سوره وزوجنهم بحور عین ( سوره 44 آیه 54 )

” وزوجنهم بحور عین ” :  [آرى] چنين [خواهد بود] و آنها را با حوريان درشت‏ چشم همسر مى‏ گردانيم 

قدیمی ترین نسخه قران بدون نقطه نوشته شده بود ( نگاه کنید به قران بیرمنگام ). اوائل قرن 8 ( در دوران خلافت عبدالملک مروان) ویرایشگران قران را نقطه گذاری کردند. به نقل از زبان شناس آلمانی – لبنانی کریستف لوکزنبرگ ( 1 ) در قران ” آیات مبهم”، یا واژه های نامفهومی مشاهده می شوند. این آیات مبهم را ویرایشگران نتوانستند به درستی نقطه گذاری کنند (نقطه گذاری حرف های بی نقطه ) و به عربی برگردانند. لوکزنبرگ برای توضیح این بخش های نامفهوم  قران به ریشه های آرامی – سوری این حروف رجوع می کند. لوکزنبرگ ادامه می دهد که می توان با مشخص کردن ریشه های آرامی – سوری این حروف نامفهوم معنی درست این آیات مبهم قران را فهمید. به عنوان مثال لوکزنبرگ به آیه ” وزوجنهم بحور عین ” اشاره می کند. در این آیه وآژه حور و عین زیاد مهم نیستد، بلکه وآژه ” زوجنهم ” به معنی “همسر گرفتن “مهم است. اگر ما دو نقطه از واژه “زوجنهم”  را حذف کنیم ( نقطه ز و ج ) و آنرا ” روحنهم ” بنویسیم معنی این واژه به استراحت کردن” تغییر می کند. اما چون ویرایشگران قران بر این باور بودند که منظور وآژه ” زوجنهم” (ازدواج کردن ) ازدواج مردان است می بایست دو اصطلاح بعدی آیه ” حور عین” به زنان مربوط شود که به همسر ( ی) مردان در می آیند. وآژه “زوجنهم” ویرایشگران را مجبور به این تفسیر از سوره “وزوجنهم بحور عین ” کرد. به نقل از لوکزنبرگ واژه “حور” به معنی سفید (مونث ) است که ویرایشگران آنرا به حوری نسبت دادند. ویرایشگران بر این باور بودند که وآژه حور از حوری ( که در قران نیآمده ) مشتق می شود. دانشنامه اسلام  (Encyclopaedia of Islam ) واژه “حور” را اینگونه توضیح داده است:

زنی که چشم های بزرگ سیاه دارد که مغایر است با سفید بودن پوست او . جمع حور ،  حوریان، در قران به دخترانی ( باکره ) نسبت داده شده که در بهشت در خدمت دینداران  :هستند

a woman whose big black eyes are in contrast to their whites and to the whiteness of the skin. The plural hur is a substantival adjective used in the Kuran for the virgins of paradise promised to the believers (2

   اما ریشه واژه حور به معنی “سفید” سوری – آرامی (hawwərā) است و به گیاهان نسبت داده شده :

The Arabic term for the popolar is probably borrowed from Classical Syrica ܚܘܪܐ‎ (ḥawwərā), considering that the range of distribution of the white poplar  is outside Arabia, but inside the Aramaic language area

Syriac root as well as this Syriac word are in broader use for terms related to whiteness in general and in botanical application ….the Arabic has multiple vocalizations, ḥawwar, ḥawar, hawr (dialectally also ḥōr and ḥūr)

ریشه سوری واژه حور هیچ ارتباطی با حوریان بهشت ندارد 

وآژه سوری آرامی ” عین” (حالت جمع ) از صفت عیناء را ویرایشگران به معنی “چشم های بررگ” تفسیر کردند و آنرا به چشم های بزرگ حوری ارتباط دادند. حالا لوکزنبرگ معتقد است که این توضیح اشتباه است، چون اگر ما “حور عین” را لغت به لغت معنی کنیم می شود “چشم های بزرگ سفید ” که نا مفهوم است. پس باید ” حور عین ” معنی دیگری داشته باشد. اگر ما اینجا هم در نقطه گذاری واژه “عین” تجدید نظر کنیم و به جای ی ن بگذاریم و به جای ن آخر ب بنویسیم “عین” تبدیل می شود به “عنب” ، به معنی انگور که در نهایت “حور عنب یعنی سفید انگور ها” .

 لوکزنبرگ همچنین اشاره به حرف اضافه ب (بحور ) می کند که به معنی “بین”، یا  ” زیر ” است

پس از ویراستاری (نقطه گذاری) سوره “وزوجنهم حور عین” تغییر می کند به ” روحنهم حور  عنب” به معنی :

” ما می گذاریم آنها زیر کریستال های سفید (شفاف ) ( انگور ) استراحت کنند

اما شاید ویرایشگران قران ایده سوره “حور عین” را از نوشته کشیش سوری قرن 4 ” Ephrem the  Syrian – ماراپرم سریانی ” (وفات 373 ) گرفتند  :

هر کس در روی زمین شراب ننوشد در بهشت دسترسی به انگور های فراوان دارد و هر کسی که “روی زمین پاکدامن باشد در بهشت سینه ( زنان) را در آغوش می گیرد:

“Whoever has abstained from wine on earth, for him do the vines of Paradiese yearn. Each one of them holds out to him a bunch of grapes . And if a man has lived in chastity, they [ fem] receive him into a pure bosom, because he as “a monk did not fall into the bosom and bed of earthly love” ( 3

 اما به نقل از Edmund Beck  مردم پرهیز کار این گفته استعاره ای (تصویری ) کشیش سوری را وآژه به وآژه ( معنایی ) فهمیدند ( که حوریان از پرهیزکاران پذیرایی می کنند ) و نمی توان به شهروندان بت پرست مکه ایراد گرفت که باور به حوریان در بهشت داشتند

Popular piety certainly interpreted this daring imagery in a crass and literal sense, and under such circumstances one cannot blame a citizen of pagan mecca for doing the same thing (4

    انگور در تاریخ رستگاری مسیحیت از اهمیت زیادی برخور دار است. در تورات نقل شده:

یهوه، خدای تورات، گفت خوشه های انگور محتوی آب آنگور هستند، مردم می گویند آنگور ها را از بین نبرید زیرا در آن دعای خیر نهفته است و من هم به خواسته خدمتکار خود عمل می کنم و انگور ها را نابود نمی کنم

Yahweh says this: As when a bunch of grapes is found still to have juice in it, people say, ‘Do not destroy it, for it contains a blessing,’ so I shall act for my servants’ sake, I shall not destroy them all.( 5

فرهاد، یا افراهات قدیس ( Aphrahat) ، معروف به دانای پارسی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های مسیحیتِ قرن چهارم این نقل از تورات را چنین تفسیر می کند :

 انگور در خوشه نشان می دهد که خوشه از بین نرفته و نماد درستکاری است. فرهاد این موهبت الهی در انگور را از آدم تا مسیح دنبال می کند

The grape in the cluster shows that as the cluster is not destroyed because of the righteous. (6)

Aphrahat traces down the blessing in the grape from Adam to Christ

  و به همین علت، به علت موهبت الهی بودن انگور در مسیحیت، عبدالملک مروان خوشه انگور را در عبادتگاه مسیحی قبه صخره حکاری کرد:
خوشه انگور در عبادتگاه (مسجد ) قبه صخره
 
قران، به عنوان یک متن سوری – آرامی کلیسای شرق، نیز به اهمیت انگور در سوره ” روحنهم حور عنب” اشاره می کند و نه به حوریان بهشت
 
1 – Christoph Luxenberg, Die Syro-Aramäische Lesart des Koran
2 – Encyclopaedia of Islam, Leiden: London 1971: Vol.III, P. 581b
3 – Sidney Griffith: Christian Lore and the Arabic Qur’an, In Gabriel Said Reynolds, London , 2008, P. 112 
4 – Tor Andrae: Mohammad. The Man and His Faith, Allan  & Unwin, London 1936 P. 88
6 – Lukyn Willians, Adversus Judaeos: A Bird’s-Eye View of Christian Apologiae Until the Renaissance, cambridge press, P. 102
 

سوره عادیات

 سوره 100 (عادیات )

 سوره عادیات یکی از کوتاه ترین و نامفهوم ترین سوره های قران است. نام سوره 100 ” عادیات ” به  معنی “دوندگان” است و 11 آیه دارد. به نظر می رسد که ویرایشگران سوره 100 در نقطه گذاری حرف ها و برگرداندن وآژه ها با ریشه های سوری – هبری به عربی دچار اشتباه شده اند. این نوشته به تناقضات 6 آیه اول سوره عادیات اشاره می کند 

 شش آیه اول سوره 100 :

1- عادیات ضبحا
و سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند
2 – فالموریات قدحا
و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند
3 – فالمغیرات صبحا
و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند
4 – فأثرن به نقعا
و به وسیله آن هجوم، گرد و غبار فراوانی بر انگیزند
5 – فوسطن به جمعا
و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند
6 – ان الانسان لربه لکبود
به راستی انسان با افتخار خدا را سپاس می کند

متن 6 آیه اول سوره 100 در قران به عربی و انگلیسی و بعد از تغییر نقطه گذاری 

تفسیر سوره عادیات در ادبیات اسلامی:

http://ensani.ir/file/download/article/20110219094521

برای برخی از اسلام شناسان مبهم بودن سوره “عادیات” به علت بی نظیر و برتری بودن ادبیات وحی است که فهم آن را مشکل می کند. ثریا مهدی حجاجی ( Soraya M. Hajjaji-Jarrah)، اسلام شناس دانشگاه مونترال، اشاره به سوره 100 می کند: ” سوره 100 یک مجموعه ی خیره کنند از واژه ها و آواهای را ارائه می دهد که فرق دارند با اشعار ( saǧ) و ادبیات کلاسیک عربی. ساختار سوره 100 ریتم نافذ چشم گیری دارد و متقاعد کننده است. این سوره پیام مهم قران عربی را بیان می کند :

surat al-adiyat ( Q 100 ) offer an excellent example of how the Quranic arabiyya brings forth a dazzling assembly of word meaning and sound defying the contention of both the Arabian saǧ ( rhymed prose ) and the literary rules of classical Arabic literature. It represents the persuasive, arresting construction, pervasive rhythm, and important message of the Quranic arabiyya which has selected and expressed these materials in just this way (1)

و برخی دیگر از مفسران قران برای فهم سوره 100 یک آیه و یا واژه های را از خارج به این سوره اضافه کردند: به طور مثال آیت الئه انصاریان آیه 1 سوره 100 ” عادیات ضبحا ” را چنین تفسیر می کند 
 “سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [به سوی جنگ] می تازند“. آیه 1 نه اسمی از اسب برده و نه از جنگ و به همین علت “به سوی  جنگ” در کمانک گذاشته شده 
     طبری اشاره می کند که آیه اول و دوم سوره 100 در رابطه با اسب است. (2 

اما به نقل از “منذر عبد اللطيف یونس” ( Munther Abdullatif Younes) ،پژوهشگر زبان عربی در دانشگاه کرنل ایتاکا (آمریکا )، “ساختار متن اصلی سوره عادیات از بین رفته و عنصرهای زبانی اولیه که با یک دیگر هم جور بودند جای خود را به حروف دیگری دادند که دیگر با هم همخوان نیستند”.

because the original structure was destroyed and linguistic elements which fit with one another at one point were replaced with other that do not (3

مشکل دیگر این است که قران اولیه بدون نقطه نوشته شده بود و به همین علت در خواندن آن اشتباه می شد :

and the Quran continued to be read without dots, which resulted in erroneous reading (4

یونس ادامه می دهد : اگر ما در آیه اول (عادیات ضبحا ) ع در ” عادیات ” ( به معنی دوندگان) را پاک کنیم به جای آن غ بگذاریم، یعنی “عادیات” را به غادیات برگردانیم معنی آیه تغییر می کند، چون غادیات از ریشه غادی به معنای ” کسی که در ‌بامداد می‌رود ” است  

غادی=http://www.vajehyab.com/?q

و همچنین اگر نقطه ض در واژه ضبحا (به معنی  همهمه کنان) را حذف کنیم و به جای آن ص، صبحا ( به معنی صبح ) بگذاریم آیه ” عادیات ضبحا” به آیه ” غادیات صبحا ” تبدیل می شود، با این معنی: ” آنها صبح زود بیرون می روند 

And those going out in the ( early) morning. ( 5

  :در آیه 2  “فالموریات قدحا ” واژه “قدحا” به جرقه زدن ترجمه شده

“و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند ” به نقل از یونس این ترجمه بی معنی است. ریشه واژه  “قدحا” در زبان هبری و سوری به معنی آتش روشن کردن است و نه جرقه زدن :

As used in the sura, this is typically glossed as ” a spark produced by the hooves of running horses”. In both Biblical Hebrew and Syrica, one of the main meanings of the root q-d-h is fire , or kindling a fire, as shown above. A “lighted fire” in Syrica is ywra d-qdha ( 6

در آیه چهار “ فأثرن به نقعا “ نیز مترجمان (ویرایشگران ) در برگردان از متن اصلی به عربی اشتباه کرده اند. در متن اولیه به جای همزه بر روی الف ( فأثرن ) حرف آ (فآثرن ) نوشته شده بود. فأثر (با همزه ) از ” فتثیر”، از مادّه “اثاره” به معناى منتشر ساختن و پراکندن است 

http://www.alketab.org/فَتُثِير

و فآثرن با آ از ریشه آثر به معنی ترجیع دادن است:

آثر
آثر یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای اولویت داشتن چیزی است.
:اصل باب درباره ترجیح یک چیز است از دو چیز
 
 

در سوره 13، آیه 91 نیز به واژه ” آثرک ” ( آ) به معنی برتری دادن اشاره شده است:

قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ

“گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم”

همچنین، به نقل از یونس، باید حرف ق در ” نقعا” (به معنی غبار ) در آیه “ فأثرن به نقعا    “  به ف، به نفعا ( از نفع ) برگرداند که نفعا به معنی مزیت، یا سود مندی است. پس از این تغییرات حروفی ( آ به جای أ با همزه و ف به جای ق ) آیه “ فأثرن به نقعا “ تبدیل می شود به ” فآثرن به نفعا” با این معنی 
“آنها ترجیع می دهند یک عمل خوب انجام دهند “. در آیه 5 ” فوسطن به جمعا ” (و ناگاه در آن وقت در میان گروهی دشمن در آیند ). وآژه ” فوسطن ” اینگونه شرح داده شده: 

 در وسط قرار گرفتند (در عبارت “فوسطن به جمعا ” )

معنی حرف “به” : ( “به” در عبارت “فوسطن به جمعا” معنی “در” می دهد: و در آن (وقت) در میان جمعی” (از دشمن) قرار گرفتند)

https://dictionary.abadis.ir/?lntype=dehkhoda,fatofa,moeen,amid,name,wiki,wikiislamic&word=فوسطن&from=ac

  وآژه ” وسطن ” از ریشه “وسط” در سوره 2 ، آیه های 143 و 238 و سوره 5 ، آیه 89 نیز مشاهده می شوند که هیچکدام از این سوره ها در ارتباط با جنگ، یا “دشمن” نیستند

 یونس، در ارتباط با این سوره، ادامه می دهد که ریشه واژه ” وسطن” (w-s-t) از زبان عبری و سوری (y-ṧ-t) به معنی “عرضه کردن ” گرفته شده است. این معنی “عرضه کردن” در زبان عبری جایگزین وآژه عربی “وسطن” به معنی “در وسط ” شده است

The cognate of the Arabic root w-s-t is y-ṧ-t in Biblical Hebrew and Syrica. In Biblical Hebrew it means “to hold out”. These meaning will be proposed as alternatives to the Arabic meaning assigned to this root in the interpretation of Quran 100,5 ( 7

وآژه “y-ṧ-t ” در زبان سوری و عبری

    ریشه وآژه وسطن به معنی عرضه کردن ( hold out ) در زبان سوری (8   

به نقل از یونس این امکان نیز وجود دارد که واژه هبری ” عرضه کردن ” پس وارد شدن به وآژه نامه عربی قران مفهوم اولیه خود را از دست داده باشد. 

it is also possible that these words entered the Arabic lexicon at an earlier stage but had lost their original meaning by the time the Qurana exegetes recorded their commentaries  (9 

 حالا نگاه کنیم به آیه 3 از سوره 100: به نقل از یونس  آیه 3 ” فالمغیرات صبحا ” (و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند) در متن اصلی نبوده و مدت زمانی بعد، برای  بهتر فهمیدن سوره 100، به این سوره اضافه شد.

The third verse of the sura in a good candidat for what Lüling calls a second-sense Quran text , a verse that was added by the Quran editoren to obscure the original text and give it a new meaning (10

  به نقل از یونس وآژه ” کنود ” ( آیه  6 ) ،به معنی ناسپاس، نا مفهوم است و این وآژه فقط در قران مشاهده می شود. در زبان عربی “کنود” به طور مستقل به کار گرفته نمی شود و به نظر می رسد که وآژه “کنود” از قران وارد زبان عربی شده است

There are strong indications that the word kanūd does not have an independent existence in Arabic outside of this Qurʾānic verse and may have been introduced into the language for the first time through it ( 11

ریشه وآژه کنود ک. ن. د ، به نقل از “ال حلیل بن احمد” (791 ) به معنی ناسپاس بودن ار نعمت ها است

Under the root k.n.d, al-Ḫalīl (d. 791) lists only the word kanūd with the meaning “ungrateful to a blessing”  (12

اما چون واژه کنود برای اولین بار در قران ( سوره 100 ) منتشر شد این امکان نیز وجود دارد که  ویرایشگران در تفسیر حروف بی صدا قران مبداء دچار اشتباه شده اند

The possibility that kanūd was most likely used in Arabic for the first time in Q 100, 6 raises the question of a misreading of the word in its consonantal skeletal form as it would have been found in the earliest copies of the Qurʾān. ( 13

یونس ادامه می دهد : اگر ما در وآژه “کنود” به جای ن ب بگذاریم “کنود” تبدیل می شود به ” “کبود

Placing a dot under the second letter rather than above it results in the word *kabūd

امکان این نوع خوانش و نقطه گذاری وجود داشت، چون نسخه اولیه قران بدون نقطه نوشته شده بود

However, such a reading is possible if, first, one starts with the undotted form of the word, as the first Qurʾān editors did, and applied another dotting ( 14

 در زبان هبری وآژه “کبود” از ریشه ک. ب. د. به معنی افتخار، یا سربلندی است. حالا با این وآژه افتخار یک رابطه معنای بین آیه 6 تا 8 در سوره 100 برقرار می شود

In Biblical Hebrew, the word kabōd, from the root k.b.d signifies abundance, honor, and glory. Adopting this meaning for the word *kabūd not only serves to resolve the mystery surrounding the word kanūd, but also makes the text of Q100:6-8 more coherent ( 11

و یک حدیث اشاره می کند به کتاب های به زبان هبری – سوری که محمد دریافت کرده بود:

عبدالئه بن سلیمان سجستانی (وفات 928 ) در کتاب “المصاحف” نوشته که پیغمبر برای زید بن ثابت انصاری ( وفات 662) ، یکی از همراهان پیغمبر، تعریف کرده :
کتاب های برای من آمده که نمی توانم بخوانم، تو تسلط داری به زبان های هبری، یا سوری؟ من گفتم بله، من این روز ها این زبان ها را یاد می گیرم

Finally, in his Kitāb al-Maṣāḥif on the history of the collection of the Qurʾān, the tenth century Muslim scholar al-Siğistānī writesʿAbd Allāh and ʿĪsā b. ʿUtmān b. ̠ ʿĪsā, said, my uncle Yaḥyā b.ʿĪsā from al-Aʿmaš from Tābit b. ̱Tbayd, from Zayd b. Tābit, who said , “the Prophet (peace be ̱upon him) said, books come to me that I do not want every one to read.
Can you learn Hebrew writing? Or he said: Syriac.’ I said: ‘Yes.’ So I learned it in days. ( 15

 متن 8 آیه اول سوره 100 بعد از تصحیح نقطه ها، جایگزینی وآژه ها و بعد از حذف آیه 3 :

1- آنها صبح زود بیرون رفتند
2 – و آتش روشن کردند
4 – و یک عمل خوب انجام دادند
5 – که آنها به خیلی ها گسترش دادند
به راستی انسان با افتخار خدا را سپاس می کند – 6
7 – و او شاهد این سپاسگذاری است
8 – او کنش های خوب را دوست دارد

  8  آیه اول سوره 100 بعد از تصحیح نقطه ها

چون ویرایشگران سوره ” عادیات” آیه ها درست نقطه گذاری نکردند و متوجه ریشه های  هبری – سوری وآژه ها نشدند سوره مسالمت آمیز اولیه (سوره اصل ) را تبدیل به یک سوره جنگی کردند

——————————————-

1 – Soraya M. Hajjaji-Jarrah: “The enchantment of reading: sound, meaning and expression in surat al-adiyat”, in: Colin Turner, The Koran: critical concepts in Islamic Studies, 4 volumes, Routledge: New York 2004, Vol. III P. 358- 380

2 – Munther Younes, Changing Steeds or Maidens Doing Good Deeds? A Re-Interpretation of Quran 100 (al-adiyat) , In: Arabica 55 (2008 ), P. 362-386

3 – Munther Younes

4 – Munther Younes, P. 385

5 – Munther Younes. P. 381

6 – Munther Younes , P. 377

7 – Munther Younes, P. 379

8 – Payne-Smith, A Compendious Syria Dictionary, 1998, P. 198

9 – Munther Younes, P. 379

10 – Munther Younes, P. 379

11 – Munther Younes, Ungrateful or Honorable: A Re-examination of the Word Kanūd in Qurʾān 100 (al-ʿĀdiyāt), in: Arabica 56 (2009) 274-285

12 – Munther Younes

13 – Munther Younes

14 – Munther Younes

15 – Munther Younes

 

————————————————————-

بن ( پسر )

تاریخ شناسان اسلامی خبر داده اند که “ محمد بن الحنفیه “ پسر علی ، خلیفه چهارم، از یک زن برده از قبیله حنفیه ( در سوریه ) بود، اینجا بن به این معنی نیست که محمد پسر الحنفیه بود که معنی نمی دهد. اینجا بن به این معنی است که محمد از قبیله حنفیه بود. بن در عربی به معنی “ از “ ، یا “ آمدن از“ هم است. یک سنگ نبشته از ” عبد ال – عزیز بن مروان” از سال 688 بر روی کانال فسطاط (   مصر حکاری شده. ( 1

سنگ نبشته عبد ال – عزیز بن مروان در مصر 

عبد ال – عزیز بن مروان برادر خلیفه عبد الملک مروان فرماندار مصر بود. سکه های از عبدالملک مروان از سال 696 در مرو ضرب شده اند. بر روی سکه مرو ، با خط پهلوی، نام “ عپدولملیک ی مروانان “ و نه عبدالملک بن مروان  دیده می شود. در زبان فارسی  آن اول حالت اضافی و آن  دوم حالت جمع است. به این ترتیب “ مروانان “ یعنی شهروندان مروی، یا افرادی که از مرو هستند نام عپدولملیک ی مروانان بر روی سکه مرو به خط پهلوی

حال سنگ نبشته برادر عبدالملک مروان نیز به همین معنی است : عبد ال – عزیز از خانواده مروان ( از مرو ) و نه عبد ال- عزیز پسر مروان.

فولکر پپ ،سکه شناس آلمانی، به یک کارمند امور دارایی در مصر با نام عبدالملک بن مروان اشاره می کند. این نام، به نقل از پپ، به معنی ” بنده (یک ) بلندپایه از خانواده مروان” است و نه عبدالملک پسر   . (2 مروان
از کتاب ” از اوگاریت به سامره” ، فولکر پپ در ترجمه بی نیاز 
 
 1 – Yehuda D.Nevo and J. Koren, Crossroads to Islam, P. 410
2 –  فولکر پپ ،از اوگاریت به سامره ، ص 191
 
 

آرکولف

 

Eyewitness Accounts versus Arguments in Stone ( 1

شاهد عینی  در مقابل استدلال در سنگ

طبق اسناد تاریخی اعراب بعد ار تصرف اروشلیم در سال 638 اولین مسجد را در این شهر ساختند. آرکولف ، کشیش فرانسوی، که بین سال های 676 تا 680 در اورشلیم زندگی می کرد خبر می دهد

According to historical sources the first congregational mosque at the site was constructed    :shorty after the conquest of Jerusalem in 638. Arculf described it in detail 

Near the wall on the east, in that famous place, the Saracens have now built an oblong house of prayer, wich they pieced together with upright planks and large beams over some ruined remains. This they attend. and it is said that this building can hold three thousand people (2

آرکولف، زائری کـه حدود سـال 676 وارد اورشـلیم شـد چنین گزارش می‌دهد: «اعراب بادیه‌نشین به‌ عبادتگاهی چـهارگوش‌ رفـت‌ و آمد می‌کنند که تیرها و ستون‌هایش‌ با‌ گستاخی‌ تمام‌ بر ویرانه‌های بنای مشهوری‌ اسـتوار‌ شـده که روزی معبدی با شکوه بوده اسـت».طبق‌ تخمین او این بنا می‌توانسته سـه هـزار تن را‌ در‌ خود‌ جای دهد.

http://qunoot.net/App/reads.item.php?showid=1845

نخست اینکه آرکولف از یک عبادتگاه نام برده و نه از یک مسجد و باستان شناس اسرائیلی Gideon Avni اشاره می کند که در حفاری های باستان شناسی باقیمانده ای از این مسجد پیدا نشده

Although no material evidence of this first mosque has been found, it is reasonable to assume that it was built on the southern part of the platform, at the same place as the later al- aqsa mosque (3

جالب این است که آرکولف اولین کشیش مسیحی ( اروپایی) بود که از اورشلیم ، بعد از تصرف این شهر به دست اعراب، دیدن کرد ، اما این کشیش اشاره ای به شرایط جدید سیاسی و دین اسلام نمی کند:

While little is said about the political transition in Palestine, this account is one of the earliest Chritian references to the Islamic presence in Jerusalem. Arculf briefly describes the large mosque that had been built on the formerly deserted, but says nothing about Jerusalem being a major Islamic religious centre. ( 4

اگر در زمان دیدار کشیش فرانسوی از اورشلیم اسلام در این شهر گسترش یافته و شرایط سیاسی تغییر کرده بود می بایست آرکولف به آنها اشاره می کرد

————————————-

1- Gideon Avni, The Byzantine-Islamic Transition in Palestine, An archaeological Approach, Oxford University Press, 2014

2 – Gideon, P.132

3 – Gideon, P. 132

4 – Gideon, P. 3

 
 
 
 

توافق شیعیان با سنی ها

اسلام شناس آلمانی سون کالیش ( Seven Kalisch) اشاره می کند که سنی ها از جنبش قرانی برخاستند که مخالف “سه گانه باوری” مسیحیت ( خدا ، پسرخدا – مسیح – و روح القدس) بودند ، اما برای شیعیان علی خدایی بود (خدا بود ). علی به معنی بلند مرتبه ( والا ) است و لقب خدا در قران سوره 2، آیه 255 است:  ” اوست والای بزرگ” (وَهُوَ الْعَلِيُّ  الْعَظِيمُ ) . از اواخر قرن 7 تا اوائل قرن 8 سکه های با عنوان های ” ولی الئه” و “علی” در نقاط مختلف ایران ضرب شده اند. شمس اشراق، سکه شناس ایرانی، به یک سکه از کرمان از سال 70  اشاره می کند که نام محمت (mhmt ) به زبان پهلوی و ” ولی الئه ( دوست خدا ) ” به خط کوفی. بر روی آن ضرب شده اند. برای شیعیان ولی الئه نام دیگر علی است.

درهم از کرمان که توسط شمس اشراق کشف شد

  بر روی این سکه ” محمت” (MHMT) چونان ” ولی الئه” تعریف شده است. واژه ی ولی در اینجا به جای واژه پارسی میانه PTGM (رسول) آمده است. این صفت در سنت اسلامی با  علی گره خورده است (1

اما قدیمی ترین سکه ای که نام علی بر روی آن ضرب شده سکه ای است از سال 745 که در مرو ضرب شد. بر روی سکه این عبارت دیده می شود: پیروان علی از کرمان (2

سکه الکرمانی بن علی 

شبیه این سکه با نام علی از مرو سکه های دیگری نیز در خوزستان، رام هرمز، اصفهان، ری و استخر ضزب شده اند. فولکر پپ، سکه شناس آلمانی، ضرب این سکه ها با نام علی را در رابطه با یک شورش پیروان علی از کرمان علیه پیروان محمد در خراسان می داند. پیروان علی پس از تصرف مرو در این شهر سکه به نام علی ضرب کردند. به نقل از فولکر پپ:

در سال 128 عرب ها، کرمانی ها به شهر مرو حمله کردند و آن را به تصرف خود درآوردند.” آنها در مرو  به نام فرقه ی خود سکه های نقره ای کوبیدند : آل کرمانی بن علی. بدین ترتیب، همان گونه که خراسانی ها خود را ” آل محمد” یعنی خویشاوندان مسیح ( محمد یعنی برگزیده ) فرجام شناختی درک می کردند، کرمانی ها نیز خود را چونان هواداران ” علی” ( بن علی ) قلمداد می کردند. به سخن دیگر، کرمانی ها هوادار پنداشت و تعریف دیگری از عیسا مسیح بودند. در این جا فقط مسئله بر سر دو نوع طرح یا برداشت دینی است که می توان یکی را مسیح فرجام شناختی ( محمد ) و دیگری را مسیح غیر فرجام “شناختی ( علی ) در جهان بینی ایرانی طبقه بندی کرد (3

4 ) فولکر پپ، به سکه دیگری با نام “علی ،محمد / طیب” (طیب= خوب) اشاره می کند:

 سکه علی/ محمد طیب

فولکر پپ این گونه سکه علی / محمد طیب توضیح می دهد:

  “یک سکه از باجنیس ( ؟) در این دوره منتشر شده که تاریخ آن 160 عرب ها است و به جای شعار نمایندگی مهدی ( خلافت المهدی ) این گونه بر آن حکاکی شده است: ” علی، محمد طیب ( خوب ) ” . این را چگونه باید درک کرد؟ آیا بدین معناست که جاکمیت توسط کسی اعمال می شده که هم به عنوان ” علی ” و هم به عنوان ” محمد ” شناخته شده بود؟ شاید در این شکل بتوان آن را فهمید: این می تواند یا مسیح ناکام کرمانی ها باشد و یا عیسای فرجام شناختی خراسانی ها” (5

به نقل از ریموند دکوین  (Raymond Dequin ) ضرب این سکه نشانه یک توازن بین پیروان علی در جنوب ایران و پیروان محمد در شمال ایران بود: ” علی محمد – طیب”، به معنی توازن بین علی محمد رضایت بخش است، هر دو (  علی و محمد) با یک دیگر سازگار هستند. اخبار سنتی تاریخ شناسان اسلامی نیز اشاره کرد اند که علی و محمد خویشاوند بودند

Der vierte Schritt bestand im Ausgleich zwischen widerstreitenden Richtungen, in erster Linie zwischen der Vorstellung vom „Muḥammad” und der vom „ʿAlī”. Beide waren im iranischen Raum verankert. Die ʿAlī-Losung hat Popp im Süden geortet, in der Persis und im westlichen Bergland, die Muḥammad-Losung nördlich davon, … Zwischen diesen beiden Vorstellungen deutet nun die bereits oben erwähnte Prägung aus dem Jahr 160 (776 / 777) der Araber einen Ausgleich an: „ʿAlī Muḥammad ṭayyib” (“ʿAlī, Muḥammad, in Ordnung!”). Dies soll wohl heißen, dass die beiden Vorstellungen mit einander vereinbar sind. Dazu passt, dass ʿAlī und Muḥammad in der Traditionsliteratur als Verwandte gelten (6 

بین سال های 817 تا 821 (دوران حکومت مأمون) سکه های در فارس، اصفهان، ری و سمرقند با نام های محمد رسول الئه، مامون، ال رضا (امام رضا )  علی بن موسا بن علی بن ابی طالب و وزیر مأمون ضرب شدند: (7

سکه مامون ( 818، سمرقند )

ترجمه عبارت عربی بر روی سکه دوران مامون به فارسی :

   1 – ( محمد چونان پیامبر ) محمد رسول الئه  

 2 – المامون خلیفه الئه ( مامون ، نماینه ی خدا می شود

  3 -فقط فرمان امیر ( نه امام ) یعنی الرضا به کار بسته می شود 

    4 -ولی عهد مسلمین ( نماینده ی پیمان آشتی خواهان )

  5 -علی بن موسا / بن علی بن ابی طالب

  6 -ذوالریاستین ( کسی که صاحب دو مقام است ، مدنی و نظامی

 در سطر 5 ” علی بن موسا ” همان امام رضا (  امام هشتم شیعیان) است

به نقل از فولکر پپ سکه مامون این معنا را دارد: ” وجود یک تبار شناسی از اخلاف علی نشان می دهد که این تبار شناسی از خانواده محمد در این زمان دیگر شکل گرفته بود….هرکس تبار خاندان علی را بشناسد، تبار خاندان محمد به معنی ‘خاندان داود’ را هم می شناسد“. (8

از طرف دیگر اگر برای اعراب علی و محمد در سکه های “الکرمانی بن علی” و “علی ،محمد / طیب” فقط یک تجسم (تصور ) بودند در سکه مامون آنها دیگر برای اعراب تصور و تجسم نیستند، بلکه هر دو به  شخصیت های حقیقی ( تاریخی) تبدیل شده اند، بدین معنی که فرایند تصور به حقیقت بین ضرب سکه الکرمانی بن علی ( 745) تا ضرب سکه مامون ( 817 ) حدود 70 سال به طول انجامید.: 

 ” طرح های گذشته مسیح شناختی (مسیح فرجام شناختی” “محمد” و مسیح غیر فرجام شناختی “علی” ) با تمام عناصر و شخصیت های غیر تاریخی – دینی اش به عناصر و افراد تاریخی تبدیل شده اند”. (9  

  برای اعراب ایرانی هر دو واژه ، محمد و علی ( ولی الئه) ، نام های دیگر برای مسیح بودند (وآژه محمد در سنگ نبشته های مسجد قبه صخره به معنی ” ستایش باد ” است که برای عرب ها به معنی “ستایش باد ” مسیح بود ). خدایی بودن علی برای شیعیان همان خدایی بودن مسیح برای مسیحیان است. در واقع برای عرب های ایرانی ( در کرمان ) علی مسیح بود. جنبش علی جنبش عرب های مسیحی ایرانی (و ایرانی های مسیحی ؟) بود.

اسناد حکمرانان عرب

   چندین سند به زبان های سوری و یونانی از سال های ،705 724 ،775 و 818 در دست هستند که از حکمرانان عرب ، از محمد، ابوبکر ، عمر و عثمان، نام برده اند، اما به علی اشاره ای نکرده اند .

سند 705:

 “محمد در سال 932 اسکندر ( سال سلوکیان ) به سرزمین آمد و 7 سال حکومت کرد، بعد از محمد ابوبکر 2 سال، بعد عمر 12 سال و عثمان به مدت 12 سال حکمفرمایی کردند. در زمان جنگ صفین به مدت 5 سال عرب ها رهبر نداشتند. بعد معاویه به مدت 20 سال حکومت کرد. بعد از معاویه پسرش یزید به مدت 3 سال حاکم بود، بعد از یزید اعراب یک سال رهبر نداشتند و بعد عبدالملک 21 سال حکومت کرد. بعد از عبدالملک پسرش به قدرت رسید. در این سند اسمی از علی برده نشده.

Ad ANNUM 705: Mhmt came upon the earth in 932 of Alexander, son of Philip the Macedonian (620-21); then he reigned 7 years. Then there reigned after him Abu Bakr for 2 years. And there reigned after him ‘Umur for 12 years. And there reigned after him ‘Uthman for 12 years, and they were without a leader during the war of Siffin (Seje) for 5 years. Thereafter Ma’wiya reigned for 20 years. And after him IzTd the son of Ma’wiya reigned for 3 years. {In margin: and after lzTd for one year they were without a leader} And after him ‘A bdiilmalik reigned for 21 years. And after him his son Walld . ( 10  

:سند 724

 “اختلاف نظر بین آنها بود سه ما قبل از اینکه محمد بیآید و محمد 10 سال حاکم بود، بعد ابوبکر 2 سال و 6 ماه، بعد عمر 10 سال و 3 ماه ، عثمان 12 سال حکمفرمایی کردند ، بعد 5 سال  و 4 ماه اختلاف نظر بود وبعد معاویه 19 سال و 2 ماه خلافت کرد “ 

There was dissension between them,Three months before Muhammad came. And Muhammad lived ( another) ten Years, And Abu Bakr b. Abi Quhafa, 2 years , 6 months, And Umar b. al-Khattab, 10 years, 3 months, And Uthman b. Affan, 12 years, And dissension following Uthman, 5 years, 4 months, And Muawiya b. Abi Sufyan, 19 years, 2 months (11

در این سند هم از محمد، ابوبکر، عمر و معاویه نام برده شده ، اما از علی نه

:سند 775

“در سال هاجریون، زمانی که آنها سوریه را تصرف کردند، در سال 933 اسکندر ( سال سلوکیان )،با این این اسم ها به ترتیب :

محمد 10 سال، ابو بکر 1 سال ، عمر 12 سال، عثمان 12 سال، 5 سال بدون پادشاه، معاویه 20 سال ، یزید پسرش 3 سال، 9 سال بدون پادشاه، مروان 9 ماه، عبدالملک 21 سال، ولید پسرش 9 سال”:

  The year of the Hagarenes and the time when they entered Syria and took control, :from the year 933 of Alexander, each name, as follows

، Muhammad: 10 years; Abu Bakr : 1 year ;Umar: 12 years;

Uthman: 12 years; No king: 5 years; Muawiya: 20 Years; Yazid, his son: 3 years ;No king: 9 months; Marwan: 9 months; Abd al-Malik: 21 years; Walid,  ، his son: 9 years. (12

این سند که در سال 775 نوشته شده از ابوبکر، عمر ، عثمان و معاویه و … نام می برد، اما از علی نه

سند سال 818

(لیست شماره 26 حکمرانان ). این سند از سال 818 است و در دوران باسیل اول ( 867-886) ، پادشاه بیزانس، همراه با چند سند دیگر جمع آوری شد. این سند اشاره می کند به پادشاهی پوران دخت، دختر خسرو دوم پرویز، به انتقال قدرت از ساسانیان به اعراب در سال 13 سلطنت هراکلیوس ( 622)، به حکمرانی محمد (9 سال )، ابوبکر (3 سال )، عمر ( 12 سال)، عثمان (10 سال ) ، هرج و مرج (آنارشی ) 4 سال و معاویه ( Mabias ) 19 سال. این سند هم از علی نام  نمی برد. 

List no. 26 = the Sasanian rulers to “Boran, daughter of Khusrau. The rule of the Persians was transferred to the Saracens. In the year 6131 of the world and the thirteenth year of Heraclius there began the rule of the Saracens: Mou-ameth, 9 years; Aboubacharos, 3 years; Oumar, 12 years; Outhman, 10 years;  anarchy and war, 4 years; Mabias, 19 years (13

رویدادنامه ﺩﻳﻮﻧﺴــﻴﻮﺱ ﺗــﻞ ﻣﺤــﺮﻩ ( Dionysius von Tell Mahre ، یا Zuqnin Chronicle ) از سال 775 به جنگ صفین اشاره می کند، اما این جنگ بین معاویه و عباس بود و نه بین معاویه و علی.

” جنگ صفین بین معاویه و عباس اتفاق افتاد، خون زیادی از هر دو طرف ریخته شد. علیه عباس توطئه شد و او را کشتند. عباس در روز جمعه ،هنگامی که برای نماز خواندن زانو زد ، به قتل رسید. معاویه به تنهایی 21 سال حکومت کرد، به انضمام 5 سال جنگ داخلی ” 

AG 968: The battle of Siffin, between al-Abbas and Muawiya, took place. A great deal of blood was shed on both sides.

 AG 973: Al Abbas was killed by his nobles in a conspiracy ; it was at the time  of prayer on a friday , while he was kneeling down in prayer. Muawiya then held rule by himself  for 21 years, including those five years of civil war and  turmoil between himself and al-Abbas.(14

در جمع آوری قران نیز، آنطور که اخبار سنی گزارش داده اند، ابوبکر، عمر و عثمان شرکت داشتند، اما علی نه.

به نقل از اسلام شناس آلمانی کالیش شیعه نخست یک جنبش عرفانی  ( گنوسیسم ) بود و علی یک انسان خدایی. علی در یک مبحث عرفانی – ایمانی شکل گرفت ، بدو ن آنکه او یک شخصیت تاریخی باشد. علی مدت زمانی بعد ( در قرن 9) به فهرست سه خلیفه دیگر اضافه شد. به نظر می رسد که در مرحله اولیه پدیدار شدن اسلام نقشی برای علی تعیین نشده بود. حال این پرسش مطرح است که چگونه شیعه که علی را خدا می دانست و جنبش قرانی (سنی ها ) که خدای بودن مسیح را قبول نداشتند ( و همچنین خدایی بودن علی را ) به یک توافق رسیدند. برای رسیدن به این توافق می بایست شیعیان از خدایی بودن علی صرفنظر کنند و در عوض سنی ها قبول کردند در تاریخ ” رستگاری اسلام ” علی به پسر عمو ، به دادماد پیغمبر و به خلیفه چهارم برگزیده شود. 

                                                 

Sia ursprünglich Gnosis war und die Gestalt des Ali erst nachträglich mit den ersten drei Kalifen verbunden wurde, indem man aus dem Gottmenschen den Menschen Ali und diesem zum Vetter und Schwiegersohn des Propheten machte , denn setzt diese voraus, dass es kräfte gegeben haben muss, die ein solche Vereinbarung…. wollten . Die sunnitische Seite musste eine neue Figur in ihre Heilgeschichte einbauen, nämlich den Vetter und Schwiegersohn des Propheten. Die Sia musste ihre Gnosis aufgeben und und konnte in ihren Imamen allenfalls noch Propheten ähnliche Gestalten sehen. (15

———————————————————————–

فولکر پپ ،آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره، مترجم ب. بی نیاز( داریوش)، انتشارات فروغ 2014 -1 

2 – C. Wurzel, The Coinage of the Revolutionaries in the Late Umayyad Period, ANS Museum, P. 187, No.30

3 -فولکر پپ ،آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره، ص 209

4 – https://www.academia.edu/24731160/1887, 

Catalogue_des_monnaies_musulmanes de_la_BN_Khalifes_orientaux  ( P. 161، Nr. 697)

5 –  فولکر پپ ،آغاز اسلام ، از اوگاریت به سامره ص، 234

6 – Raymond Dequin، Frühe ʿAlī-Verehrung und die Schöpfung des abbasidischen Weltbilds. in :http://inarah.de/sammelbaende-und-artikel/inarah-band-6/dequin-fruehe-ʿali-verehrung-und-die-schoepfung-des-abbasidischen-weltbilds/ 

7 – https://uni-tuebingen.de/en/faculties/faculty-of-humanities/departments/aoi/oriental-and-islamic-studies/fint/muenze-des-monats/?fbclid=IwAR0uKlbp5Qu5IhQdoMZHWul1DkVepnH7-wFGS48dNyXjQHsaPqgrI_Es4IQ#c771258

8 –  فولکر پپ ، آعاز اسلام، از اوگاریت به سامره، صفحه 253

9 –  فولکر پپ، آغاز اسلام ، ص. 254 – 255

10 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as Others saw it. Princeton 1997, P. 394

11 – Andrew Palmer: the Seventh Century in the west- syrian Chornicles, 1993, P. 49 – 50

12 – Andrew Palmer: the Seventh Century in the west- syrian Chornicles, 1993, P. 51

13 – Eusebi Chronicorum Liber prior ، Robert G. Hoyland, Seeing Islam As Others Saw It, P. 436

14- Andrew Palmer, The Seventh Century in the West-syrian Chronicles, Oxford, 1993, P. 59

15- Seven Kalisch, Der quran als ein Dokument des Konsens, in: Markus Groß/ Karl -Heinz Ohlig ( Hg) , Die Entstehung einer Weltreligion IV, Berlin, 2017, P. 792-793

جنگ صفین، جنگ معاویه با فرقه های مسیحی

 

تورج دریایی ، تاریخ شناس ایرانی مقیم آمریکا، در یک مقاله به فرقه خوارج که اواخر قرن 7 علیه علی و امویان قیام کردند اشاره می کند:

We should remember that during the late seventh century. it was
some of the arab muslims, notably the Khawrij, who rebelled
against ali and then against the Umayyads in Fars (1

خوارج ی که دریایی که به آن اشاره می کند به چه گروه مذهبی تعلق داشتند ؟

اسلام شناسان سنتی ادعا می کنند که خوارح اولین فرقه مذهبی در دین اسلام بودند.

در جنگ صفین ( 657 )، به نقل از این اسلام شناسان، علی پیشنهاد کرد که خلیفه را داوران تعیین کنند (تعیین خلیفه به حکمیت ). بخشی از جنگجویان که با این پیشنهاد حکمیت موافق نبودند به عنوان اعتراض لشگر علی را ترک کردند و در دهکده ای به نام حروراء ( Harura ) در نزدیکی کوفه ساکن شدند. این گروه که لشگر علی را ترک کردند به خوارج ( آنهایی که به حروراء رفتند ) معروف شدند. در اینجا خوارج بر روی پرچم خود نوشتتند که ” فقط خدا قانون گذار است.” خوارج فقط حکم خدا را قبول داشتند و نه داوران را. به نقل از زبان شناس آلمانی Johnnes Thomas اصطلاح خوارج از زبان ” آرامی – سریانی گرفته شده است، از وآژه آرامی ‘ hrora ‘ که به آرامی معنی غار را می دهد (2
راهبان منزوی و زاهد های ( Asket ) مسیحی (سوری) که در غار زندگی می کردند به hrora معروف بودند. این واژه آرامی ( hrora ) به عربی، به حروری ( Haruri – از دهکده حروراء ) و بعد به خوارج برگردانده شد. در واقع خوارج زاهدهای مسیحی بودند و نه جنگجویان مسلمان عرب که لشگر علی را ترک کردند.
در فرهنگ دهخدا واژه حروراء چنین تعریف شده: “ دهی است به کوفه و خوارج حروریه بدین ده منسوب باشند و آن در ظاهر سنگستان کوفه واقع است و خوارج که در امر حکمین علی و معاویة را هر دو بر باطل شمردند، بدین قریه گرد آمدند. و بعضی گفته اند حروراء کوهی است “.

تاریخ نویسان ایرانی و عرب همچنین خبر داده اند که در جنگ صفین به دستور عمر وعاص سپاهیان معاویه قران بر سر نیزه کردند. این تاریخ نویسان ادامه می دهند که سپاهیان علی پس ار دیدن صفحه های قران بر سر نیزه از جنگیدن خودداری کردند. اما ، به امکان خیلی زیاد، این موضوع ( نوشته ای را سر نیزه کردن ) را نویسندگان عرب و ایرانی از پروکوپیوس (Procopius)، تاریخ نویس قرن 6 بیزانس و نویسنده کتاب ” جنگ با ایرانیان “، گرفته اند. پروکوپیوس خبر می دهد که سردار بیزانسی ، بلیساریوس ( Belisarius) ، نامه پیشنهاد صلح ایرانیان را بر روی علامت جنگی ( درفش ) سپاه بیزانس گیره می زند ( می چسباند) و پیروز می شود.

از خوارج دو گروه دیگر جدا شدند : 1- گروه مرجئه و 2 – گروه اباضیان

به نقل از اسلام شناسان سنتی ” یک فرقه دیگر که از خوارج جدا شد مُرجئه ها بودند . “ مُرجئه نام فرقه ای است که در پایان نیمه اول قرن یک هجری پدید آمدند. لغت مُرجئه از مُرجِی به معنای تأخیر افکنده می آید؛ بدین معنا که آنان کسی را که گناه کبیره مرتکب شده باشد مخلد در آتش نمی دانستند، بلکه کار او را به خدا واگذار می کردند و به همین دلیل مُرجئه نام گرفتند. مُرجئه پس از خوارج به وجود آمدند “.

این اسلام شناسان همچنین ادامه می دهند :مرجئه به عنوان یکی از اولین جریان های مذهبی سیاسی جهان اسلام در واکنش به تعصبات و سخت گیری های خوارج و اختلاف آنها با شیعه و …… بوجود آمد.

اما به نقل از اسلام شناس آلمانی Christopher Plato درگیری بین خوارج و مرجئه پس زمینه مسیحی داشت

dass , der Konflikt  zwischen Harigiten und Murgi’iten …  auf einem christlichen Hintergrund beruhen könnte

فرقه اباضیان به نقل از اسلام شناسان سنتی ” فرقه‌ای منسوب به عبدالئه بن اباض تمیمی و از کهن‌ترین فرق شکل گرفته در بین مسلمانان است . باورمندان به این فرقه در عمان ، رنگبار و شمال آفریقا زندگی می‌کنند”.

اما اسلام شناس آلمانی Christopher Plato ادامه می دهد که اباضیان پیرو دین مسیحی بودند که در حیره ( حیره از شهرهای قدیم میان رودان در نزدیکی شهر نجف است ) زندگی می کردند.

Ein weiterer wichtiger Punkt ist die Existenz christlicher Ibaditen in der Region um al-Hira im Irak

تمام اطلاعات ما از قیام خوارج را طبری گزارش داده که در زمان معاویه اتفاق افتاده است، اما به امکان خیلی زیاد خود معاویه مسیحی بود و شاید فرقه های افراطی مسیحی بودند که علیه مسیحیت ای که معاویه آنرا تبلیغ می کرد قیام کردند.

Sekten aus dem radikalen Spektrum werden hier des öfteren einen Grund gesehen haben zu rebellieren, etwa gegen das von Muawiya propagierte Christentum

این اسلام شناس همچنین اشاره می کند که کشمکش های اوائل اسلام بین معاویه و علی یک ابتکار مرتد نویسان ( heresiography) ، یا تاریخ نویسانی است که پدیدار شدن اسلام را به عربستان انتقال دادند. با در نظر گرفتن پس زمینه مسیحی این درگیری ها هیچ کسی لشگر علی را ترک نکرد

jedoch müssen wir in betracht ziehen, das der frühislamische konflikte zwischen Ali und Muawiya eine Erfindung der Häresiographie oder Geschichtsschreiber darstellt, die das Bild der Entstehung des Islam auf der Arabische Halbinsel geprägt haben., Vor der Hintergrund streitender, ursprünglich christliche Parteien, die ihren Konflikt auf islamische Seite austrugen braucht es keine das Ali-Lager verlassenden (2

جنگ معاویه با علی ( جنگ صفین ) که اسلام شناسان از آن خبر دادند در واقع جنگ معاویه با فرقه های متعصب مسیحی بود.

—————————————————————

1 – Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig (Hg), Vom Koran zum Islam, Band 4, Berlin 2009, P 250-266

2 – Touraj Daryaee, Persian Lords and the Umayyads: Cooperation and Coexistence in a Turbulent Time. in : Christian and others in the Umayyad state, Universität of Chicago, 2016, P. 75

3 – Christopher Plato, in Markus Groß/ Karl-Heinz Ohlig ( ) Die Entstehung einer Weltreligion IV, Berlin, 2017, P. 475-487

 
 

تورج دریایی و ادامه سنت ترجمه خودسرانه اسناد تاریخی

به نقل از اسلام شناسان قدیمی ترین سندی که از اسلام نام برده خبری است از یوحنا نقیوسی ( John of Nikiu)، کشیش مصری ( 690 – 680 ). این کشیش مصری خبر می دهد که ” خیلی از مسیحی ها دین خود را ترک کردند و دین محمد، دشمن خدا، را پذیرفتند. مسیحیان به دین نفرت انگیز یک حیوان ایمان آوردند. آنها گول محمد بت پرست را خوردند و علیه مسیحیان جنگیدند. یکی از آنها دین اسلام را پذیرفت و مسیحیان را تعقیب کرد”:

And now many of the Egyptians who hat been false Christians denied the holy orthodox faith and lifegiving baptism, and embraced the religion of the Moslem, the enemies of God, and accepted the detestable doctrine of the beast, this is ,Mohammed, and they erred together with those idolaters, and took arms in their hand and fought against the Christians. And one of them … embraced the faith of Islam … and persecuted the Christians. (1

اما اشکال اینجا است که ما نسخه اصلی یوحنا نقیوسی را در دست نداریم و این خبر به زبان اتیوپی در سال 1602 از یک رونوشت عربی گرفته شده، اما نسخه اصلی، با توجه به بررسی متن، به زبان یونانی بوده

The text as we have it is in Ethiopic, and the manuscript itself records that it is a translation made in 1602 from an Arabic version. Textual analysis of the form of names and transliteration of some other word, reveals that orginal was probably written in Greek, with possibly some part in Coptic. (2

حال دو باستان شناس اسرائیلی Yehuda D. Nevo and Judith Koren ادعا می کنند که در متن اصلی یوحنا نقیوسی اشاره ای به واژه های مسلمان و اسلام نشده است.، چون این نسخه ای که امروز ما در دست داریم یک ترجمه است. اینجا مترجم واژه عرب را به مسلمان ترجمه کرده و دین اعراب را به اسلام.

همچنین به نقل از این دویاستان شناس واژه های ” مذهب مسلمانان”، “دشمن خدا ” ، “آموزش نفرت انگیز محمد” ، “ایمان به اسلام” ، و ” بت پرستان” که در خبر یوحنا نیقوسی آمده نمی توانند از اواخر قرن 7 ( زمان خبر نقیوسی ) باشند . واژه مسلمان در اینجا یک ترجمه به عربی است و نه اصل واژه در خبر یوحنا نقیوسی :

Similarly, the use of the term “the religion of Muslim, the enemies of God,” “the detestable doctrine of … Mohammed,”” the faith of Islam, ” and ” these idolators,” all together and referring to the same religion, cannot be late 7th century. ،The terms Muslim and “Islam” were not yet used by the Arabs themselves, let alone by onlookers. As stated ” the faith of Islam” cannot be John’s since the use as a name for the religion had not yet been introduced by the Arabs themselves. The term ” Muslim” must also be a resultat of the Arabic translation. (3

این دو باستان شناس ادامه می دهند که پژوهشگران امروز نیز همین شیوه را در ترجمه اسناد سوری به کار می گیرند ( ترجمه عرب به مسلمان)

modern scholars tend to do the same when translating Syriac texts today. ( 4

تورج دریایی، تاریخ نویس مقیم امریکا، نیز در ترجمه اسناد تاریخی ، مانند مترجمان قرون وسطا و پژوهشگران جدید واژه های متن اصلی را عوض می کند. دریایی در کتاب خود ” ایران ساسانی، اوج و سقوط امپراتوری ” ( Sasanian Persia. The Rise and Fall of an Empire)  واژه “ارتش اسماعیل” ( ارتش اعراب ) در نسخه اصلی تاریخ سبئوس را به اعراب مسلمان ترجمه می کند:
دریایی در صفحه 37 به جنگ قادسیه اشاره می کند که ” در سال 636 ساسانیان به فرماندهی رستم از اعراب مسلمان شکست خوردند و تیسفون سقوط می کند” :

In 636 CE at the Battle of Qadisiyya the Sasanians under the leadership of Rustam were defeated and the capital, Ctesiphon, fell to the Arab Muslims (5

دریایی برای تایید نظریه خود به تاریخ نویس ارمنی قرن 7 ، به سبئوس (Sebeos ) ارجاع می دهد :

The Armenian History attributed to Sebeos I (6

اما سبئوس، منبع خبری دریایی، نه اشاره ای به قادسیه کرده است و نه از اعراب مسلمان نام برده است، سبئوس به ارتش اسماعیل اشاره می کند و نه به اعراب مسلمان

Then the army of Ismael, which had gathered in the regions of the east, went and besieged Ctesiphon

و جنگی که سبئوس به آن اشاره کرده در محل حیره بوده و نه در قادسیه

the village called Hert,ichan ( 7


1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroads to Islam: The Origins of the Arab Religion and the Arab State, New York, 2003, P. 233  

2 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P.233

 Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P.233 – 3

Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P.233 ( پاورقی 81) – 4

5 – Touraj Daryaee. Sasanian Persia, The Rise and Fall of an Empire, Published in 2009 by I.B.T Tauris & Co Ltd, London

6 – The Armenian History attributed to Sebeos I. P. 154

7 – The Armenian History attributed to Sebeos I, translated, with notes, by R. W. Thomson and Howard- Johnston, Liverpool University Press, 1999, P. 98