پیشرفت در اسلام

 
بزرگترین سد از جلوگیری پیشرفت و سکولار شدن اسلام در کشورهای اسلامی (47 کشور ) جدا نبودن دین از دولت است و ریشه های این پدیده را باید در دوران اقامت محمد در مدینه جستجو کرد. در مدینه ( به نقل از سیره محمد ابن هشام ) محمد هم رهبر مذهبی بود و هم رهبر سیاسی (نظامی ) شهروندان. این مدل برای مسلمانان تا به امروز اعتبار خود را از دست نداده است. بازگشت به این دوره صدر اسلام آرزوی اکثریت مسلمانان است. در مسیحیت از همان بدو پیدایش این دو ( دین و دولت ) از هم دیگر جدا شدند و با توجه به اینکه کلیسا در قرون وسطا از قدرت زیادی هم برخوردار بود تا این حد که می توانست پادشاه را بر کنار کند. اولین سند از جدایی دین و دولت این نقل قول معروف از مسیح است که به مخالفان دادن مالیات به روم گفت : به قیصر ان چیزی ( مالیات ) را بدهید که به او تعلق دارد و به خدا آن چیزی که به خدا تعلق دارد، مسیح از همان اول با این گفته دین را از دولت جدا کرد. سند دوم ما یک نامه از حواری پولُس (Paul the Apostle ) است که به „نامه به رومی ها “ معروف است . در این نامه پولس پیروان مسیح را قسم می دهد “ از اوامر رهبران دولت های کافر ( که منظور روم است) اطاعت کنید، چون “ همه ما زیردستان صاحبان قدرت هستیم که بر ما حکومت می کنند و صاحبان قدرت را خدا تعیین کرده است“، اینجا هم پولس دولت را از دین جدا می کند. سند سوم از فیلسوف و قدیس ایتالیایی „توماس آکویناس“ ( قرن 13) است که اشاره کرده “ قدرت دنیوی و قدرت کلیسایی هر دو از قدرت خدایی گرفته شده اند، قدرت کلیسایی مسئول رستگاری انسان ها است و قدرت دنیوی مسئول امور شهروندان“
 
در این نقاشی مسیح با یک انگشت به سکه ( مالیات ) اشاره می کند و با دست دیگر به بالا ، به خدا

صادق هدایت و حزب توده

پژوهشگران خبر داده اند که هدایت طرفدار حزب توده بود ( عضو نبود ) و با احسان طبری رابطه دوستانه ای داشت. همچنین خبر داده اند که هدایت از فرقه دمکرات آذربایجان پشتیبانی می کرد و باور نداشت که قصد این فرقه جدا کردن آذربایجان از ایران است، برای هدایت این فرقه اصلاح طلب و مترقی بود. اما مدت زمانی بعد هدایت رابطه خود را با  اعضای حزب توده محدود کرد و کمتر با احسان طبری تماس داشت. این رابطه با حزب توده، بعد از اینکه هدایت کتاب „گروه محکومین“ کافکا را ترجمه کرد محدودتر هم شد. نقل شده است که طبری „شروع کرد به خرده گیری و مسخره کردن هدایت و انتقاد کرد به علاقه مندی شدید او به ترجمه آثار کافکا و مبلغی فحش و ناسزا و تهمت نثار کافکا کرد“.  طبری در جایی دیگر گفته: “ کسانی هدایت را به شدت علیه حزب تحریک کردند و موفق شدند که در مقدمه کتاب گروه محکومین نوشته کافکا و ترجمه حسن قائمیان، هدایت را به نگارش طعنه‌های آشکاری علیه سوسیالیسم وا دارند“. برای توده ای ها کافکا یک نویسنده واقع گرای سوسیالیستی  نبود. اما هدایت در مقدمه ترجمه کتاب “ گروه محکومین“ که طبری از آن انتقاد کرده بود نوشت „در این داستان دادگستری به صورت ماشین خودکار اهریمنی درآمده که به وسیله خال‌کوبی کلمات قصار فرمانده مرده بر روی متن محکوم، او را زجرکش می‌کند … و آنها (محکومین ) نه وسیله دفاع دارند و نه به جرم خود آگاهند „. آیا این اشاره هدایت به دادگستری اهریمنی که انسان های را زجر کش می کنند دادگاه های روسیه استالین را هدف گرفته بود که طبری را خشمگین کرد؟ هدایت ،بر خلاف نظریه توده ای ها، به درستی متوجه شده بود که کافکا یک نویسنده رئالیست است. به رئالیسم آثار کافکا فیلسوف آلمانی آدورنو هم در رابطه با دستگیری و زندانی شدن گورگ لوکاچ، فیلسوف مارکسیست مجاری، که مانند توده ای ها معتقد بود کافکا یک نویسنده رئالیست نیست اشاره می کند: در قیام شهروندان مجارستان در بوداپست علیه روسیه شوروی در سال 1956 لوکاچ که در آن زمان وزیر فرهنگ بود دستگیر و زندانی می شود. مدتی بعد آدورنو در یک مقاله در رابطه با زندانی شدن لوکاچ در بوداپست می نویسد: „حداکثر لوکاچ در زندان متوجه شد که چرا کافکا یک نویسنده رئالیست است “. آدورنو، بدون آنکه اسمی از کتاب “ محاکمه“ کافکا ببرد، دستگیری قهرمان این داستان را یادآوری می کند: رمان  „محاکمه“ کافکا داستان مردی است که به دست یک حاکم خارج از صحنه و غیرقابل دسترس به جرمی که هرگز ماهیتش نه برای خواننده و نه برای خودش مشخص است دستگیر و مجازات می‌شود، همانطور که برای خود لوکاچ مارکسیست هم علت زندانی شدنش نامشخص بود و همچنین برای شهروندان امروز در ایران که نمی داند چرا و به چه جرمی دستگیر و زندانی می شوند. در مقدمه هدایت در کتاب “ گروه محکومین “ و اشاره آدرونو به کتاب „محاکمه “ یک نوع خویشاوندی فکری بین نویسنده هدایت و فیلسوف آدورنو مشاهده می شود. کافکا در کتاب گروه محکومین و کتاب محاکمه شرایط سیاسی در کشور های های مستبد و زورگو (روسیه، ایران و … ) را به نمایش گذاشته است.

 

چگونه می توان فقط با سکه ها گذشته را بازسازی کرد؟

 
یک تاریخ نویس ( تورج دریایی ) به حمله اعراب به استان فارس اشاره می کند و از جنگ خبر می دهد و دیگری، ریکا گیزلن (Rika Gyselen )، سکه شناس فرانسوی، نیز شیوه حکمرانی اعراب در استان فارس را مطرح می کند و از آزادی، یا آبادی خبر می دهد. حالا کدام از این دو درست گذشته فارس در سال های اول فرمانروایی اعراب را بازسازی کرده اند. دریایی گذشته فارس را خونین نشان می دهد و گیزلن بدون خشونت. متد تاریخ نویسی دریایی سنتی است و گیزلن مدرن. دریایی به طبری و بلاذری ( تاریخ شفاهی که 150 سال بعد نوشته شده اند ) و سکه ها مراجعه می کند و گیزلن به اسناد کتبی همان دوره، به سکه ها:

تاریخ شفاهی (oral history ) و سنت شفاهی (oral tradition)

 
قدیمی تری انجیل (انجیل مرقس ) در سال 70 بعد از میلاد نوشته شد، حدود 35 سال ( یک نسل ) بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح. در سال 70، یعنی زمانی که مرقس زندگی نامه مسیح را نوشت، هنوز تعدادی از شاهدان اعدام مسیح زنده بودند و می توانستند مشاهدات ، یا خاطرات خود از به صلیب کشیده شدن مسیح را برای نویسنده اولین انجیل بازگو کنند ( تاریخ شفاهی) .
اولین و آخرین سند از زندگی محمد کتابی است از ابن اسحاق با نام “ زندگی نامه محمد “ . این کتاب به احتمال خیلی زیاد در سال 750 ، یعنی 120 سال بعد ( حدود سه ، یا چهار نسل ) از درگذشت محمد نوشته شد. به نقل از تاریخ نویسان سنتی اسلام اول آیشه (همسر محمد ) خاطرات خود از محمد را برای „عروه بن زبیر“ (634 – 712 ) تعریف می کند ( آیشه عمه بن زبیر بود ) بعد بین زبیر برای „ابن شهاب زهری“ (وفات 741 ) و زهری برای „ابن اسحاق“ ( 704– 767) زندگی نامه را برای بازگو می کند.
 
سند زنجیره ای ابن اسحاق
کتاب زندگی نامه محمد از ابن اسحاق در دست نیست. اما نقل شده که ابن اسحاق متن این کتاب را برای شاگرد خود „زیاد بن عبدالئه بکایی“ (وفات 799 ) تعریف کرده و در آخر بکایی گفته های ابن اسحاق را به اطلاع ابن هشام ( وفات 834 ) می رساند، یعنی حدود 200 سال بعد از درگذشت محمد کتاب “ زندگی نامه محمد“ نوشته شد.
سند زنجیره ای ابن هشام
 
این دیگر تاریخ شفاهی نیست ( تاریخ شفاهی تاریخ زمان حال است و نه خاطرات نسل های بعدی، یعنی خاطره از خاطره ) ، بلکه سنت شفاهی است. سنت شفاهی بیشتر داستان های هستند که شب ها دور آتش ( در صحرای عربستان ) حکایت می شدند.
 

اعراب نستوری سده 7

 
رابرت هویلند ( اسلام شناس آمریکایی ) در کتاب “ اسلام از نگاه دیگران: بررسی مأخذ شناختی منابع مسیحی، یهودی و زرتشتی درباب اسلام “ 
Robert G. Hoyland:
 Seeing Islam As Others Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam
 
تمام اسناد و منابع بین سال های 630 تا 780 میلادی در رابطه با اسلام را جمع آوری و منتشر کرده. این کتاب کامل ترین اسناد این دوره را به خواننده ارائه می دهد، اما اشکال هویلند در این کتاب این است که او این اسناد را ، تا حدود خیلی زیاد، با رجوع به اسناد تاریخ نویسان ایرانی و عرب قرن 9 میلادی توضیح و تفسیر می کند، به این معنی که هویلند ، با کمی انتقاد، تاریخ سنتی اسلام را قبول دارد. این اسلام شناس آمریکایی ( متولد آلمان ) ، مانند بیشتر تاریخ شناسان سنتی اسلام ( تورج دریایی ) در ترجمه اسناد لاتین و یونانی که از اعراب نام برد اند به دلخواه واژه ها را نیز تغییر می دهد. یکی از این اسنادی که هویلند تغییر داده جواب نامه ای از ایشویاهب سوم ( وفات 659 ) به شکایت کشیش نینوا ( شمال عراق ) از اعراب است. به نقل از کشیش نینوا اعراب از مسیحیان مونوفیزیت (یعقوبی ها) پشتیبانی می کنند و ایشویاهب در جواب می نویسد :
مرتد ها (مونوفیزیت ها ) شما را اغفال می کنند وقتی آنها می گویند آنچه اتفاق افتاد به دستور اعراب اتفاق افتاد درست نیست. اعراب مسلمان ( طی هاجر tayyiiya Hagariten) به آنهای که می گویند خدا زجر کشید و درگذشت ( اینجا منظور مسیح است ) کمک نمی کنند. و اگر شما خواستنید به هر دلیلی هم به مسلمانان (هاجر ) کمک کنید به آنها اطلاع دهید و آنها را قانع کنید که چگونه بوده. برادران من به قیصر آن چیزی را بدهبد که به قیصر تعلق دارد و به خدا که به خدا تعلق دارد.
 
The heretics are deceiving you [when they say] there happens what happens by order of the Arabs, which is certainly not the case. For the Muslim Arabs (tayyiiye mhaggre) do not aid those who say that God, Lord of all, suffered and died. And if by chance they do help them for whatever reason, you can inform the Muslims ( mhaggre) and persuade them of this matter as it should be, if you care about it at all. So perform all things wisely, my brothers; give unto Caesar what is Caesar’s, and to God what is God’s.
 
این ترجمه را هویلند از نسخه اصلی که به زبان لاتین بود است بر داشته است، از اینجا :
 
R. Duval
Liber epistularum
 Išō’yahb Patriarchae III liber epistularum
 
در این نسخه اصلی دو بار به Tayyaye m-Hagger (طی م – هاجر ) اشاره شده و اسمی از مسلمانان برده نشده.
از قرار پیروان مسیحیت منوفیزیت در منطقه میان رودان با مسیحیت نستوری که ایشویاهب سوم پیرو آن بود رقابت می کردند ( ایشویاهب سوم همزمان با دوران حکمرانی معاویه بود)
 
نامه دوم ایشویاهب سوم به کشیش ریواردشیر، به سیمون نیز جالب است:
„اما در مورد اعراب که خداوند در این زمان سلطه بر جهان را به آنها ارزانی داشته است، شما خوب می دانید که با ما چگونه رفتار می کنند. آنها نه تنها با مسیحیت مخالفت نمی کنند بلکه عقیده ما را تحسین می کنند، به روحانیون و اولیای مسیح احترام می گذارند و به کلیساها و صومعه ها کمک می کنند
 
As for the Arabs, to whom God has at this time given rule ( shultiinii) over
the world, you know well how they act towards us. Not only do they not oppose Christianity, but they praise our faith, honour the priests and saints of our Lord, and give aid to the churches and monasteries.
 
 این چگونه اعراب مسلمانی بودند که به کلیساها کمک می کردند؟ اگر این اعراب گرایشی به مسیحیت نستوری نداشتند به کلیسای آنها کمک نمی کردند . و جالب تر توضیح
هویلند به نامه های ایشویاهب سوم است که این کشیش رابطه خوبی با مسلمانان داشته:
 
Isho’yahb is said to have been on good terms with the Muslims ( 1 
 
این دو نامه اسمی از مذهب جدید اعراب ( اسلام ) نبرده اند.
از طرف دیگر این نامه های ایشویاهب سوم قدیم ترین سندهای هستند که از نزدیک بودن اعراب دوران
معاویه به مسیحیت نستوری خبر می دهد.
 
——————————–

1 – Robert G. Hoyland: Seeing Islam As Others Saw It: A Survey and Evaluation of Christian, Jewish and Zoroastrian Writings on Early Islam, Periceton, 1997,P. 182