فیلم “ خورش آلو با مرغ „
“ حقیقت واقعیت درد و رنج است و مسرت و لذت توهم „
(؟)
“ یک هنر با ارزش انسان را دوباره با این حقیقت رو در رو می کند که هستی آسیب پذیر است “
(Francis Bacon)
فیلم « جدایی نادر از سیمین » به کارگردانی فرهادی در اروپا با استقبال زیادی روبرو شد و جایزه های نیز دریافت کرده است. این قیلم سیاسی فرهادی به نوعی موضوع تکراری و خسته کننده ” سنت و تجدد ” را به نمایش گذاشت. بحث سنت و تجدد بیش از صد سال است که فکر روشنفکران ایرانی را به خود مشغول کرده است و یک نوع سرگرمی برای روشنفکر ایرانی شده است.
شاخه ی از این گفتمان سنت و تجدد نیز در بحث های ، همچنین تکراری ، سکولاریسم مشاهده می شود و سرگرمی دیگر روشنفکران ایرانی است. بحث های سکولاریسم، یا سنت و تجدد برای اروپایی ها مربوط به روز ( باب روز ) نیست، اما چون یک اقلیت بزرگ مسلمان در این کشور ها زندگی می کند اروپایی ها با کنجکاوی و علاقه این موضوع ها را تعقیب می کنند. از طرف دیگر این فیلم برای اروپایی ها یک نوع فلکلور و جنبه توریستی نیز دارد. علت موفقیت فیلم فرهادی همین دو علت است و نه ارزش هنری این فیلم که ارزشی ندارد. اما چرا فیلم سوررئالیسم ” خورش آلو با مرغ ” مرجان ساتراپی ( سازنده فیلم پرسپولیس) با بازی گلشیفته فراهانی در اروپا موفقیتی نداشت؟ به این علت که این یک فیلم سیاسی نیست و شعاری نیز نداده است. موضوع فیلم ساتراپی نگاهی نه رئالیستی به مرگ و عشق است : غذای مورد علاقه ویولونیست ،ناصر علی ، خورشت (خورش ) آلو با مرغ است. همسر ناصر علی مجددا این عذا را برای شوهرش درست می کند، اما ناصر علی این بار تمایلی به صرف غذای مورد علاقه خود را ندارد. ناصر علی نمی خواهد به زندگی ادامه دهد و تصمیم گرفته که بمیرد. اما ناصر علی قصد ندارد فوری بمیرد و یک هفته برای مردن خود وقت می گذارد. ناصر علی هر روز از این هفته را یک خاطره از زندگی خود را به یاد می آورد. سرآغاز تراژدی زندگی ناصر علی عشق به ایران ( گلشیفته فراهانی ) است که با شکست مواجعه می شود. پدر و مادر ایران دختر خود را مجبور می کنند که با یک ارتشی ازدواج کند و مادر ناصر علی نیز به پسر خود فشار می آورد زنی که مورد علاقه او نبود به همسری برگزیند. ناصر علی نمی تواند ایران را فراموش کند و روزی که همسرش در یک خشم ناگهانی ویولون او را می شکند ناصر علی تصمیم می گیرد زندگی خود را به پایان برساند. با اینکه در این فیلم هم به سنت اشاره می شود ( پدر و مادر مخالف ازدواج دخترشان با مرد دلخواه او هستند ) ، اما ساتراپی خیلی زود این مسئله سنت و تجدد را به کنار می گذارد و مانند فرهادی که به نوعی رئالیستی ارزان تضاد بین سنت و مدرن ( مسائل بدیهی روزمره ) را دراماتیزه می کند سوژه فیلم خود ، مرگ و عشق ، را به صورتی بس زیبا و سوررئالیستی به نمایش می گذارد. فیلم ساتراپی جوابی است به هنر سیاست زده و اجتماعی گارگردانی نظیر فرهادی.