رئاليسم کافکا

  

” يک نفر به Josef  ک اتهامی زده است و بدون آنکه ک عمل خلافی انجام داده باشد دستگير می شود ” صفحه اول کتاب “محاکمه”

حتی پس از خواندن بيش از ۳۰ صفحه از کتاب  “محاکمه”  اثر کافکا خواننده متوجه نمی شود که چرا قهرمان داستان که شخصی بنام ” K ” است مورد بازجویی قرار گرفته و بعد نيز آزاد می گردد. اما نه تنها خواننده بلکه از قرار معلوم خود قهرمان داستان نيز نمی داند که چرا دو کارمند دادگاه به خانه او آمدند و او را بازجویی می کنند. در فصل  ۹ کتاب بازجو از K سوال می کند:  نظرت در باره محاکمه چيست و K جواب می دهد: نخست خوش بين بودم اما در اين لحظه فکر می کنم که محکوم شوم و بازجو حرف K را تائيد و اضافه می کند: دادگاه تو را مقصر می داند.

در فصل آخر کتاب خيلی کوتاه شرح داده می شود که چگونه K را می کشند : يک  مامور دست خود را بر گردن K می گذارد و مامور ديگر با چاقو قلب K را سوراخ می کند. در رئاليسم کافکا بر عکس رئاليسم ماکسيم گورکی ايده ئولوژی نويسنده نقشی ندارد و کافکا با قصد و نظری سياسی اين کتاب را ننوشته است. کافکا بر عکس گورکی در مسائل سياسی دخالت نمی کرد و شخص سياسی  نبود. اگر امروز اسمی از کتاب  “مادر”  گورکی که در يک طرف سرمايه دار ظالم و در طرف ديگر کارگر مظلوم قرار دارند ديگر در خاطره ها باقی نمانده کتاب محاکمه کافکا هنوز باب روز است. آيا امروزه در بسياری از کشور ها شخص بازداشت شده و نزديکانش  علت دستگيری و بازجوئی را می دانند و اندک نيستند از اين  ‘متهمان’  که بضرب چاقو بازجو کندگان کشته می شوند. تا زمانی که حتی يک نفر بدون  دليل در گوشه ای در دنيا بازداشت می شود جای اثر کافکا در روی ميز و نه در قفسه کتابخانه است، و تا زمانی که در های زندان بسته هستند کتاب رئاليستی “محاکمه” کافکا بايد باز به ماند.

لوکاچ فيلسوف و جامعه شناس مجاری در کتاب رئاليسم خود پس ار تعريف و تمجيد فراوان از رئاليسم گورکی انتقاد شديدی به کافکا می کند که آثار اين نويسنده بازتاب شرائط جامعه و  رئاليستی نیستند. پس از دستگيری لوکاچ در سال ۱۹۵۶ در مجارستان و زندانی شدن او فيلسوف آلمانی آدورنو در کتاب “تئوری های زيبا” خود اشاره ميکند که :

“سرانجام لوکاچ در زندان می بايست متوجه شده باشد که کافکا يک نويسنده رئاليست است

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert