ( 628 تا 637 )، اسقف اربیل ( 637 تا 649 ) و از سال 649 تا 659  اسقف اعظم در نامه ای ( نامه 14C ) به سیمون ، اسقف مسیحیان در رام اردشیر ( استان فارس) ،اشاره می کند که اعراب خواهان تغییر  مذهب مسیحیان نبودند .

.این نامه ، به نقل از Philip Penn ، بین سال های 649 تا 659 نوشته شده.
 
Issho’yahb clearly wrote Letters 14C ( Rev Ardashir ) and 15C in the last decade of his life, while he was catholicos ( 649 – 659 )
 
در این نامه یشوع یهب به اعرابی اشاره می کند که در فارس به قدرت رسیده بودند. یشوع یهب سوم می نویسد: “ این اعراب پیش ما ( در اربیل ؟) نیز هستند ، اعراب نه فقط دشمن مسیحیت نیستد، بلکه آنها ایمان ما را ستایش می کنند ، به کشیش های ما احترام می گذارند و به کلیسا ها کمک می کنند. اعراب سعی نکردند مذهب مسیحیان را در رام اردشیر تغییر دهند و فقط از شهروندان مسیحی خواستند که از نصف املاک خود صرفنظر کنند“ :

To Simon, the bishop of Rev Ardashir
From Isho’yahb to our honored brother Mar Simon, the metropolitan bishop of Rev Ardashir.. Greeting in our Lord.

For also these Arabs to whom at this time God has given control over the world, as you know , they are [ also here ] with us. Not only are they no enemy to Christianity, but they are even praisers of our faith, honorers of our Lord’s priests and holy ones, and supporters of churches and monasteries. Indeed , how did your people of Mrwny‘ abandon their faith on pretext of [ the Arabs‘ ] ? And this when , as even the people of Mrwny‘ say, the Arabs did not force them to abandon their faith but only told them to abandon half of their possessions and to hold on to their faith ( 27

دریایی معتقد است که اعراب در سال 652 استان فارس را تصرف کردند و در اینصورت می بایست نامه یشوع یهب سوم بین سال 652 تا سال 659 ،سال وفات یشوع یهب سوم، نوشته شده باشد، اما این اسقف نینوا و اربیل در نامه خود اشاره ای به قیام، یا ناآرامی در استان فارس نکرده است. 
از طرف دیگر استاد تاریخ دانشگاه یوتا ( آمریکا )، Peter von Sivers ، در رابطه با این نامه یشوع یهب سوم می نویسد:

از این نامه یشوع یهب سوم چنین برداشت می شود که ” اعراب مومئن در آخر دروه باستان وابسته به فرقه نستوری بودند“.

Ischoyahbs Brief….repräsentiert die wohl früheste Dokumentation der Zugehörigkeit der arabischen Gläubigen zum Umfeld der nestorianischen Konfession in der Spätantike ( 28

حفظ نمادهای زرتشت و استفاده از خط پهلوی بر روی سکه ها عرب – ساسانی ناشی از بی توجه ای، یا بی علاقه ای اعراب به تغییر این نشانه های ایرانی نبود، بلکه ، به نقل از اسلام شناس آلمانی Seven Kalisch، این اعرابی که جانشین ساسانیان شدند وابسطه به طبقه بالا ی اعراب بودند و بشدت تحت تاثیر ایرانیان قرار داشتند.

In diesem arabischen Reich gibt es keine Ablösung der Araber durch Iraner, sondern einer iranisch geprägte arabische Oberschicht, die die Nachfolge der Sassanieden antrat ( 29

      شرق شناس آلمانی یولیوس  ولهاوزن ( Julius Wellhausen ) اشاره می کند که اعراب خودشان را تطبیق دادند و این احساس را داشتند که مانند بومی ها هستند، همانند خراسانی ها. آنها مثل ایرانی ها شلوار می پوشیدند ، شراب می نوشیدند، نوروز و مهرگان را جشن می گرفتند .

Die Araber akklimatisirten sich, sie fühlten sich mit den Landeskindern eins in der gemeinsamen Provinz, als Churasanier. Sie trugen Hosen wie die Iranier, Tranken Wein; feierten Neuruz und Mihrigan; (30

نگهداری نماد ها زردتشتی و برگزاری جشن ها نشان دهنده ادامه سنت های ایرانی ( مذهب زرتشت ) بود که با به قدرت رسیدن عرب های ایرانی در ایران تغییری نکرد.

به نقل از Fergus Millar سنگ نبشته و سکه نماد های هویت هستند .

  in formal public documents such as inscription and coins ( the most deliberate of all symbols of public identity )  (31

اگر مسلمانان شبه جزیره عربستان با فرهنگ، با ایدئولوژی اسلامی به ایران حمله کرده بودند می بایست بر روی سکه های خود نماد های عربی، اسلامی را ضرب می کردند.  

 در آرشیو کتابخانه دانشکده ایران شناسی دانشگاه برلین 40 سند به خط پهلوی از نیمه دوم قرن 7 نگهداری می شوند. 29 سند بر روی چرم نوشته شده اند و باقی بر روی کتان. ( 32 ) :

    جالب توجه سند شماره 3 است 

pahlavi

سند شماره 3     

IMG-20160310-WA0003

             آوانگاری سند شماره 3

در سطر 3 ماه تیر در سال  31 ( سال یزدگردی) نوشته شده که برابر است با سال 662 میلادی.

در سطر 6 دستور سازماندهی 1000 مرد داده شده .    

در سطر 8 واژه” xwadāy ī Ērān – خْوَداى ایران ” ، یا فرمانروای ایران دیده می شود.

 به نقل از Ilya Yakubovich ، پژوهشگر زبان های فارسی و هندی در دانشگاه ماربورگ آلمان ، معلوم نیست که منظور نویسنده از واژه ” خْوَداى ایران ” مسلمانان جدید هستند یا ساسانیان :

Particularly intriguing is the mention of xwadāy ī Ērān “lord of Iran” in Document 3, whom
one is apparently requested to support with a large number of men (p. 15). Is this is a reference to new Muslim authorities or to the old Sasanian dynasty that still claimed loyalty of some of its former subjects

اما این زبان شناس همچنین اشاره می کند که اسناد به خط پهلوی دانشگاه برلین نشان نمی دهند که اعراب در ایران حضور داشتند و ادامه می دهد که دستگاه اداری ساسانیان همچنان به کار خود ادامه می داد:

The documents are dated to the interval of the years 30 and 49, presumably of the Yazdegerd era starting in 632 a.d., which places them in the second half of the seventh century a.d., in the period after the Arab conquest of Iran. Palaeographic data do not contradict this dating, while radiocarbonan alysis broadly confirms it (p. xv). It is therefore remarkable that the published texts appear to make no reference to the Arab presence in Iran (cf. the Bactrian documents of the eighth century a.d., which frequently mention the Arabs). One remains under the impression that the old Sasanian administration continued for a while to function essentially independently from the new structures installed by the occupiers ( 33

  با اینکه پاپیروس های دانشگاه برلین اشاره ای به بودن اعراب در ایران نمی کنند Robert G. Hoyland, استاد اسلام شناسی دانشگاه نیویورک, ادعا می کند که اعراب در سال 663 به پیشروی خود ( در ایران ) ادامه دادند و پیروز سوم، آخرین پادشاه ساسانی, مجبور به عقب نشینی شد و به چین پناه برد.

Peroz III…. begged and cajoled the Turks and  Chinese to give him troops and during the first Arab civil war ( 656 – 60 )…. However, in 663 the Arabs resumed their easward advance, forcing the young prince to retreat and seek refuge in the Chinese capital ( 34

در مقاله دریایی نه فقط تبدیل سال عربی به سال یزدگردی بر روی سکه ها با واقعیت های تاریخی مغایرت دارد، بلکه اخبار تاریخ نویسان ایران و عرب از حمله اعراب به فارس نیز صحت ندارند. دو باستان شناس اسرائیلی ‘ Yehuda D. Nevo and Judith Koren ‘ اشاره می کنند که  یافته های باستان شناسی و سکه ها اخبار تاریخ نویسان سنتی را تایید نمی کنند :

Wasbrough ( was an American historian) considered that the ” hard facts ” necessary for comparison are simply not available; we submit that they are, from archaeology, numismatics and epigraphy, and that Research in These fields does not in fact corroborate the ” traditional ” account of the rise of Islam and the early Arab state, but presents a different Picture of seventh-century history,..( 35

به سخن دیگر، تعریف های تاریخ نویسان سنتی ایرانی و عرب مغایر ”  دلیل ها در سنگ ” هستند:

Historical descriptions versus  “arguments in stons ” (36

طبری و بلاذری حدود 200 سال و ابن بلخی 450 سال بعد، بدون ارائه یک سند، از این حمله (به فارس ) خبر داده اند. ( معمای طبری )  این نویسندگان  عرب و ایرانی ادعا می کنند که اخبار ( اسناد زنجیره ای) خود را از افراد موثقی بدست آوردند. اسلام شناس انگلیسی Michael Cook  در کتاب ” محمد ” اشاره می کند که تاریخ  سنتی و  اسناد  زنجیره ای ساختگی ( تقلبی) هستند:

Such chains of authorities are in fact a salient characteristic of Muslim Tradition in General….. and a spurious Tradition will be equipped with a spurious chain ( 37

  Seven Kalisch ( اسلام شناس آلمانی ) معتقد است : ” درست به این علت اسناد رنجیره ای را رایج کردند که بتوانند بهتر شرایط واقعی را پنهان کنند. “

Der Isnad wurde ja gerade eingeführt, um die wahren Verhältnisse besser verschleiren zu können( 38

بلاذری به طور دقیق به حمله اعراب به شهر ” قیصریه دریایی ” ( قیصریه فلسطین) اشاره می کند. به نقل از این تاریخ نویس اعراب ، به فرماندهی معاویه، قیصریه دریایی را  به مدت 7 سال محاصره کردند. سرانجام  در سال 641، یا 642 اعراب با کمک یک شهروند یهودی از یک تونل وارد شهر شدند و پس از سه روز جنگ حونین قیصریه فلسطین را تصرف می کنند. تونلی که بلاذری از آن نام برده است می تواند یک آبراهه ( کانال آب ) که رومی ها آنرا ساخته بودند باشد. باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره می کند که تحقیقات باستان شناسی در تضاد با اخبار تاریخ نویسان هستند و ادامه می دهد:  ” در حفاری ها  در شهر قیصریه فلسطین هیچگونه آثار خرابی از حمله اعراب مشاهده نمی شود “.

In contrast to the clear-cut historial narrative, the archaeological record shows no direct evidence of damage or destruction (39

به همین علت در باستان شناسی سوریه – فلسطین از پیروزی نامرئی مسلمانان نام برده می شود

in fact, the arrival of Islam in the town of Syria – Palestine was archaeologicalally invisible ( 40

   اسلام شناس دانمارکی ‘ پاتریسیا کرون ( Patricia Crone ) معتقد است که اخبار ( روایت ) داستان سرا های سنتی افسانه هستند: 

Now it has Long been recognized that some of our evidece on the rise of Islam goes back to storytellers; but it is usually assumed that the the storytellers simply added some legends and fables to a basically Sound Tradition that  existed already,….( 41

 اسلام شناس آلمانی ‘ Albercht Noth ‘ در مقاله ای به خبر طبری، بلاذری و مسعودی از حمله اعراب به اصفهان اشاره می کند که منبع خبری تمام این تاریخ نویسان یک شهروند بصره ای با نام ’ حماد بن سلمه ’ ( وفات 784 ) است. ( تاریخ شفاهی ) حماد بن سلمه 100 سال بعد ( 750 )، بدون نام بردن ار منبع خبری خود، از اتفاقات قرن 7 خبر می دهد.( 42) این اسلام شناس معتقد است که استفاده از منابع سنتی ( اخبار و موضوعات تاریخ نویسان سنتی ایرانی و عرب ) به عنوان اسناد تاریخی برای بازسازی گذشته غیر ممکن است:

daß man in der frühislamischen Überlieferung mit Traditionen zu rechen hat, die nichts anderes sind als ein Konglomerat gängiger Erzählmotive, die folglich als historische Quelle für den Tatbestand, die sie schildern, nicht verwendet werden können (43

. همین نظریه را نیز پاتریسیا کرون بیان می کند که اسناد اسلامی اوایل اسلام را نشان نمی دهند:

Virtually all accounts of the early development of Islam take it as axiomatic that it is possible to elicit at least the outlines of the process from the Islamic sources. It is however well known that these sources are not demonstrably early ( 44

به عقیده ’ پاتریسیا کرون ‘ می توان با اندک  امیدی سرآغاز تاریخ اسلام را بازسازی کرد، اگر ما، بدون رجوع به اسناد اسلامی، به یافته ها و اکتشافات از حفاری ها ( باستان شناسی ) و به پاپیروس ها از این دوره استناد کنیم:

Without correctives from outside the Islamic tradition, such as papyri, archaeological evidence, and non- Muslim sources, we have little hope of reconstituting the orginal shapes of this early period. (45

دریایی مقاله خود از حمله اعراب به فارس را بسیار هیجان انگیز نوشته است. نویسنده از خون، جنگ، حمله از خلیج فارس و بصره، قیام شهروندان ایرانی، قتل حکمران عرب و در آخر از فتح استان فارس خبر می دهد. با این مقاله، یا درست تر ، با این فیلمنامه دریایی می توان یک فیلم (فانتزی) جنگی تهیه کرد. 

——————————————————————————————————————

 1 – Sources pour L’ histoire et la geographie du monde iranien (224-710). Res Orientales. Vol. XVIII, 2009, P.144

2 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum isnad – Ein Beitrag zum Verständnis islamischer Geschichtskonstruktion, in: Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg), Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin /Tübingen, 2014, P. 330

3 – Iranian Kingship, the Arab Conquest and Zoroastn ApocalpseThe History of Fars and Beyond in Late Antiquity ( 600- 900 CE

4 – Tyler-Smith, Susan, Coinage in the Name of Yazgerd III ( AD 632-651) and the Arab Conquest of Iran

5 -Stephan Album and Tony Goodwin, Sylloge of islamic coins in the Ashmolean, Volume 1, The per-reform coinage of the early islamic period, Oxford, P. 5

6 – Tyler-Smith, Susan, Coinage in the Name of Yazgerd III  ( AD 632-651 ) and the Arab Conquest of Iran. The Numismatic Chronicle ( 1966-) Vol. 160 ( 2000), P. 149

7 – Aleksander Nikitin and Günter Roth, “The earliest Arab-Sasanian coins”, Numismatic Chronicle, v.155. London, Royal Numismatic Society, 1995, pp.131-134 

8 – Tyler-Smith, Susan, P. 140

9 – J. Walker, A Catalogue Of The Muhammadan Coins In The BritishMuseum, 1941, Volume I، Arab-Sassanian Coins,  London 1941. P. 3

10 – J. Walker, P. 30-33

11 – Karl-Heinz Ohlig / Gerd-. Puin (H.g), Die dunklen Anfänge, Berlin, 2007, P. 60

12 – شمس اشراق، نخستین سکه های امپراتوری اسلام، اصفهان 1369، ص. 88 

13 – J.Walker, P. 28-29

14 – Sylloge Nummorum Sasanidarum Israel, Nikolaus Schindel, Wien 2009, P. 15-16

15 – J. Walker, xxviii

16 –  Susan Tyler-Smith, P. 142

17 – Heinz Gaube, Arabosasanidische Numismatik, Braunschweig 1973. Falttafel mit Tabelle

18 –  Stephen Album, P. 5 – 6

19 – Augustus Spijkermann, The Coins of the Decapolis and provincia Arabia, Jerusalem 1978. P. 128-29, No. 1

20 – Robert G. Hoyland، Seeing Islam as others saw it. A survey and analysis of the Christian, Jewish and Zoroastrian writings on Islam. Princeton 1997, P. 547

21 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire. In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 279

22 – Peter von Sivers, P. 279

23 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam. New York 2003, p. 129

24 – Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014, P. 221

25 – Daniel W. Brown ,  A new Introduction to Islam, united kingdom,2009 , P. 110

26 – Rebecca Darley, Faith, In: Minerva, The international Review of Ancient Art & Archaeology, January/ February 2014, P. 42

27 – Issho’yahb

28 –  Peter von Sivers

29 – Seven Kalisch, Anmerkungen zum Isnad, In : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 339

30 – Julius Wellhausen, Das arabische Reich  und sein Sturz, Berlin 1902, P. 307

31 – Fergus Millar, The Roman Near East , 31  BC – AD 337, Cambridge/Mass. 2001, P. 230

32 – Dieter Weber, Berliner Pahlavi – Dokumente, Zeugnisse spätsassanidischer Brief- und Rechtskultur aus frühislamischer Zeit, Wiesbaden, 2008, Einleitung, P. 15, Tafel III

33 – Ilya Yakubovich, in: Journal of the American Oriental Society 132.1 (2012), P. 116

34 – Robert G. Hoyland, In God’s Path, The Arab Conquests and the Creation of an Islamic Empire, Oxford University Press 2015, P. 87

35 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren,  Methodological Approaches to Islamic Studies. In: Der Islam 68 ( 1991) , P. 91

36Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach,  Oxford University Press, 2014, P. 6

37 – Michael Cook, Muhammad ( Past Master), Oxford 1983, P. 64

38 – Seven Kalisch, P. 344

39 –  Gideon Avni, P. 316 – 317

40 –  Robert M. Kerr, Die blauen Blumen von Mekka – Von Ismaels Stadt zum Heiligtum der Ismaeliten. in : Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.) Die Entstehung einer Weltreligion, Berlin/Tübingen, 2014, P. 54

41 – Patricia Crone,  Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987, P 225

42– Albrecht Noth, Isfahan-Nihawand, Eine quellenkritische Studie zur frühislamischen Historiographie: In ZDMG, 118 ( 1968 ), P. 274 – 275

43 – Albrecht Noth, Quellenkritische Studien zu Themen, Formen und Tendenzen frühislamischer Geschichtsüberlieferung, Teil I: Themen und Formen, Selbstverlag des Orientalischen Instituts der Universität Bonn, Bonn 1973, P. 182

44- Patricia Crone, Hagarism, Cambridge 1977, P. 3

45 – Patricia Crone, Meccan trade and the rise of Islam, Oxford 1987  P. 230